درست در زمانی که مردم مرزهای اصلاح طلبی و سازشکاری را
شکسته اند و دارند با سازماندهی افقی و از پایین و با ابتکارهای جسورانه و متفاوت
و بینظیر خود به جلو می روند. تعدادی از فعالان سیاسی و مدنی در یک همزمانی عجیب
با پیشنهاد رفراندوم از طرف حسن روحانی، شعار رفراندوم برای تغییر وضعیت موجود به
شیوه مسالمت آمیز و زیر نظر سازمان ملل را رونمایی کرده اند.
منصوره بهکیش ۲۶ بهمن ۱۳۹۶
من به عنوان یکی از خانوادههایی که در سی و نه سال گذشته،
شش نفر از نزدیکترین اعضای خانوادهام (خواهر، چهار برادر و همسر خواهرم) را برای
مبارزه با بیعدالتی از دست دادهام و خودم نیز برای مبارزات دادخواهانه، هماکنون
با یازده سال و نیم حکم زندان روبرو هستم، از طراحان این ایده میپرسم؛ برنامه تان
برای تحقق چنین طرحی چیست و چگونه میخواهید این طرح را به پیش ببرید و عملی سازید؟
این حق مسلم من و تمامی آنهایی است که در طی این سالها علیه
بیدادگری حکومت مبارزه کرده و به اشکال مختلف از این حکومت و مدافعان آن آسیب دیده
و گزیده شدهایم؛ ما دیگر نمیخواهیم و اجازه نمیدهیم همان بلایی که در سی و نه
سال پیش بر سرمان آوردند و با رفراندوم سر بسته آری یا نه، ما را در گردابی عمیق
اسیر کردند، دوباره تکرار شود.
بی تردید این طرح مدافعانی هم خواهد داشت؛ از میان آنهایی
که این حکومت را نمیخواهند، ولی پایداری و شاید توان پیگیری مبارزه سخت و مستمر و
مستقل از وابستگان به قدرتها را به دلایل مختلف ندارند و اغلب برای خلاصی از وضعیت
موجود، به اجبار حکومت به انتخاب بین بد و بدتر تن دادهاند؛ ولی دیگر صبرشان لبریز
شده و به دنبال یافتن راهی آسان و سریع برای گذر از این حکومت هستند و هم چنین در
میان کسانی که خواهان بازگشت به سلطنت بوده و هستند و به کمک کشورهای غربی برای تغییر
وضعیت موجود دل بسته اند.
خیزش مردمی دی ماه ۹۶، نقطه عطفی در تغییر روند مسیر جنبش ها
در ایران بود و نشان داد که مردم بی کم و کاست خواهان تغییر جدی وضعیت موجود هستند
و این پیروزی بزرگی برای مردم ایران بود. در همین جا با افتخار میخواهم به تمامی
آنهایی که با خواست آزادی، برابری و رفع بی عدالتی به خیابان آمدند و با هرگونه
تبعیض، تحقیر، نژادپرستی و اشکال مختلف استبداد مرزبندی دارند و باعث تولد این
جنبش مردمی شدند و جان شیرین شان را در این راه دادند یا بازداشت و شکنجه شدند،
درود بفرستم که حرکتی بسیار شجاعانه و کارستان کردند و تن حکومت را به لرزه
انداختند. مردمی که از حرکتهای اصلاح طلبانه گذر کردند و شعار اصلی شان شد «
اصلاح طلب، اصول گرا، دیگه تمومه ماجرا» و زنانی که با جسارت بینظیری علیه حجاب
اجباری قد علم کردند. این حرکتها نشان داد که مردم عزم شان را جزم کردهاند که از
پایین و در همبستگی با تمام جنبش های مردمی، برای تغییر وضعیت موجود قدم بردارند.
به نظر من، تدوین کنندگان بیانیه رفراندوم، آگاهانه یا
ناآگاهانه، میخواهند مسیر حرکت پیش رونده مردم را کنترل کنند و با دنده به عقب،
همان مسیری را تبلیغ کنند که در طی سالها آزموده ایم، منتها با شعاری فریبنده تر.
آنها میخواهند که پدر را با روش آشتی جویانه، از تخت سلطنت به زیر کشند.
من میپرسم چگونه میتوان با وجود یک حکومت تمامیت خواه که دیکتاتوری
بر تمامی عرصه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن حاکم است و سیاست خشونت و سرکوب و
ایجاد رعب و وحشت و روش قهرآمیز جزو ذاتی وجود آن است و در نتیجه ما از حقوق
اجتماعی خود شامل: آزادی اندیشه و بیان و قلم، برابری حقوق زنان با مردان، حقوق
اقلیت ها، حق انتخاب مذهب، حق پوشش و کنترل بر بدن، و در سادهترین شکل مدنی آن؛
حق انتخابات آزاد، حق پرسش گری از حکومت و از حق اعتراض، اعتصاب، تشکل و تجمع نیز
محروم شدهایم، میتوان به روش مسالمت آمیز خواهان تغییرش شد و چگونه امکان دارد این
حکومت بپذیرد که رفراندومی با نظارت سازمان ملل در کشور انجام شود؟ این ایده بیشتر
به یک بازی مسخره با مردم شبیه است و البته بسیار تلخ، زیرا مدافعانی را هم با خود
همراه خواهد کرد.
من میپرسم چگونه میتوان با حکومتی که سی و نه سال بر خوان
سفره مردم نشسته و بلعیده است و روز به روز فاسدتر و فربه تر شده و با وجود این
همه منابع، هنوز نمیتواند یا نمیخواهد سادهترین مشکلات اقتصادی و اجتماعی و
بحران های زیست محیطی مردم را حل کند که نفس کشیدن عادی نیز در شهر دشوار شده است
و روز به روز بحران های ساختاری عمیقتر و عمیقتر می شود، میتوان با روش مسالمت
آمیز جلو رفت؟ و از همه مهمتر حکومتی که هیچگاه شرمنده مردم نشده است و نه تنها
از مردم پوزش نمی خواهد، همچنان با وحشیانه ترین روشهای خشونت آمیز مردم را به صُلّابه
می کشد، میتوان با زبان آشتی و مسالمت صحبت کرد. درست در «همین لحظه»، چندین نفر
از زنان و مردان شجاع ما زیر تیغ اعدام اند یا برای سادهترین خواسته خود مجبور به
اعتصاب غذای خشک شدهاند و در خطر مرگ قرار دارند و بسیاری در زندان های مختلف رسمی
و غیر رسمی، زیر شکنجه های قرون وسطایی جان میدهند.
چگونه میتوان با دولتی همصدا شد که هنوز پاسخی به چرایی و
چگونگی کشته شدن جوانهای ما در دی ماه ۹۶ نداده است و نمیدانیم چرا و چگونه چندین
نفر از زندانیان در زندان، با «خودکشی» کشته شدهاند و این جنایت ها ادامه دارد؟
چگونه میتوان با حکومتی که تا بن دندان مسلح است و هر چه دلش میخواهد بر سر مردم
میآورد از راه مسالمت آمیز و آشتی ملی حرف از تغییر زد؟!
اشتباه برداشت نشود! من از مبارزه مسلحانه حرف نمی زنم. حرف
من این است که این طرح ها مانند روشهای اصلاح طلبانه نگاه به بالا دارد و جلوی پویایی
و نقش آفرینی حرکتهای مردمی و ایجاد تشکل های مستقل را می گیرد؛ در حالیکه ما نیاز
داریم بر شانه های خودمان تکیه کنیم و تشکل های مستقل و قدرتمند خود را تشکیل دهیم
و مطالبات مان را تعریف و ساختارمند کنیم و جنبش هایی مستقل و پیگیر و پویا داشته
باشیم. در این صورت است که تغییر میتواند پایههای قدرتمندی داشته باشد و بر مبنای
خواست ها و مطالبات واقعی مردمی جریان یابد، نه تغییر از بالا و در یک رأی گیری بیمحتوا.
آقای نوریزاد یکی از امضا کنندگان این بیانیه میفرمایند:
«خیلی فاصله است با روزی که مردم نهراسند و به خیابان بیایند
و خواستار رفراندوم بشوند». گویی امر به ایشان مشتبه شده که خیلی شجاع هستند و
فراموش کردهاند که سی و یک سال در کنار حکومت و رو در روی مردم بودهاند. من
ماندهام ایشان با چه رویی میتوانند از نهراسیدن مردمی صحبت کنند که جمهوری اسلامی
زندگیشان را فلج و نابود کرده است؟ مردمی که در این جهنم سوزان تلاش کردهاند
زندگی خودشان و خانواده را سرپا و سالم نگاه دارند. ایشان چگونه میتوانند از
نهراسیدن مردمی بگویند که در زمان همراهی ایشان با حکومت، هزاران نفر از بهترین عزیزان
شان در طی این سالها کشته و زندانی و شکنجه شدهاند و این بی عدالتی ها و تبعیض
ها و تحقیرها بدون توقف در موردشان ادامه داشته است؟ آن هم در شرایطی که برای سادهترین
اعتراض، مورد سرکوب و خشونت بی حد و حصر حکومت قرار می گیریم. پس این همه زندانی سیاسی
که یا در زندان ها و زیر انواع شکنجه و بیماری و خودکشی و اعتصاب غذا با مرگ دست و
پنجه نرم میکنند را نمی بینند یا معترضانی که یا با وثیقه های سنگین در بیرون از
زندان محبوس اند یا از کار اخراج شده یا راهی تبعید شدهاند! چگونه ایشان میتوانند
این همه اعتراض و اعتصاب های کارگری و معلمان و پرستاران که برای سادهترین خواسته
صنفی خود مورد بازداشت و اخراج و تهدید و تحقیر مدوام بوده اند را نادیده بگیرند؟ یا
سالها ایستادگی خانوادهها برای دادخواهی یا اعتراض زنان و دختران به تبعیض و
نابرابری و تحقیر مداوم در زندگی اجتماعی و خصوصی که شجاعانه ایستادهاند، یا
اعتراض های دانشجویی و ستاره دار شدن و اخراج آنها از دانشگاه، یا اعتراض نویسندگان
و روزنامه نگاران و شاعران و هنرمندان و غیره و غیره.
مبارزات جسورانه معترضان به استبداد و نابرابری و بیعدالتی
از همان روزهای به قدرت رسیدن دیکتاتوری اسلامی آغاز شد و هزاران نفر جان شان را
بر سر آن داده اند؛ زمانی که شما در کنار آقای خامنه ای و سرداران شان گل میگفتید
و گل می شنیدید.
البته ایشان حق دارند؛ زیرا تازه به دوران رسیدهاند و باید
برای پوشش اشتباه های خود، قدمهای پر سر و صداتری بردارند تا بتوانند جبران مافات
کنند؛ ولی آقای نوریزاد! اگر واقعاً به سمت مردم آمدهاید، لطفاً نهراسید و به
پرسش های من که در چند سال پیش در یکی از مراسم خانوادههای دادخواه در حضور جمع
از شما پرسیدم و قانع نشدم را دقیقتر پاسخ دهید.
آن زمان از شما به عنوان کسی که به قول خودتان قبل از سال ۸۸
با حکومت بودهاید و جنبش سال ۸۸ چشمان شما را باز کرد، پرسیدم:
پرسش یکم: شما قبل از سال ۸۸ متوجه این جنایت ها نمی شدید؟
پاسخ شما: آن موقع من شبیه آدمهایی بودم که همین الان در
کنار آقای خامنه ای هستند؛ سرداران، پاسداران، جهادگران، بسیجی ها. ما در یک
خانواده ده، بیست، سی، چهل میلیونی بودیم که اخبار و تحلیلهای خاص وارد این
خانواده میشد و به این خانواده گفته میشد که آنها منافقند؛ براندازند؛ آمدهاند
اسلام را برچینند؛ ما اینجوری بودیم:
۱ ـ جهالت با تمام شکل و شمایل اش؛
۲ ـ ترس با تمام شکل و شمایل اش، ما میدانستیم اینها چگونه می
روبند؛
۳ ـ طمع به حقوق ماهانه و سود و منفعت؛
۴ ـ امید به اینکه آینده شاید بهتر شود.
پرسش دوم: من باور نمیکنم که این افراد متوجه این جنایت ها
نمیشوند. شما آدم آگاهی هستید و با یک بسجی ساده متفاوتید. من بعید میدانم که آن
زمان شما از اعدام های دهه شصت باخبر نبودید. چرا زندانیان مجاهد را که حکم داشتند
در زندان ها کشتند؟ چرا زندانیان چپ را کشتند؟ من آن بخشهای مربوط به ترس، حقوق
ماهانه و حتی امید به آینده برایم قابل درک است؛ ولی شما که ادعا میکنید انسانیت
برای تان مهم بوده است، چرا اخبار را از اطرافیان آقای خامنه ای، آقای خمینی می شنیدید؟
اخبار واقعی در میان مردم بود. چرا به میان مردم نرفتید؟ چرا ده بیست سال پیش به یکی
از این خانوادهها سر نزدید، ببینید چرا عزیزشان اعدام شده است؟
پاسخ شما: من یک چیزی را صادقانه به شما بگویم، اگر ماجرای
۸۸ پیش نمیآمد، من شاید هنوز آن طرف بودم.
آقای نوریزاد! اگر قبلاً در زمان دوستی تان با حکومت از
اعدام ها بی اطلاع بوده اید (!؟)، حتماً پس از سال ۸۸ و پرسش های امثال من و دیگر
خانوادهها، کند و کاوی در مورد چرایی و چگونگی اعدام های دهه شصت از دوستان نزدیک
تان به حکومت کردهاید و حالا از شما میخواهم که نهراسید و به سه پرسش زیر نیز
شفاف و دقیق پاسخ دهید:
۱ ـ چرا و چگونه زندانیان سیاسی که حکم زندان داشتند را در سال ۶۷،
در دادگاه های چند دقیقهای و پنهان از چشم خانواده و اطلاع زندانیان، گروهی اعدام
کردند؟
۲ ـ چه گروههایی از حکومت یا نزدیکان به حاکمیت با این اعدام ها
موافق بودند یا آن را به حق میدانستند و چرا؟
۳ ـ نحوه اعدام و خاکسپاری زندانیان سیاسی اعدام شده در دهه شصت و
به ویژه سال ۶۷ در تهران و شهرستانها چگونه بوده است؟
در پایان از امضا کنندگان این بیانیه به جِدّ می خواهم، اگر
قصدشان گمراه کردن مردم و لگام زدن به اسب سرکش اعتراض های مستقل و مردمی نیست،
ضرورت دارد که نهراسند و برنامه ی راه بدهند. در غیر اینصورت، فقط شعاری توخالی
دادهاند که بارها و به شکلهای مختلف شنیدهایم و در این شرایط حساس و سرنوشت
ساز، مسوولیت سنگینی بر عهده شان قرار خواهد گرفت و باید پاسخگوی آن باشند.
سر بلند و پایدار باشیم.
منصوره بهکیش ۲۶ بهمن ۱۳۹۶
این
یادداشت از سوی اینجانب در نشانه گذاری ها تا اندازه ای ویرایش شده است. ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر