بارها از کارگران می شنوم، تا کی باید با اعتصاب حقمان را بگیریم؟
«خسته شدیم از اعتصاب»
من به عنوان یک انسان حق دارم با کارم رفاه و آسایش برای خود
و خانواده ام تامین کنم؛ اما در این سیستم اقتصادی، منِ کارگر، انسان نیستم؛ برده
مدرن هستم! برده ای که فقط آزاد شده ام که کارفرمایم را خودم انتخاب کنم. این آزادی
را هم با جبر گرسنگی و معیشت به گرو گرفته توسط کارفرماها ، ظاهری به من داده اند.
به همین خاطر در انتخاب کارفرمایم نیز اختیاری ندارم. هر کس مرا به کار گیرد، برایش
کار می کنم؛ پس در این سیستم، لفظِ آزادی و اختیار حرف پوچ و چرتی است.
برسیم به حق اعتصاب؛ کاری که تا عمر دارم و اسمم کارگر است،
جزء جدا نشدنی از زندگی ام خواهد بود. اعتصاب، تنها ابزار قدرت ما کارگران است؛
وگرنه سگ هار سرمایه، هیچ مانعی برای ایستادن از چپاول نمیشناسد.
اگر فکر کنیم، کارفرما انسان است و شعور دارد و می فهمد که
ما کارگران هم انسانیم و با این همه کار و زحمت حق حیات داریم، اشتباه کرده ایم؛
زیرا کارفرما هم در این سیستمِ سرمایه انسان نیست و باید محافظ سرمایه اش باشد و
دایم تلاش کند سرمایه اش را با سود بیشتر، زیاد کند.
اعتصاب، تنها قدرت ما در مقابل قدرت کارفرمایان است. آنان
پول و پُست و پلیس و دولت و قدرت دارند و ما کارگران در مقابل آنان، تنها اعتصاب
را داریم. قدرت اعتصاب ما میزان سهم ما از ثروت تولید شده را نشان خواهد داد. این
ثروت دایم در حال تولید است و آنان سهم مان را از زندگی به زبان خوش نخواهند داد؛
زیرا سودشان بخطر می افتد.
تنها زبانِ کارگر اعتصابش است؛ هر چه قدرتمندتر و همبسته تر،
سهم مان بیشتر برای زندگی! این تنها فرمولی است که کارگر برای زندگی در این سیستم
می شناسد؛ و کارفرما همیشه از پول و پلیس و دولت و قدرتش استفاده می کند تا مقابل
این قدرت کارگران (اعتصاب) بایستد؛ اما اتحاد و همبستگی کارگران تنها سلاحی است که
هیچ قدرتی را یارای مقابله با آن نیست.
پروین محمدی
این
نوشتار بویژه در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب ویرایش شده است. ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر