به بهانه ی پیروزی تازه ی دلاورزنان و دلاورمردان کرد کوبانی
نیروهای کرد کوبانی در رویارویی با ددمنشان
«داعش» کامیابی بزرگی بدست آورده و توانسته اند تپه ی با اهمیت نظامی «تل شعیر» در
چهار کیلومتری باختر آن شهر و نزدیک مرز ترکیه را از دست شان بیرون آورده به عقب
نشینی از بخش باختری کوبانی وادارشان نمایند. این تپه ی مُشرف به شهر، یازده روز پیش به دست نیروهای «داعش» افتاده بود.
این کامیابی در شرایطی رخ می دهد که از سویی، نیروهای کرد مدافع
شهر با کمبود ساز و برگ نظامی و دارویی برای رسیدگی و درمان زخمی شدگان خود روبرو
هستند و حاکمیت ترکیه نیز از پیوستن نیروهای کمکی کرد از ترکیه و منطقه های
پیرامون نبرد به آنجا جلو می گیرد و از سوی دیگر، نیروهای تازه نفس «داعش» از دیگر
منطقه های عراق و سوریه به نیروهای کنونی پیرامون کوبانی می پیوندند؛ نیروهایی که
به جنگ ابزارهای سنگین و نیمه سنگین چون تیربار و تانک ساز و برگ یافته و از
امکانات ترابری بسیار خوب و پشتیبانی پنهان و آشکار، ولی همه سویه ی ترکیه و
کشورهای امپریالیستی برخوردارند.
با همه ی این ها، در گزارش «دویچه وله»، تارنگاشتِ وابسته به
رژیم امپریالیستی آلمان،کوشش شده تا ارزش این پیروزی در چنان شرایط نابرابری که
بگمانم ناچار به بازتاب آن شده اند را اینچنین بکاهند:
«... پیش از آنکه واحدهای رزمنده کرد، موفقیتهایی
به دست آورند، ائتلاف تحت رهبری آمریکا طی دو روز گذشته ۲۱ حمله هوایی علیه مواضع
"دولت اسلامی" داشته است. از جمله یک پالایشگاه نفتی در دیرالزور
هدف این حملات بودهاند ... مرکز فرماندهی آمریکا روز سهشنبه ۱۴ اکتبر اعلام کرد که بمبارانهای روزهای اخیر
از سرعت پیشروی "دولت اسلامی" کاسته است »۱
اکنون دیگر حتا برای بسیاری از مردم عادی روشن شده است که چنین
یورش های هوایی به نیروهای «داعش» سویه ای نمایشی دارد؛ زیرا در منطقه ای
رویهمرفته بیابانی و مسطح، شناسایی سنگرها و جایگاه های این نیروها حتا با چشمان
ساز و برگ نیافته به هیچگونه ابزار پیشرفته نوری و لیزری نیز کار چندان دشواری
نیست و کسانی که با عکس های هوایی کار کرده اند، نیک می دانند که از روی این عکس
ها و بیگمان از آسمان می توان حتا برخی جاهای دستخورده و نشانه هایی که در روی زمین،
گاه به دشواری دیده می شوند را بخوبی بازشناخت؛ درست به همین دلیل، سخنان آن
فرمانده «یانکی»: «ژنرال یوبسعلی» (یا شاید هم «دمپسی») که گفته است: آن ها زرنگ
شده اند و زود بزود جابجا می شوند، بیش از اندازه ریشخندآمیز و تفی سربالاست که
بیش از پیش، بر چهره ی خود «یانکی ها» می نشیند. از آن گذشته، بمباران فلان
پالایشگاه نفت، چه هماوندی با پهنه ی نبرد و نیروهای «داعش» در پیرامون کوبانی
دارد؟!
در گزارش یادشده از آن میان، آمده است:
«... پیشمرگههای کرد در عراق کوشیده اند،
بارهایی را وارد کوبانی کنند؛ اما کامیاب نشدهاند. چون کوبانی از سوی "دولت
اسلامی" از سه سو محاصره شده است. از سمت شمال نیز ترکیه از گشودن مرزهای خود
خودداری میورزد. به جای آن ... ارتش ترکیه مواضع ”حزب
کارگران کردستان“ (”پکک“) را که با ”یگانهای مدافع خلق“ متحد است، بمباران
نموده است. به گزارش روزنامه ترکی ”حریت“، در پی یورش های
هوایی جتهای جنگنده ”اف۱۶“ ترکیه،
علیه نیروهای ”پکک“ در جنوب خاوری ترکیه، زیان های سنگینی به این نیروها وارد
آمده است . ”اتحادیه اروپا“ و ترکیه، ”پکک“ را گروهی تروریستی میدانند.»۲
در جای دیگری از گزارش و از زبان ”آژانس جهانی انرژی“
گفته شده که در پی یورش های تازه ی هوایی، «داعش» از توان استخراج و فروش نفت، همچون
گذشته برخوردار نیست. صادرات نفت یکی از مهمترین منابع مالی این گروه
تروریستی است.
می پندارم، دم خروس بیرون زده در گزارش، بویژه در زمینه ی
استخراج و صدور نفت از سوی این گروه ددمنش امپریالیسم ساخته، آنچنان بلند و
رنگارنگ است که هر کسی به آسانی آن را می تواند ببیند؛ زیرا مشتریان عمده ی نفت،
بقالی ها و دکه های تک و توک در این یا آن آبادی کم جمعیت بیابانی عراق و شام
نیستند که بیگمان کارتل ها و تراست های بزرگ نفتی باختر زمین اند که به نفتی کم و
بیش رایگان در آنجا دست یافته و «داعش» یا هر گروهی از این قماش، گماشتگانی برای
پاسداری از آن بیش نیستند.
آیا آن گروه خونخوار که "سُنّت حسنه" ی سر بُریدن را
در کنار جنگ ابزارهای گرم بکار گرفته از توان فنی و اداری استخراج و فروش نفت
برخوردار است؟! بیگمان، چنین نیست. من حتا کم ترین تردیدی ندارم که خود این نیروها
که بخش عمده ای از آن ها دربرگیرنده ی جوانان بیکار و خوگرفته به تنبلی در کشورهای
اروپای باختری و شاید شماری چند از آمریکای شمالی اند، چندان مستقیم درگیر جنگ نیز
نیستند؛ آن ها به جنگ ابزارهای پیشرفته و سنگین و نیز بیگمان رهنمون های ماهواره
ای و دیگر پشتیبانی های «یانکی» ها ساز و برگ یافته اند؛ در برابرشان، رزمنده های
دلاور کرد از زن و مرد، بگونه ای عمده به کلاشینکف ساز و برگ یافته اند که هر آدم
حتا جنگ ندیده ای می داند که در سنجش با جنگ ابزارهای همانند آن در ارتش «یانکی»
ها و بسیاری دیگر ارتش ها، جنگ ابزارهایی سبک بشمار می آیند. به این ترتیب، کار
برای این نیروها از هر سویه ساده است؛ وظیفه ی عمده شان، سربُریدن و نمایش آن جلوی
دوربین هاست؛ وظیفه ای با آماج های گوناگون و از آن میان، پدید آوردن ترس همگانی و
دامن زدن به جنگ روانی به یاری رسانه های سیهونیستی ـ امپریالیستی در پهنه ای بزرگ
و بزرگ تر، بدنام کردن مسلمانان در چشم دیگر مردمان جهان، واداشتن دیگران به
کاربرد روش های همسان با این گروه بی ریشه ی دوزخی۳ و به عنوان بزرگ ترین دستاورد، آفرینش پراکندگی
و دشمنی هرچه بیش تر میان خلق های منطقه و جهان با آماج جلوگیری از یگانگی و
همبستگی میان خلق های منطقه در رویارویی با دشمن شماره یک آدمیت: سرمایه داری
امپریالیستی و بهانه تراشیِ چنگ اندازی های تازه ی نیروهای امپریالیستی در اینجا و
آنجا از سوی «گروه چند کشور ششلول بند جامعه جهانی» در افکار عمومی کشورهای
باخترزمین و جهان.
با آنچه فشرده در بالا آمد و برخلاف گفته های آن رهبر کوته بین،
آماج های دوربردی و حتا کوتاه برد امپریالیست ها، تنها مسلمانان را نشانه نگرفته
است و اگر وی نمی داند و از دید من، بیش تر خود را به نادانی می زند، برخی دیگر
نیک می دانند که آن ها بیش از خود «آقایان»، برای صدور گزینه های گوناگون اسلامی
فراخور هر منطقه ی بحرانی جهان، گرایش دارند؛۴ انگیزه ی آن نیز کم و بیش روشن است؛ زیرا دیگ
شان، چون گذشته ای دورتر خوب نمی جوشد و از همین رو، نیازمند انداختن سر سگ در
آنند۵ و چه چیزی بهتر از
اسلام سیاست زده؟
ب. الف. بزرگمهر ۲۳ مهر ماه ۱۳۹۳
پی نوشت:
۱ ـ برگرفته از گزارش «موفقیت نیروهای کرد در
مقابله با تروریستهای "دولت اسلامی"»، ۲۲ مهر ماه ۱۳۹۳،
تارنگاشت «دویچه وله» وابسته به رژیم امپریالیستی آلمان
با ویرایش و پارسی
نویسی درخور از اینجانب؛ برجسته نمایی ها و افزوده های درون متن نیز از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر
۲ ـ همانجا
۳ ـ از دید من، امپریالیست ها هنوز در کاشتن
این گروه دوزخی در بافت اجتماعی منطقه کامیاب نشده اند؛ شاید در آینده و بازهم
یکبار دیگر به یاری رژیم تبهکار جمهوری اسلامی ـ و در چارچوب تاریخی مشخصی باید
بگویم: ایرانیان (از دید من، ستیزه ای گسترده در این باره بایسته است!) ـ بتوانند
به این آماج خود دست یابند.
۴ ـ در زمینه ی بهره برداری های نابجا و آماج
های امپریالیستی در زمینه ی صدور اسلام سیاست زده (و نه سیاسی!)، اینجانب از گذشته
ای اندکی دورتر، موردهایی را یادآور شده ام. برایم بسیار جالب است که در گاهنامه
های با گرایش های چپ ایرانی و ایرانی تباران به تازگی به موردهایی برمی خورم که
همین ها را از زبان فلان نویسنده ی اروپایی یا امریکایی بازگو می کنند و در یک
مورد چشمگیرتر، کسی که در گاهنامه ای اروپایی و وابسته به سازمانی حقوق بشری قلم
زده، پس از آوردن چندین بند در یادداشت خود، دربرگیرنده نکته های خبری روزنامه ها،
در بند پایانی و مهم ترین بند آن، درست همان نکته هایی را درباره ی آنچه «اسلام
سیاسی» نامیده به میان آورده که اینجانب پیش تر و بگونه ای باریک بینانه تر به آن
ها اشاره نموده بودم. این را نیز می دانم که کم و بیش همه ی آن ها در دامنه ای
گسترده، نوشته ها و یادداشت هایم را می خوانند. به اینگونه موردها در میان
ایرانیان و ایرانی تباران، بویژه کسانی با گرایش های چپ که صدی نود و پنج شان را
از بنیاد، چپ به آرش راستین آن نمی دانم، خو گرفته ام و هر بار تنها پوزخندی بر
لبانم می نشاند. از دید من، بیش تر آن ها را می توان تا اندازه ای با جویندگان
طلای توصیف شده در داستان های «جک لندن» همانند دانست که همچنان بیل و کلنگی می
زنند و کاویدن را پی می گیرند؛ ولی نه با آن شور نخستین که بیش تر از روی نومیدی!
در چارچوبی فرهنگی، چنانچه این گروه کم و بیش گسترده و پراکنده
در سراسر جهان را با دوره ی پیش از انقلاب روسیه و برآمد کسانی چون «لنین»، آن
فرزانه ی بزرگ بسنجم که به هر رو، بسیار زود از سوی بخش عمده ای از چپ های پیگیر و
«پراتسین» های انقلابی روسیه شناخته و پذیرفته شد، ما ایرانیان از سویه هایی از آن
دوران نیز وامانده تریم؛ شاید نشانه ای از شکست های گذشته و خمودی و واماندگی و
همه ی دردهای پیامد آن بر پیکر فرتوت جامعه ی ایرانی! چندی پیش، آخوندی در پاسخ از
درخواست کنندگان و چشم به راهان «امام زمان» گفته یا نوشته بود:
بیاید که چه بشود. این یکی را خداوند برای روز مبادا ذخیره کرده
است. اگر بیاید که تکه پاره اش می کنید (نقل به مضمون و شاید تا اندازه ای دور از
آن؛ زیرا واپسین جمله اش را درست به یاد ندارم!). در مورد دیگر گروه های ایرانی
نیز اوضاع بر همین مدار می چرخد و من گاه با خود اندیشیده ام:
اگر کسی در اندازه ی لنین داشتیم، آیا جماعت «بلندکن و بچسبان»
(copy & paste) در پی اش
راه می افتادند؟ بیگمان، نه! زیرا ما بیش از هر ویژه کار دیگر در میان این گروه،
"نظریه پرداز" داریم؛ برای بسیاری از آن ها همین بس که شب پیش، کتابی از
«دزدک»، «چاخانفکسی» یا «شیشک» به یکی از زبان های آلمانی، انگلیسی، فرانسوی یا
روسی بدست گیرند و روز پس از آن، همان ها را به شکلی درهم برهم در نوشته های
سرتاپا ضد و نقیض خود بیاورند و اینجا و آنجا درج کنند؛ آنچه در این میان، نشانه
ای از آن نیست، «پراتیسین» هاست که خوشبختانه گونه ی راستین آن ها را که بی هیاهو
و بی آنکه اعلامیه های یک نفره و دو نفره از خود بیرون بدهند، درست همان جایی که
باید باشند، در میان کارگران و زحمتکشان درون کشور، می توان یافت که چون «موش های
نقب زن تاریخ» کار روشنگری، سازماندهی کارگری و سندیکایی و حزبی خود را پی می
گیرند.
نمی خواستم این ها را در شرایطی که توده های کرد در کوبانی جانفشانانه
می جنگند، بر زبان آورم و از گفتن شان که حتا سزاوار پرداختن به آن در چارچوب
نوشتاری جداگانه است، همواره پرهیز داشته ام؛ ولی یادآوری و گوشزد آن در این
پانوشت را تهی از زیان و حتا سودمند می بینم.
۵ ـ با الهام از زبانزد:
«دیگی که برای من نجوشد، [می خواهم] سر سگ در آن بجوشد»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر