مردک نیرنگباز که پیش از این، زیر فشار خردکننده ی بورژوازی
نولیبرال، اصل ۴۴ قانون اساسی را بگونه ای فراقانونی زیر پا نهاد و با خصوصی نمودن
بخش سترگی از اقتصاد ملی و از آن میان بویژه صنایع و مجموعه های بزرگ و زیربنایی اقتصاد
ایران، در کردار دست کلان سوداگران را در چنگ اندازی گسترده تر بر تار و پود
اقتصاد و اجتماع باز نمود و سویه ای قانونی بخشید و همزمان با آن، راه را برای
ساخت و پاخت های خورد و برد با کلان سوداگران جهان در کشورهای امپریالیستی باخترزمین
و دیگر سوداگران منطقه ای از هر سویه فراهم نمود، چندی پیش با واژگون نمودن چرایی
و چگونگی جُستارِ چالش بزرگ اقتصادی ـ اجتماعی و فشار خردکننده ای که بر دوش توده
ی کار و زحمت و در کانون آن، طبقه کارگر ایران، می آید، گفته بود:
«یکی از کارهای اساسیِ دشمنان
ما این است که شاید بتوانند در کارخانههای ما، در مجموعههای کارگری ما، بخصوص
مجموعههای بزرگ، یک رکودی، لنگیای از سوی کارگران به وجود بیاورند؛ کارگرها را
[به این کار] وادار کنند. و کارگران ما در طول این سالها همیشه مقاومت کردهاند،
همیشه ایستادهاند، همیشه با بصیرت، دست دشمن را رد کردهاند؛ و اینها خیلی مهم
است. ...»*
از این بگفته ی خویش: «بنده ی حقیر»، باید پرسید:
آن رکود و لنگی را چه کسانی پدید می آورند و به آن دامن می
زنند؟ کارگران زحمتکش و سازنده یا کارفرمایان و دست اندرکارانی از آن میان، تمرگیده
در بالاترین جایگاه های هِرَمِ رژیمی سگ مذهب و ضد ایرانی که به هر شَوَندی که در
اینجا به چند و چون آن نمی پردازم، در پی ورشکسته نمودن صنایع ایران هستند؟
آنچه در «مجتمع نیشکر هفتتپه» از چندی پیش به اینسو رخ داده
و می دهد، نمونه ای از میان دیگر نمونه ها و شاید ناگوارترین و تلخ ترین شان باشد.
تصویر پیوست نیز نمودی بس دردناک از پیامدهای چنان روندی زنهارخواهانه
(خیانتکارانه) و ضد ایران و ایرانی است:
علی نقدی با کم و بیش ۲۷ سال پیشینه ی کار در «مجتمع نیشکر
هفتتپه»، بارها پیگیرِ ماه ها دستمزد پرداخت نشده اش در آن مجتمع شد و هر بار به
بهانه ای یا حتا بی هیچ بهانه ای دست به سرش کردند. وی که برای گذران زندگی خود و
خانواده اش، ناچار به وام گرفتن از این و آن شده بود به شَوَند ناتوانی در
بازپرداخت وام ها و کسی چه می داند، ده ها غم و غصّه ای که سال هاست گریبانگیر کم
و بیش هر ایرانی زحمتکشی است، چاره را در خودکشی دید.
بصیرت را می بینی، بنده ی حقیر بیشرف؟! او نبود که بزبان
کژدم گزیده ات: «دست دشمن را رد کند»؛ دشمن بود که شیره ی جانش را مکید و دست رد
بر سینه اش نهاد: دشمنی طبقاتی، مردک بی همه چیز!
ب. الف. بزرگمهر ۲۰
اسپند ماه ۱۳۹۶
http://www.behzadbozorgmehr.com/2018/03/blog-post_16.html
* برگرفته از
«خبرگزاری آفتاب» هفتم اسپند ماه ۱۳۹۶
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر