در زندان بزرگی به نام ایران، کنشگرانی که دل داشته اند
تا بگویند: «بالای چشمت ابروست» را در خیابان یا هر جای دیگری می ربایند؛ دور از چشم
دیگران می کشند و بگردن این و آن می اندازند؛ برخی دیگر که پرخاش کرده، شعار سر
داده اند را از پشت به گلوله می بندند؛ در زندان های کوچک تر با کیسه های پلاستیکی،
هر کسی که گردن کشیده را خفه می کنند یا یواشکی بدار می آویزند و آن را با بیشرمی بیمانندی،
خودکشی جا می زنند. برای زهرِ چشم گرفتن از مردم این یا آن منطقه که سرِ سازش با
رژیمی سگ مذهب ندارند، جوانان شان که گناهی از آن ها سر نزده را بر بنیاد شریعتی
شتری با کاربرد واژه هایی ریشه گرفته از پیش از دوران باستانِ بیابان هایی در
آنسوی شاخاب پارس، چون «بَغی» به پادافره هایی بیهوده و ناسزاوار به چوبه ی دار می
سپارند و خود با پول و سرمایه ی برباد رفته ی مردم بخت برگشته ی ایران، در بهترین جاهای
شهرهایی چون لندن، کاخ هایی باشکوه می خرند و بریش همه و از آن میان، حتا بوزینگان
پیروشان که همچنان چشم براه معجزه ای از این امامزاده هستند، می خندند.
این چه بیدادی است که بر ایران و خلق های آن می رود؟
مرگ بر سگ مذهبان فرمانروا بر ایران!
سرنگون باد رژیم دزدان سگ مذهب اسلام پیشه!
ب. الف. بزرگمهر چهارم شهریور ماه ۱۳۹۷
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر