ولی، سرنوشت مان در دستان خود ماست؛ چنانچه بخواهیم ...
این ها نفرین شدگان تاریخند! سرمایه
دارهای اروپایی و آن سوی اقیانوس له شان کرده اند؛ همه چیزشان را از آن ها
گرفته
اند: معدن هایشان، زبان و فرهنگ بومی شان و حتا شخصیت تک تک شان! آنچه
برجای
مانده، در چهره های ستم دیده و کوچک شمرده شان می بینی و خود از این همه
پستی و
تبهکاری رنج می بری؛ جلوی شان گرفته نشود، نوبت دیگران و ما نیز می رسد؛
گرچه، در
جاهای دیگر به روش هایی دیگر آماج های پلید خود را پی می گیرند. به کشور
خودمان
بنگرید که چگونه تاریخ و فرهنگ پرشکوه آن را به بهانه ی دین و مذهب زیر پا
می
گذارند! نوکران و چاکران همان سرمایه داران جهانخوار و نفتخوار که پوستینی
"اسلامی" بر دوش دارند و تاکنون میلیاردها دلار و یورو از درآمدهای نفتی
و دسترنج مردم ایران را بار زده و به بانک های «ینگه دنیا» سپرده اند، همه ی
زمینه
های درخور برای گام های پسین را فراهم کرده و می کنند.
باید یگانه شد! دست در دست هم، صف خودی
و ناخودی ساختگی را شکست و جبهه ای خلقی از همه ی ستمدیدگان و زحمتکشان همه ی خلق
های ایران زمین، آن ها که سند دست های پینه بسته شان است، پدید آورد!
باید صورتک ها را درید و بر چهره های
پلیدشان تُف کرد؛ باید دست های دزد و آلوده به خون شان را از ثروت های ملی کشورمان
کوتاه نمود و برید؛ باید سرنگون شان نمود؛ وقت تنگ است ... باید جُنبید!
ب. الف. بزرگمهر هفتم خرداد ماه ۱۳۹۲
http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/05/blog-post_794.html
پی نوشت:
کسی نوشته است:
«در اینکه آفریقا استثمار شده بحثی نیست
و در اینکه برای ما هم همچین خوابی دیدند بحثی نیست. ولی مارو عربها و نه اروپاییها
خوابگرد کردند. کمی واقعگرا که باشیم خواهیم دید بزرگترین نقصان تاریخی رو ما از
عرب خوردیم و یا اروپا؟»
از «گوگل پلاس»
برایش می نویسم:
آقای ...
سخن شما از پایه و بنیاد سست است و
انگار که چشم هایتان را بسته اید؛ ولی پیش از آن که پاسخ شما را بدهم، اجازه بدهید،
یکی دو نکته را در نوشته ی شما روشن کنیم:
منظور شما از این که «عرب ها ... ما را
خوابگرد کردند» چیست؟ و بگمانم منظور شما نقصان داشتن است؛ چون نقصان خوردن، هیچ
آرشی (معنایی) ندارد و می انگارم که منظور شما یورش تازیان پس از اسلام به ایران
است یا شاید هم اکنون را می گویید؟!
در مورد نخست، اصطلاح روانشناسی را نمی
توان در پهنه ی دیگری که با آن هماوندی ندارد، بکار برد. نتیجه ی چنین کاربردی گنگ
نمودن جُستار و راه بجایی نبردن است که نباید منظور شما باشد.
در مورد دوم هم، چه این یا آن منظور شما
باشد، نه با واقعیت های هم اکنون و نه به واقعیت های تاریخی نمی خواند. این درست
است که ایران ساسانی به عنوان امپراتوری بزرگی که بیش از بیست خلق (دانسته واژه ی
ملت را بکار نمی برم؛ چون این واژه با رشد و گسترش بورژوازی در جهان هماوندی
دارد!) را زیر فرمان خود داشت از بسیاری سویه های دانش و فرهنگ به هنگام خود سر
بود و این سر بودن را هم نمی توان آنگونه که ملی گرایان تندروی کنونی می پندارند،
همه را به پارس ها یا مادها نسبت داد (به عنوان نمونه در ساختمان کاخ تخت جمشید کم
و بیش همه ی این قوم ها و خلق ها شرکت داشته اند و آن کاخ نیز به دست توده های
زحمتکش آن هنگام همه ی آن خلق ها ساخته شده است.) ولی این دانش و فرهنگ در جامعه ی
«کاست» (می انگارم که درباره ی «کاست» به اندازه ای بسنده می دانید؛ وگرنه بپرسید،
توضیح جداگانه خواهم داد!) آن هنگام، تنها در اختیار طبقات بالای جامعه ی آن
هنگام: مغان، جنگاوران و پیشه وران بود؛ کشاورزان که بزرگ ترین فرآورندگان ثروت های
مادی آن هنگام بودند از حق دانش آموزی حتا در اندازه ی سوادآموزی الفبا محروم
بودند. ایران زمان ساسانی بر اثر جنگ های پی در پی میان شاهنشاهی ساسانی با رومیان
وقوم های چادرنشین پیرامون ایران بویژه در بخش های شمالی ماورای قفقاز و آسیای میانه
ی کنونی بسیار سست شده بود. سال های سال قحطی و تنگدستی زمینه ی قیام هایی چون قیام
مزدک را فراهم نموده بود. شکست های پی در پی سپاه ساسانیان گرچه بگونه ای عمده در
نتیجه ی خیانت های بسیاری از همان طبقات ممتاز جامعه ی آن هنگام و نه توده های
مردم رخ داد و زمینه های شکست و سرخوردگی توده های مردم ایران را در برابر قومی بیابانگرد
فراهم نمود؛ ولی یک نکته ی مهم را نباید فراموش نمود و آن پیام دین تازه بود که همه
ی مردم را برپایه ی گونه ای دمکراتیسم قبیله ای تازیان در شبه جزیره ی عربستان با یکدیگر
برابر اعلام می نمود و این جُستار با نادیده گرفتن تبهکاری هایی که پس از آن تازیان
در ایران به انجام رساندند و حتا زنان شوهردار را از مردان شان می ربودند و به
حرمسرای خود می بردند، پیشرفت بزرگی در جهان آن هنگام بود. ایم پیام را توده اصلی
مردم ایران آن هنگام نیز دریافت و به نوبه ی خود آن را بارورتر نمود و در جهان
گسترش داد. بیگمان می دانید که برخلاف پندار بسیاری، گسترش دین تازه در همه ی سویه
های جغرافیایی آن هنگام بویژه بدست ایرانیان اسلام آورده انجام گرفت و از آن
گذشته، دین تازه که در شکل نخستین آن جز داستان های بچگانه ی بهشت و دوزخ و حوری و
چشمه ی کوثر و درخت سدر و خدایی که بیش تر جنبه ی مادی و فیزیکی داشت، به دست
توانای دانشمندان ایرانی به جامه ی فلسفه،
عرفان و علم کلام و بسیاری ارایه های دیگر آراسته شده و شاخ و برگ بسیار بیش تری یافت.
این یک نکته! می پندارم که منظور شما این بوده است و نه عرب های کنونی که در کالبد
کشورهای گوناگون، جای گرفته اند.
درباره ی اروپایی ها هم شاید منظور شما
از « نقصان تاریخی» این است که آن ها به ما چندان ضربه ای نزده اند و از ما بهره
کشی (استثمار) نکرده اند؛ در هر دو مورد، اشتباه می کنید و این نشاندهنده ی آن است
که تاریخ ایران دویست سال گذشته چیز چندانی نمی دانید. در این زمینه، اگر چون من و
بسیاری دیگران، وقتی بسنده برای خواندن همه ی این کتاب ها ندارید، یک کتاب خوب را
به شما سپارش می کنم که حتمن بخوانید: «فراموشخانه و فراماسونری در ایران»، نوشته ی
اسماییل رایین (از اینترنت بطور رایگان آن را بدست خواهید آورد). در این کتاب با
آنکه جُستار اصلی آن چگونگی نفوذ فراماسونری در ایران است، می بینید، چگونه از
دربار فتحلعلیشاه قاجار به این سو گام بگام بر سیاست و اقتصاد ایران دست می
اندازند؛ این دست اندازی در پایان دوره ی قاجاریه به آنجا می رسد که کشور ما، گرچه
در سخن مستقل است ولی در عمل به دو بخش جنوب (زیر نفوذ انگلیس ها) و شمال (زیر
نفوذ روسیه تزاری) تقسیم شده بود. خوشبختانه با انقلاب اکتبر در روسیه و یکی از
نستین فرمان های لنین، کشورمان از چنان وضعی و امکان مستعمره شدن کامل رها شد.
پیشینه ی دخالت اروپایی ها در کشورمان
به دوره ی صفویه می رسد و در پایان این دوره کامیابی هایی نیز در دربار و سیاست ایران
بدست آورده بودند. کم ترین زیانی که در این دوره به کشور ما و امپراتوری عثمانی
زدند به جنگ هم انداختن این دو بود. نتیجه ی کار سست شدن و از هم پاشیدن هر دوی این
نیروهای بزرگ بود و ایران نتوانست مانند اروپای آن هنگام وارد دوره ی سرمایه داری
شده رشدی کلاسیک داشته باشد. این در حالی است که بنا به گواهی بسیاری از جهانگردان
اروپایی در همان دوران (صفویه) رشد فابریک ها و از آن میان فابریک های پارچه بافی
در ایران از کشور انگلیس نیز بهتر بوده است. این زیان ها در دوره ی تازه با
«استعمار نو» (نئوکلنیالیسم) در کشور ما نیز
پی گرفته شد. آنچه نوشتم، تصویر نارسایی است از واقعیت. امیدوارم همین اندازه که
نوشتم برای شما زمینه ای باشد برای پژوهش بیش تر و از شما اصلن انتظار پذیرفتن
دربست آنچه که نارسا نیز نوشته ام را ندارم.
ب. الف. بزرگمهر هفتم خرداد ماه ۱۳۹۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر