نوشته است:
به این ترتیب، آدم ها را نه بر پایه ی باورها و جهان بینی های دینی و مذهبی و غیرمذهبی شان که بر این پایه که به کدام جبهه ی نیروهای اجتماعی وابسته اند باید بخش بندی نمود. تفاوت باورها مانع آن نیست که کارگران و زحمتکشان با یکدیگر در جبهه ای مشترک سدی در برابر بهره کشان و زالوها و انگل های اجتماعی برپا نمایند. چنین سدهای ساختگی زیر عنوان «اسلامی» و «غیراسلامی»، «خودی» و «ناخودی» و ... را همان بهره کشانی که سرمایه های ملی کشور را زیر پوستین اسلام چپاول می کنند، درست می کنند. اتحاد و یگانگی کارگران و زحمتکشان جامعه به سود آن ها نیست. سوء استفاده ی آن ها از دین و مذهب نیز از همین جا سرچشمه می گیرد.
«هر یك از مذاهب سنگ قبری است بر روی مطالبات
انسانی؛ چون كه نمی خواهند این مطالبات تحت هیچ شرایطی سر بلند كنند.
ای کاش یاد بگیریم و درک کنیم خوب بودن و انسان
بودن، بدون همه این ها هم میتوان انسان زیست و خوب بود.
انسان عزیز، بزرگترین اشتراک ما انسانها، انسان
بودن مان است. متاسفانه ایدئولوژی ها و از جمله آنها ادیان از ابتدا انسان ها را به
گروه های جدا جدا تقسیم می کنند.
به امید روزی که ملاک خوبی و بدی و زندگی و
قانون گذاری، انسانیت و علم و خرد و اخلاق باشد.»
از «گوگل پلاس» با
اندک ویرایش اینجانب: ب. الف. بزرگمهر
برایش می نویسم:
آقای ارجمند!
نوشته ای:
«هر یك از مذاهب سنگ قبری است بر روی مطالبات انسانی»! آیا چنین است؟ و باز هم نوشته ای:
«متاسفانه ایدئولوژی ها و از جمله آنها ادیان از ابتدا انسان ها را به گروه های جدا جدا تقسیم میکنند.»
به نظر می آید از آن گروه مدعیان ایدئولوژی زدایی باشی که در دوران سی ساله ی اخیر پا به میدان گذاشته اند. در اینجا به این جستار که کشورهای بزرگ امپریالیستی برای رسیدن به آماج های بهره کشانه ی خود و در شرایطی که خود از ایدئولوژی برخوردارند، دیگران را به ایدئولوژی زدایی تشویق می کنند، نمی پردازم؛ ولی آیا ایدئولوژی جز بیان یکپارچه تر و تئوریک «جهان بینی» آدمی که بخش عمده ای از آن نیز از پراتیک وی سرچشمه میگیرد، چیز دیگری است؟ و آیا می توان آدمی را در جهان یافت که گونه ای جهان بینی نداشته باشد؟ حتا در دوران بسیار دور، آنگاه که «آدمیان نخستین»، نخستین مانش (مفهوم) های بسیار مهم چون هستی «روح» جدا از کالبد آدمی و خدایان گوناگون یرای توضیح پدیده های طبیعی را می ساختند، با همه ی ایده آلیستی بودن چنین مانش هایی که ناگزیر بود، گامی بزرگ در جدا شدن هرچه بیش تر آدمی از جهان جانوران برداشتند.
اینکه ایدئولوژی یا دین و مذهب آدمیان رابه گروه های جداگانه جدا جدا میکند، نکته ی روشنی است؛ ولی اینکه آدمی در فرگشت تاریخی خود ناگزیر به ساختن آن ها بوده نیز روشن است؛ به این ترتیب، بر زبان راندن اینکه «متاسفانه ایدئولوژی ها و ...» نه یک انتقاد راهگشا که شکوه و ملال روشنفکرانه ای بیش نیست. از آن گذشته، آدمی برای پیشبرد جنبش های اجتماعی خود در تاریخ همواره نیازمند پرچم یا نمادی بوده است؛ و آیا چنین پرچم و نمادی به درازای تاریخ آدمی در همه جا و از آن میان کشور خود ما حتا تا دوره ی کنونی در بسیاری موردها جز پرچم دین و مذهب بوده است؟ پروتستانیسم بر علیه مذهب رسمی در اروپای چند سده پیش و برآمدهای گوناگون جنبش هایی پیشرو و انقلابی زیر پرچم اسماعیله، تشیع، بابیه و ... درکشور خودمان نمونه های آن هستند. اینکه این دین ها و مذهب ها به هنگام خود یا در دوره ی فروکش جنبش ها ماهیت نخستین خود را از دست می دهند و به چیزی گاه صد و هشتاد درجه ضد خود دگردیسه می شوند و به خدمت آماج های بهره کشان درمی آیند، جستار دیگری است.
به این ترتیب، در همین فشرده ی نارسا به نظرم این نکته روشن است که دین و مذهب بخشی از فرهنگ اجتماعی همه ی جامعه ها هستند. افزون بر آن، بسیاری از آموزه های خوب اخلاقی آن ها توانسته و همچنان می تواند راهنمای توده های مردم در بهتر کردن زندگی شان باشد. بدیهی است که همه ی این دین ها و مذهب ها دربردارنده ی احکامی خشک و ضدعلمی نیز هستند که باید با آن ها پیکار نمود؛ ولی به هر رو، در تحلیل فرجامین، این نکته که کدام نیروها (نیروهای یشرفتخواه و آینده نگر یا واپسگرا و تاریک اندیش) در جامعه دستِ بالا را دارند در سود بردن از احکام مذهبی و دینی موثرند. به عنوان نمونه، حتا اگر از روشنفکران نواندیش و پیشرفتخواه دوران مشروطه نیز بگذریم، در میان آخوندهای آن دوره، هم شخصیتی بزرگ و پیشرفتخواه چون آخوند خراسانی را می بینیم و هم آخوندی واپسگرا چون شیخ فضل الله نوری.
از دیدگاه روش شناسی نیز یک انتقاد درست باید همواره جایگزینی برای آنچه نادرست پنداشته می شود نیز به میان آورد؛ جایگزینی که توده های میلیونی مردم آمادگی پذیرش آن را در آن لحظه ی تاریخی داشته باشند. بازهم به عنوان نمونه، می توان شیوه برخورد دقیق و علمی و همراه با شکیبایی حزب توده ایران را کم و بیش در همه ی دوران خود تاکنون به میان آورد. این حزب در اوج کنشگری خود از ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ کارگران را به دلیل مذهبی بودن از ورود به حزب بازنمی داشت و بارها از توده ای های قدیمی شنیده ام که در حوزه های حزبی شان، آنگاه که ضرورت بوده تنفسی برای نمازخواندن اعضای نمازخوان می داده اند و این شیوه ی برخورد، برخلاف تبلیغات دروغ بهره کشان و دزدان اسلام پناه نه تنها از روی فریبکاری نبود که از باوری ژرف به این نکته که دین و مذهب بخشی از فرهنگ آدمی است و باید احترام آن را نگاه داشت، سرچشمه می گرفته و می گیرد.
نوشته ای:
«هر یك از مذاهب سنگ قبری است بر روی مطالبات انسانی»! آیا چنین است؟ و باز هم نوشته ای:
«متاسفانه ایدئولوژی ها و از جمله آنها ادیان از ابتدا انسان ها را به گروه های جدا جدا تقسیم میکنند.»
به نظر می آید از آن گروه مدعیان ایدئولوژی زدایی باشی که در دوران سی ساله ی اخیر پا به میدان گذاشته اند. در اینجا به این جستار که کشورهای بزرگ امپریالیستی برای رسیدن به آماج های بهره کشانه ی خود و در شرایطی که خود از ایدئولوژی برخوردارند، دیگران را به ایدئولوژی زدایی تشویق می کنند، نمی پردازم؛ ولی آیا ایدئولوژی جز بیان یکپارچه تر و تئوریک «جهان بینی» آدمی که بخش عمده ای از آن نیز از پراتیک وی سرچشمه میگیرد، چیز دیگری است؟ و آیا می توان آدمی را در جهان یافت که گونه ای جهان بینی نداشته باشد؟ حتا در دوران بسیار دور، آنگاه که «آدمیان نخستین»، نخستین مانش (مفهوم) های بسیار مهم چون هستی «روح» جدا از کالبد آدمی و خدایان گوناگون یرای توضیح پدیده های طبیعی را می ساختند، با همه ی ایده آلیستی بودن چنین مانش هایی که ناگزیر بود، گامی بزرگ در جدا شدن هرچه بیش تر آدمی از جهان جانوران برداشتند.
اینکه ایدئولوژی یا دین و مذهب آدمیان رابه گروه های جداگانه جدا جدا میکند، نکته ی روشنی است؛ ولی اینکه آدمی در فرگشت تاریخی خود ناگزیر به ساختن آن ها بوده نیز روشن است؛ به این ترتیب، بر زبان راندن اینکه «متاسفانه ایدئولوژی ها و ...» نه یک انتقاد راهگشا که شکوه و ملال روشنفکرانه ای بیش نیست. از آن گذشته، آدمی برای پیشبرد جنبش های اجتماعی خود در تاریخ همواره نیازمند پرچم یا نمادی بوده است؛ و آیا چنین پرچم و نمادی به درازای تاریخ آدمی در همه جا و از آن میان کشور خود ما حتا تا دوره ی کنونی در بسیاری موردها جز پرچم دین و مذهب بوده است؟ پروتستانیسم بر علیه مذهب رسمی در اروپای چند سده پیش و برآمدهای گوناگون جنبش هایی پیشرو و انقلابی زیر پرچم اسماعیله، تشیع، بابیه و ... درکشور خودمان نمونه های آن هستند. اینکه این دین ها و مذهب ها به هنگام خود یا در دوره ی فروکش جنبش ها ماهیت نخستین خود را از دست می دهند و به چیزی گاه صد و هشتاد درجه ضد خود دگردیسه می شوند و به خدمت آماج های بهره کشان درمی آیند، جستار دیگری است.
به این ترتیب، در همین فشرده ی نارسا به نظرم این نکته روشن است که دین و مذهب بخشی از فرهنگ اجتماعی همه ی جامعه ها هستند. افزون بر آن، بسیاری از آموزه های خوب اخلاقی آن ها توانسته و همچنان می تواند راهنمای توده های مردم در بهتر کردن زندگی شان باشد. بدیهی است که همه ی این دین ها و مذهب ها دربردارنده ی احکامی خشک و ضدعلمی نیز هستند که باید با آن ها پیکار نمود؛ ولی به هر رو، در تحلیل فرجامین، این نکته که کدام نیروها (نیروهای یشرفتخواه و آینده نگر یا واپسگرا و تاریک اندیش) در جامعه دستِ بالا را دارند در سود بردن از احکام مذهبی و دینی موثرند. به عنوان نمونه، حتا اگر از روشنفکران نواندیش و پیشرفتخواه دوران مشروطه نیز بگذریم، در میان آخوندهای آن دوره، هم شخصیتی بزرگ و پیشرفتخواه چون آخوند خراسانی را می بینیم و هم آخوندی واپسگرا چون شیخ فضل الله نوری.
از دیدگاه روش شناسی نیز یک انتقاد درست باید همواره جایگزینی برای آنچه نادرست پنداشته می شود نیز به میان آورد؛ جایگزینی که توده های میلیونی مردم آمادگی پذیرش آن را در آن لحظه ی تاریخی داشته باشند. بازهم به عنوان نمونه، می توان شیوه برخورد دقیق و علمی و همراه با شکیبایی حزب توده ایران را کم و بیش در همه ی دوران خود تاکنون به میان آورد. این حزب در اوج کنشگری خود از ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ کارگران را به دلیل مذهبی بودن از ورود به حزب بازنمی داشت و بارها از توده ای های قدیمی شنیده ام که در حوزه های حزبی شان، آنگاه که ضرورت بوده تنفسی برای نمازخواندن اعضای نمازخوان می داده اند و این شیوه ی برخورد، برخلاف تبلیغات دروغ بهره کشان و دزدان اسلام پناه نه تنها از روی فریبکاری نبود که از باوری ژرف به این نکته که دین و مذهب بخشی از فرهنگ آدمی است و باید احترام آن را نگاه داشت، سرچشمه می گرفته و می گیرد.
به این ترتیب، آدم ها را نه بر پایه ی باورها و جهان بینی های دینی و مذهبی و غیرمذهبی شان که بر این پایه که به کدام جبهه ی نیروهای اجتماعی وابسته اند باید بخش بندی نمود. تفاوت باورها مانع آن نیست که کارگران و زحمتکشان با یکدیگر در جبهه ای مشترک سدی در برابر بهره کشان و زالوها و انگل های اجتماعی برپا نمایند. چنین سدهای ساختگی زیر عنوان «اسلامی» و «غیراسلامی»، «خودی» و «ناخودی» و ... را همان بهره کشانی که سرمایه های ملی کشور را زیر پوستین اسلام چپاول می کنند، درست می کنند. اتحاد و یگانگی کارگران و زحمتکشان جامعه به سود آن ها نیست. سوء استفاده ی آن ها از دین و مذهب نیز از همین جا سرچشمه می گیرد.
ب. الف.
بزرگمهر ۲۴ امرداد ماه ۱۳۹۲ («گوگل
پلاس»)
http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/08/blog-post_3885.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
از دریافت دیدگاه ها و انتقادهای شما خرسند خواهم شد.