«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ دی ۲۸, پنجشنبه

نکته ای شایان درنگ درباره ی چگونگی راهبردهای سیاسی در بازه ی زمانی کنونی

بگمانم این نکته برای بسیاری از سیاست ورزان و دست اندرکاران سیاسی روشن باشد که نقشه های امپریالیست ها برای بدست گیری همه سویه ی اقتصاد و سیاست ایران بویژه پس از دستبرد فراقانونی «ولی سفیه» به «اصل چهل چهارم قانون اساسی» از زمینه ای درخور و "قانونی" بسود کلان سرمایه داری امپریالیستی، در سنجش با دوره ی پیش از آن، برخوردار شد و پس از دستینه شدنِ پیمانِ ننگینِ نامور به «هسته ای» (یا «برجام») کامیابی های باز هم بیش تری بسود کشورهای امپریالیستی و دست نشاندگان شان در رژیم سر تا پا آلوده ی دزدان اسلام پیشه در پی داشت. گرانبار نمودنِ «دولت زهدان اجاره ای» به گماشتگی آخوند نادان و پفیوز امنیتی: حسن فریدون روحانی شده به عنوان گزینه ای بد در برابر گزینه ای بدتر، خود به تنهایی، نمونه ای از این کامیابی هاست که پیامدهای شوم آن در همه ی زمینه های اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی برای میهن مان، بی نیاز از هرگونه بازگویی است.

اکنون، آن روند اقتصادی و سیاسی یاد شده بسود کشورهای امپریالیستی که ریزه خواران روسی و چینی و ترک و عرب و هر کون نشوری بازمانده از تبارهای پراکنده ی یأجوج و مأجوج نیز از آن بهره مند می شوند، فرازی دیگر می یابد؛ روندی که چنانچه خیزش تازه ی مردم و خلق های قهرمان ایران با اُفت دیگری همراه شود، این بار به دگرگونی رژیم پلید دزدان اسلام پیشه بگونه ای بسیار دلخواه کشورهای امپریالیستی برهبری «یانکی» ها ار درون خواهد انجامید؛ آنچنان دگرگونی که «یانکی» ها در ایران نیز چون افغانستان دست بالا یافته، در همه ی زمینه های اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی همه کاره و آقا بالاسر مردم ایران خواهند شد. درباره ی چگونگی این دگرگونی که می تواند از آن میان، سویه ای کودتایی نیز بخود گیرد و برونزدهای آن بستگی همه سویه به تراز نیروهای طبقاتی درون و بیرون ایران در آن بازه ی تاریخی خواهد داشت، هم اکنون نمی توان گمانه زد و هرگونه پیش بینی در این باره به پیشگویی جادوگران و هماوندان با "نیروهای آسمانی" مانند خواهد شد. اکنون، سخن بویژه بر سر ماهیت چنان روندی است که با پایور شدن هر فرآیند کوچک و بزرگی در هر ایستگاه تاریخی، شاید بتوان درباره ی برونزدهای آن و آنچه در پی خواهد آمد، سنجیده گمانه زد و پیش بینی هایی سزاوار نمود.

به هر رو، در چشم انداز نه چندان خوشایند پیشِ رو، کاریای هر نیروی ملی و میهن پرست ایرانی و از آن میان، نیروی چپِ خوب ساز و برگ یافته به تئوری و پراتیک «سوسیالیسم دانشورانه»، رویهمرفته روشن است:
جلوگیری از پیشبرد برنامه ی امپریالیستیِ«دگرگونی نظام از درون» که در آن بویژه، دستِکم در بازه ای از زمان، بال و پر دادن هرچه بیش تر بازوی نولیبرالِ رژیمِ سگ مذهبِ اسلام پیشگان، همچنان در دستور کار امپریالیست ها بسرکردگی «یانکی» هاست و همزمان، سرکوب نسبی، زمینگیر نمودن و به فرمانبرداری بی چون و چرا واداشتنِ بازوی واپسگرا و تاریک اندیش رژیم پی گرفته خواهد شد. ناگفته نگذارم که کشورهای امپریالیستی، رویهمرفته و تا آنجا که می بینم، نه تنها خواهان نابودی این بازو و دَم و دستگاهِ «ولایت فقیه» نیستند که آن را در چارچوب آماج های دوربردی خود تا اندازه ای سودمند نیز می بینند؛ زیرا به خرفت کردن توده های مردم و کودن پروری، نه تنها در ایران که در سایر جاهای جهان، یاری می رساند؛ ولی از سوی دیگر، نقش زالووار کنونی آن در اقتصاد را نه در ایران و نه در هیچ جای دیگر برنمی تابند؛ زیرا جلوی دورپیمایی سرمایه بگونه ای کلی و گردش سرمایه امپریالیستی بگونه ای ویژه را می گیرد.

با آنچه فشرده در بند پیش آمد، کاریای جلوگیری از پیشبرد برنامه ی «دگرگونی نظام از درون» برای نیروهای ملی و میهن پرست ایران با دشواری ها و پیچیدگی های چندی همراه خواهد بود که در هر گام آن، بیم غلتیدن یکپارچه یا این یا آن بخش آن به دامن امپریالیست ها و همسویی ناخواسته با سیاست های راهبردی (تاکتیکی) امپریالیست ها در خود نهفته دارد. روشن است که نخستین پیامد چنان لغزش هایی، از میان رفتن یگانگی و سردرگمی در پیشبرد سیاستی کانونمند و کارآ از سوی نیروهای یادشده خواهد بود؛ زیرا هم پرو بال دادن به بازویی از رژیم تبهکار و هم سرکوب بازوی دیگر آن از سوی امپریالیست ها، سودمندی هایی برای نیروهای ملی و میهن پرست بویژه در بازه های زمانی کوتاه، دربرخواهد داشت؛ ولی به شَوَند واماندگی های اقتصادی ـ اجتماعی و از آن میان، واگشت های نزدیک به چهل سال فرمانروایی وامانده ترین، تبهکارترین و پلشت ترین پسمانده های اجتماعی بر میهن مان، همین بازه های زمانی کوتاه از چاله چوله های فراوانی نیز برخوردار خواهد بود؛ بگونه ای که با کم ترین دگرگونی تراز نیروها یا سمت و سوی دیگر یافتن روندها، هر یک از آن سودمندی ها می تواند با شتاب به روندی زیان آمیز برای همبستگی نیروهای یاد شده دگردیسد و یکپارچگی شایسته و بایسته برای پیشبرد کار را از هم بگسلد. برای رویارویی با چنین شرایطی، جنبش توده ای مردم ایران، نیازمند حزب راستین چپ از ترازی لنینی با رهبرانی تیزبین و کارآزموده در کاربرد، درآمیزی و دگرگونی بهنگام راهبردهاست؛ یک نیازمندی چشمگیر که به شَوَندهای عینی و ذهنی از کودتای امرداد ماه ۱۳۳۲به این سو پاسخی سزاوار به آن داده نشده است. از همین رو، عبارت «چشم انداز نه چندان خوشایند پیشِ رو» را بالاتر بکار گرفتم؛ زیرا همچنانکه خیزش توفنده و در آستانه ی جنبشِ توده های مردم و خلق های ایران در روزهای گذشته نشان داد، نه تنها فرسنگ ها از چنان شرایط آرمانی دوریم که از کمینه شرایطِ هستیِ چنان حزب و اندک سازماندهی درخور برای پیشبرد رویهمرفته خوب سازماندهی شده ی جنبش توده های مردم در کشورمان نیز برخوردار نیستیم. از سوی دیگر، نگاهی حتا سَرسَری به جنبش کارگری ـ سندیکایی سالیان کنونی، نشانه هایی امید بخش و گاه چشمگیر از فداکاری، همبستگی و سازماندهی رویهمرفته درخور در اینجا و آنجا از بافق گرفته تا اراک و نیشکر هفت تپه و جاهای دیگر، جلوی دیدگان همه مان می گذارد که گواه پختگی نسبی کوشندگان و سازماندهندگان سندیکایی و رستایی (صنفی) ـ سیاسی آنهاست؛ سازماندهندگانی که رژیم ددمنشِ سرسپرده به امپریالیست ها، سخت در پی نابودی یک یک آنان است. در اینجا با ناهمتایی های بسیار چشمگیری از بود و نبودها، ناهماهنگی ها و گسست هایی میان روندهای عینی و ذهنی روبروییم که بدون از میان بردن دستِکم نسبی چنان ناهمتایی ها و پر کردن نبودها و بدون بازسازی پیوندها و زنجیرهای گسسته ی میان روندها، کار آنچنانکه شاید و باید پیش نمی رود و به بار نمی نشیند. به این ترتیب، اینکه آیا جنبش کارگری ـ سندیکایی از چنان توانی برخوردار است که به تنهایی، نقش موتور جنبشی و پیشگام در میدان نبرد طبقاتی را بر دوش گرفته، جای تهی نیروی سیاسی چپِ خوب ساز و برگ یافته به تئوری و پراتیک «سوسیالیسم دانشورانه» را پر کند، بسیار پرسش برانگیز و بگمانم، چشمداشتی بیش از اندازه از طبقه کارگر قهرمان و فداکار ایران است.

با این همه با چشمی به گیر و دارهای رویهمرفته پیچیده ی پیش رو و سنجش باریک توان و ارزیابی نیروهای خود برای سازماندهی درخورِ چنان پیکار نابرابری باید به پیشواز آن رفت و از شکست نهراسید؛ زیرا چنان شکست های در چارچوب تاریخی، نسبی در میدان نبرد طبقاتی، افزون بر آنکه بهتر از در کمین رویدادها نشستن و کار بایسته را بهنگام به انجام نرساندن۱ است، بخودی خود، سرفرازی بشمار آمده و زمینه ساز پیروزی های آینده نیز خواهد بود.

با هرچه در توان داریم، نباید بگذاریم افسار اقتصاد و سیاست کشور، باز هم بیش تر بدست کشورهای امپریالیستی بیفتد. نخستین پیامد چنین روندی بهنگام خود، تکه تکه شدن ایران که کشوری دربرگیرنده ی خلق های گوناگون است را در پی خواهد داشت که هم اکنون نیز نمودها و نشانه هایی نه چندان کمرنگ از آن دیده می شود.

نباید گذاشت زیر پوشش گفتگوهایی تازه در چارچوب آنچه «برجام» نام گرفته و از سوی امپریالیست ها بسرکردگی «یانکی» ها برنامه ریزی شده، بازوی نولیبرال رژیمِ سگ مذهب باز هم نیرومندتر شود و این بار با سرمشق گرفتن از رخدادهای ناگوار و تلخ کشور پاره تن مان: افغانستان، گونه ای دیگر از «غنی سازی» را گواه باشیم که در پله ای از آن، رونوشت برابر اصلِ «اشرف غنی»، نوکر سرسپرده و دَم و دستگاهی پوشالی، سر تا پا گوش بفرمانِ «یانکی» ها جایگزین «آقا بیشعور نظام» و رژیم آسمانی ریسمانی «ولایت سفیه»۲ شود.

بگمانم، حتا برای گول خوردگانی از میان لایه های میان به بالای جامعه ایران که در واپسین "گزینشِ" کارپردازِ «خیمه و خرگاه رژیم»، یکبار دیگر به نمایش ریشخندآمیزِ بیرون کشیدن روباه ریش حنایی از کلاه سیلندر انگلیسی باری رساندند، نیاز به گواهمندی های منطقی و راه دور رفتن نباشد که پیگیری روند واگرایانه ی کنونی در گسترش نولیبرالیسم امپریالیستی در تار و پود اقتصاد ناتوان شده ی ایران تا چه اندازه بزیان توده های مردم و خلق های سرزمین ایران بوده و میهن مان را به خاک سیاه خواهد نشاند؛ تنها همین بس که در چشم بهمزدنی، کارکرد «حسن آقا انگلوفیل» با وعده و وعیدهای میان تهی اش در هر زمینه ای بدیده گرفته شود:
«نولیبرالیسم سرمایه داری است دلیل نولیبرالیسم سرمایه داری!»۳

یکی از برجسته ترین بهانه های کشورهای امپریالیستی بسرکردگی «یانکی» ها در آستانه ی یورش به افغانستان، نابسامانی اوضاع اقتصادی و تنگدستی مردم آن کشور بود. وضعیت کنونی مردم افغانستان با آن هنگام را بسنجید و ببینید چگونه تنگدستی و بدبختی های دیگری، بسیار بیش از آن هنگام گریبان مردم آنجا را گرفته و بیداد می کند. به گسترش کشت خشخاش و دیگر گیاهان روانگردان و فرآوری تریاک در افغانستان کنونی بنگرید که بنا بر آمارهای نهادها و سازمان های رسمی جهان، بسیار بیش از هنگامی است که کشورهای امپریالیستی برای چنگ اندازی به خاک آن کشور آماده می شدند. بیگمان از یاد نبرده اید که این نیز یکی از بهانه ها برای یورش به آن کشور بود. همین سرنوشت را برای آینده ی ایران بدیده گرفته اند و ناگفته نگذارم که رژیم تبهکار و ضدِّ ملیِ دزدان اسلام پیشه، نه تنها در کردار در برابر چنین سیاستی نمی ایستد و به رویارویی با آن برنمی خیزد که خود، همواره دستی گشاده و پایی همراه در پیشبرد آن بسود امپریالیست ها داشته و دارد. برای چنین رژیم پلیدی، اینکه به عنوان نمونه، بزرگ ترین دستاوردهای دانشورانه و فنی ایران در برابر پایوری هر چند گذرای نظام سگ مذهب شان پایمال شود از کم ترین برجستگی برخوردار نیست. برای چنین رژیم شومی، ایران و ایرانی و تاریخ و فرهنگ آن از کم ترین برجستگی برخوردار است.

با آنچه در میان نهاده شد، باید این پندار را از سر بیرون راند که گویا با کمک به بازوی نولیبرال رژیم در برابر بازوی دیگر آن: تاریک اندیشان و واپسگرایان برجای مانده از همبودهای کهنه، اوضاع بهتری در میهن مان رقم زده خواهد شد. چنین پندار کوته بینانه ای بویژه در چارچوب سیاست های راهبردی کنونی امپریالیست ها و سناریوهایی که برای پیشبرد آن ها می کوشند، ندانمکاری بزرگ تر و مرگبارتری در سنجش با گذشته ی حتا نزدیک بشمار می رود و باید از افتادن در این دام پرهیز نمود!

به هیچ رو نباید به همسویی با بازویی از رژیم سزاوار سرنگونی و از آن بدتر، کمک به آن در برابر دیگر بازوی آن، چون راهبردی (تاکتیک) کارگشا نگریست. پرو بال دادن به بازویی از رژیم تبهکار و سرکوب بازوی دیگر آن از سوی امپریالیست ها که در بالا از آن یاد نمودم با همه ی سودمندی هایی که می تواند اینجا و آنجا برای نیروهای ملی و میهن پرست ایران دربرداشته باشد به شَوَند بُردِ کوتاهِ آن که به پندار من، در بیش تر موردها بیش از پرشی از یک دیوار تا دیوار نزدیک به آن در کوچه ای تنگ بیش نیست و نیز برخی شَوَندهای دیگر از آن میان، همبستگی هر دو بازوی رژیم سگ مذهب در سرکوب توده های مردم، بیم لغزیدن در چاله چوله ها و دام های کوچک و بزرگ امپریالیست ها را بی هیچ گمان و گفتگو دربردارد. این نکته را بویژه برای «اُلاغ های سیاسی»۴ که همواره لنگ لنگان در پس رویدادها گام برداشته و سپس به تعبیر و تفسیر آن ها و بهانه تراشی برای کاستی ها و نارسایی های نه چندان کم شان، دیرجنبیدن ها و کندذهنی شان می نشینند نیز می گویم.۵ به هر رو، همانگونه که در برجسته ترین و پردامنه ترین شعارهای توده های مردم ایران نیز بازتاب یافت، باید کُلّ رژیم سزاوار سرنگونی را آماج قرار داد.

ب. الف. بزرگمهر    ۲۸ دی ماه ۱۳۹۶

پی نوشت:

۱ ـ بسان ترسیدن چندین سال پیش حزب کمونیست یونان از بدست گیری حاکمیت در آن کشور به پشتوانه ی توده های میلیونی مردم آماده برای نبرد در خیابان ها و تا اندازه ای خوب سازماندهی شده از سوی خود این حرب و برخی حزب های چپ رو آن کشور و در پی، واگذاری کار به سازشکاران چپ نما!

۲ ـ «به یاد داشته باشیم که سرانجام کار ایران در شرایط پیگیری هستی رژیم تبهکار اسلام پیشگان، در بهترین گزینه ی پیشِ رو، رژیمی دست نشانده و نوکرپیشه، چون رژیم کنونی افغانستان خواهد بود و کار تا به آنجا پیش خواهد رفت که چون نمونه ی آنچه در قندوز افغانستان رخ داد، نیروهای نظامی دست نشانده با خاستگاه ایرانی (شرمم می آید، آن ها را ایرانی بنامم!)، همگام با نیروهای ”یانکی“ و دیگر کشورهای امپریالیستی، زیر برنام هایی چون ”پیکار با تروریسم“ به سرکوب توده های بجان آمده در هر جایی از میهن مان بپردازند و به نوکری و سرسپردگی خویش ببالند.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۳ آبان ماه ۱۳۹۴    

۳ ـ بر بنیاد زبانزدِ «آفتاب است دلیلِ آفتاب» بی آنکه آفتابی در کار باشد.

۴ ـ کاربرد عبارت «اُلاغ های سیاسی» از سوی نگارنده در این نوشتار یا نوشتارهای دیگر از سَرِ کینه توزی و برخوردی احساساتی نیست؛ آن را دانسته و آگاهانه بکار می گیرم و به هستی آن ها که گروه کمابیش بزرگی در میان نیروهای با گرایش چپ را نیز دربرمی گیرند، باوری ژرف دارم.

۵ ـ این یک مورد از آن ها و شاید بهترین شان باشد:
«من به همه ی ابعاد، انگیزه ها، مشخصات و عناصر ترکیبی طبقات و گروه های اجتماعی شرکت کننده در تظاهرات تاکنون رو به گسترش سیاسی و اجتماعی مردم در شهرهای مختلف ایران واقف نیستم؛ اما بی تردید از خیلی چیزهای بدرد خور برای تفسیر و موضع گیری آگاهم. مطمئن تان می کنم از مدتی پیش به طور کلی و از چند روز پیش به طور مشخص تر، گرچه نه دقیق، در انتظار وقوع این حوادث بودم و البته نمی دانستم دقیقا به چه شکل و از کدام شهر و محل. مطمئنا می دانم که مسوولان اصلی دو جناح و بدنه و اتاق امنیتی و اطلاعاتی ایشان تیز به طور دقیق تر انتظار می کشیدند؛ بی آن که بتوانند کار اساسی بی سرو صدائی برای محو آن بکنند. باز اطمینان می دهم که شماری از رفقا و دوستان من نیز چنین انتظار و پیش بینی ای داشتند. اگر سیر حوادث را با جدیت پیگیری می کردیم و به ابزار های موثر و کار آمد تحلیل و پیش نگری مجهز بودیم، آنگاه رسیدن به این انتظار کار خیلی دشوار و شگفت انگیزی نبود. من نیز از آینده بینی هوشمندانه شگفتی برخوردار نبودم و خیلی موارد را از رفقایم یاد گرفتم. یک خاصیت با هم بودن رفیقانه همین است.

در این جریان فکری و تجربی می دانستیم که هر دو جناح آماده حضور و دستکاری به نفع خود و برای پائین آوردن حریفان هستند و از همه مهم تر برای فرار از نتایج وخیم حضور سیاسی و مسئولیتشان در شرایط اقتصادی بسیار بد و فشارهای سخت بر بنیه ی جامعه . آنها در انتظار دامنگیر تر شدن اثر سم آلودگی دیو نابودگر فساد و چپاول و فشار و تحقیر و خشم بالا گرفته قابل اشتعال عنقریب بودند و هستند. آنها راه فرار و نشان دادن نشانی های گمراه کننده و پنهان سازی و ابهام آفرینی در سیاست های خود و پایه های طبقاتی و سود جویانه آنرا جستجو می کردند و می کنند. اتفاقا تحرک ها و اظهار نظرهای اخیر سرنخ های خوبی به دست می داد و داد. کاش دانشمان کامل تر بود. اما تا بدانجا نرسید که بدانیم همگی نادانیم! بر عکس، ما به قدر لازم ، اما نه کافی، آگاهی به دست آوردیم. مثل همه ی تجربه های تاریخ این آگاهی و تجربه در آزمایشگاه و آموزشگاه ستیزه های واقعی چند روزه ناگهان چندین برابرشد.
...
راستی باید زنده هم بمانیم تا آن دم که زندگی معنا می دهد. باید خرد را با اراده در آمیزیم. باید عمر مبارز را طولانی تر کنیم. ما با تدبیرتریم اگر برآن آگاه باشیم و بر اتش پیروز شویم ، نه چون آتش سرد ، بلکه چون مهارگر آتش.»

هنگامی که آن را می خواندم، در حاشیه ی آن، برای خودم نوشتم:
کدام نیاز این ها را وادار به چنین بهانه تراشی هایی می کند؟ سرانجام روشن هم نیست که پیش بینی کرده بودی یا نکرده بودی. با اینکه از گفته هایت پیداست که پیش بینی نتوانسته ی بکنی. خوب! مگر این ناراحتی دارد؟! هر آدمی تا اندازه ای از توان انجام کاری برخوردار است؛ بیش از آن زور زدن بیجاست ... چرا در چنین شرایطی که توده های مردم به میدان آمده اند به چنین ستیزه ای باب دندان مشتی نادان تر از خود که آن را در تارنگاشت رویهمرفته بیمایه شان درج کنند، پرداخته ای؟! آیا بهتر نبود اندک کاری هم که در این دَم می توانی انجام بدهی، انجام دهی «تا آن دم که زندگی معنا می دهد»، پرآرش تر شود؟!

یکی دو تای دیگر که از این یکی بسیار وامانده ترند، در آغاز تحلیلی رویهمرفته آبکی که پیوند آن را با ای ـ میل دریافت نموده ام، چنین نوشته اند:
«گرچه اعتراض‌های صنفی کارگران و سایر اقشار زحمتکش جامعه، در واکنش به مشکلات اقتصادی، ماه‌هاست که به‌طور روزمره جریان دارد، اما اعتراض‌هایی که از روز پنجشنبه ۷ دی ماه ۱۳۹۶ در ده‌ها شهر به‌وقوع پیوست، حداقل در این ابعاد، قابل پیش‌بینی نبود.»

از خواندن همین بند آغازین که بگونه ای ناشایست با «گرچه» آغاز شده، خنده ام می گیرد و با خود می گویم:
... که اینطور؟! پس پیش بینی کرده بودید؛ ولی نه «... در این ابعاد»؟! «در این ابعاد» پیشکش تان! مگر جادوگر باشی؟ کو؟ کجاست آن پیش بینی؟ سپس به یاد نوشتاری می افتم که چند روز پیش از آغاز خیزش توفنده ی مردم و خلق های قهرمانِ ایران نگاشته بودم و تاریخ باریک آن یادم نبود؛ نوشتاری که بگمانم آن ها نیز آن را خوانده اند. به آن نوشتار سری می زنم. تاریخ چهارم دی ماه ۱۳۹۶ را دارد و با رویکردی کاربردی، رو به طبقه کارگر فداکار ایران، نگاشته شده و گونه ای یادآوری از زبان یکی از تیزبین ترین کمونیست های ایتالیایی: «ایگناتسیو سیلونه» است که به وی و نوشته های باریک و موشکافانه اش، دلبستگی ویژه دارم؛ همان برنام (عنوان) نوشتار به اندازه ای بسنده گویای گونه ای پیش بینی است که از مدتی پیش از آن، ذهنم را انباشته بود:
«آیا طبقه کارگر ایران به نیازهای کنونی پاسخی درخور خواهد داد؟» ب. الف. بزرگمهر   چهارم دی ماه ۱۳۹۶

در همان آغاز نوشتار با بهره وری از گفته ای ارزشمند از آن کمونیست تیزبین آورده ام:
در زیر گفته ای ارزشمند از یکی از تیزبین ترین و ورزیده ترین کمونیست های ایتالیا و جهان در دوره ی خود و نویسنده ی پرآوازه ی کتاب های «فونتامارا» و «نان و شراب»: «ایگناتسیو سیلونه» را آورده ام که بگمانم شایان درنگی درخور از سوی همه ی پیکارگران رستایی ـ سیاسی طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن در اوضاع کنونی ایران است؛ گفته ای از دید من، هوشمندانه که دریافت درست درونمایه ی آن، نیازمند برخوردی سازگار با تراز سازماندهی کارگری و سیاسی و نیز چشمی باریک بین به نشانه گذارترین نیروهای درگیر در پیشانی نبرد طبقاتی کنونی در میهن مان است:
«حزب های دمکراتیک و بگونه ای دربرگیرنده، سازمان های کارگری، ساختارهایی هستند که برای زمان سازش (صلح) و آماج های سازش آمیز ساخته شده اند. تنها پیکارهایی که این ساختارها توانایی و ابزار همدستی (شرکت) در آن را دارند، پیکارهای انتحاباتی است.»
برگرفته از کتاب ارزنده ی «مکتب دیکتاتورها»، نوشته ی «ایگناتسیو سیلونه» (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

به متن نوشتار که باریک شوید، رویکرد آن که از آن میان بویژه برای «شایسته ترین فرزندان طبقه کارگر و سایر زحمتکشان پیرامون آن، فداکارترین و سازمانده ترین سندیکالیست ها ...» نوشته شده، روشن است. نه در این نوشتار و نه در نوشتارهای دیگر، جز برخی موردهای بسیار بایسته و ناگزیر که بیش تر آن ها را نیز در پی نوشت نوشتارها و یادداشت هایم آورده ام، سخنی از گزافه گویی های بیمایه به شیوه ی آن حزب خرده بورژوای کاریکاتورِ سوسیال دمکراسی انگلیسی که سال های آزگار به دنباله روی از راست ترین نیروهای برونمرزی ایرانی و انیرانی کشیده شد و سپس، در پی «اصلاح طلبان» براه افتاد و همچنان لنگ لنگان در پی هر رویدادی گام برمی دارد، نیست. حزبی که کم تر نشانه ای از گل های سرسبز بهاری خویش در گذشته های دور بر سر دارد. یکی از نشانه های تندرستی یک سازمان سیاسی، «انتقاد از خودِ» بهنگام و بجا از کارکردهای نادرست و ناشایست است که در گاهنامه شان، کم تر نشانی از آن می بینی؛ تنها همین بس که پس از دو دهه یا بیش تر دنباله روی فرصت جویانه از این و آن و زیانمند برای میهن مان، زیر فشار واقعیت ها و سرسختی کوشمندانه ی کسانی چون نگارنده ی این یادداشت که کمابیش همه ی این موردها را بهنگام یادآور شده بود، ناچار به کژ کردن سرِ خر این یا آن سیاست ناشایست یا رُک و پوست کنده، بی سیاستی فرصت جوانه دهی و تنها یکی دو ماهی پس از آن، همه ی آنچه دیگری به آن ها گوشزد نموده بود را در جیب مبارک بریزی و با پررویی بیمانندی بنویسی:
«همانگونه که حزب ما پیش تر اشاره کرده بود»!

از دید من، اینکه این یا آن رویداد را نتوانسته ای پیش بینی کنی، بخودی خود از هیچگونه برجستگی برخوردار نیست؛ ولی اینکه ندانمکاری خویش را بهنگام نپذیری و آن را از گوشه چشم «سوسیالیسم دانشورانه»، رُک و پوست کنده به نقد نکشی، نشانه ای از نادرستی هر آدم، حزب یا سازمان سیاسی است.

دانسته از آوردن نام این یا آن نویسنده و پیوند درج شده در این یا آن تارنگاشت خودداری ورزیده ام. سخن بر سر جُستارهایی نیازمند بررسی و وارسی برای دگرگونی های بنیادین از آن میان، در پهنه ای است که کار سازنده باید جایگزین کارهای نمایشی شود. نگاهی به کار و کوششِ همراه با شکیبایی پیشروترین کارگران و سندیکالیست های گذشته و کنونی ایران خودمان بخوبی گواه چنین کارهای سازنده و ماندگاری است.

ب. الف. بزرگمهر    ۲۸ دی ماه ۱۳۹۶

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!