تصویر پیوست را درج کرده و نوشته است:
يه سری آدما میان توی زندگیت که تو فقط از دور نگاهشون کنی؛ از دور دلواپسشون بشی؛ از دور کمکشون کنی و يا فقط تظاهر به يه دوست معمولی کنی براشون ...
يه سری چيزا هستن که اگه سال ها هم بگذره بازم نه ميشه فراموششون
کرد نه ميشه کنار گذاشتشون و بهشون بی توجهی کرد.
آدما يه سری چيزا رو جزء داشته هاشون می دونن و به احتمال زیاد توی يه پوشه ی دلشون گذاشتن و روشَم نوشتن: داشته های شیرین و فراموش نشدنی!
آدما يه سری چيزا رو جزء داشته هاشون می دونن و به احتمال زیاد توی يه پوشه ی دلشون گذاشتن و روشَم نوشتن: داشته های شیرین و فراموش نشدنی!
يه سری آدما میان توی زندگیت که تو فقط از دور نگاهشون کنی؛ از دور دلواپسشون بشی؛ از دور کمکشون کنی و يا فقط تظاهر به يه دوست معمولی کنی براشون ...
از «گوگل پلاس» با اندک
ویرایش درخور بویژه در نشانه گذاری ها از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر
نمی دانم چرا ـ و شاید بی هیچ هماوندی به نوشته ی بالا ـ به
یاد شاهزاده بانویی می افتم که در گیر و دارِ جنگ درونی پس از انقلاب سترگ اکتبر ۱۹۱۷
در روسیه (سال ۱۹۱۹ ترسایی) که بسیاری از کارگران و زحمتکشان از کمبود خوراکی در
رنج بودند و گاه نانِ خشک نیز یافت نمی شد از یکی از آشپزخانه های پترزبورگ،
درخواست تکه های استخوان برای سگ هایش که یکی دو تا هم نبودند، کرده بود. گویا وی
که تاب گرسنگی و پستی را نداشت، می خواسته خود را در رود «نوا» خفه کند که چهار سگش
دنبالش دویده، وی را از این کار بازداشته بودند.
به هر رو، عروسکی که جان می گیرد و شاید
همان شاهزاده بانو باشد، بزبان می آید و چنین می گوید:
یه سری آدما هم هستن که هیچ محلّی به من و سگ نازنینم که هر
دو گرسنگی می کشیم، نمی ذارن؛ دریغ از حتا یه تیکه استخون!
ب. الف. بزرگمهر ۱۴
اُردی بهشت ماه ۱۳۹۷
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر