نوشته ای است در رسانه ی دروغپرداز وابسته و مزدور «رادیو
فردا» که کم تر پیش می آید، یکی از آن ها را بخوانم و بیش تر، گزارش های خبری آن
را به شوند همان وابستگی باز می کنم و می خوانم تا ببنم چه سمتگیری هایی دارند و
چگونه مخ خوانندگان شان را می شویند. در گذشته، گاه گداری گفتگوهایی با این یا آن
مشاور این یا آن رییس جمهور یا تحلیلگری دست اندار کار از خود «یانکی» ها در آنجا
درج می شد و گاه نکته های چشمگیری دربر داشتند که از آن ها بهنگام خود در
نوشتارهایم سود برده ام؛ اکنون از آن ها نیز نشانی نیست. همان پاچه ورمالیده ها و
روشنفکران خودفروخته ی گاه تبهکاری هستند که در ستونی زیر برنام: «نگاه سوم ...»
چرت و پرت ها و نوشته های گاه از اینجا و آنجا دزدیده شده شان را پی می گیرند و
بدرد آنکه پِهِن بارشان کنی نیز نمی خورند. مدت ها می شود که هیچکدام از نوشته
های شان را نمی خوانم؛ نام شان را که می بینم بس است تا صفحه را با شتاب پایین و
بالا کنم.
به هر رو، این یکی را باز کردم تا ببینم درباره ی یورش به
ایران، چه چیزی برای گفتن دارد. چیزی نیست جز آنکه نتانیاهو یا همانا «نادان یابو»
چنین گفت و سخنگوی وزارت امور بیرونی رژیم سگ مذهب اسلام پیشگان به آن گفته ها، چنان
پاسخ داد و یا «سپاه پاسداران بر روی موشکهای خود عبارت ”اسرائیل باید از صفحه
روزگار محو شود“ را به زبان عبری مینویسد.»:
خبرنامه ای فشرده با مایه ای رویهمرفته هوادارانه از
«نادان یابو» که در پایان، برای آنکه وزنه در یکسو چندان سنگین نشود، نوشته است:
«با این حال، صحبت از حمله به ایران در کلام رهبر اسرائیل،
اتفاق کمسابقهای است.» و سپس می افزاید:
«احتمال بالا گرفتن درگیری و حمله اسرائیل به ایران چقدر است؟
چقدر ممکن است مقامات ایران از خط قرمزی که نتانیاهو میگوید، گذر کنند و بقای
اسرائیل را در عمل به خطر بیاندازد؟ در صورت به وقوع پیوستن جنگ مستقیم، چه عواقبی
در انتظار هر طرف است؟ در برنامهای که میشنوید به بررسی چنین احتمالاتی
پرداختهایم.»
به این ترتیب، برایم روشن می شود که باید آن برنامه ی
شنیداری را بکار بیندازی و گفتگوی حضرت آقا با حسنقلی یا حسینقلی روشندلی (در
گذشته برای آنکه به کوران برنخورد، مردم بسیار فرهیخته ی ایران به آن ها روشندل می
گفتند!) را بشنوی. با آنکه می دانم آنجا چشم دیدن کسانی چو من را ندارند، برایش
نوشتم:
عمو جان! پیش از آنکه برنامه ات را باز کنیم، کمی نوشتاری
آن را بنویس که ببنیم چند مرده حلاجی. اینجا توی سر سگ بزنی، تحلیلگر، کارشناس
اقتصادی، روشندل سیاسی و حتا تازگی ها هجونویسی پیوسته به مشتی جَک و جانورِ مدعی
طنزنویسی که سال ها پیش طنزش تا اندازه ای طنز بود، می زاید. اینجوری که خوب نیست؛
وگرنه، خدای نکرده جریان آن زن بیچاره در شب زفاف پیش می آید:
شخصی زنی بخواست. شبِ اول از بینی و بغلش گندی به دماغش
رسید. چون به كار مشغول شد از آنجا نیز گندی عظیم بدو رسید. گفت:
خاتون، لطفی كن؛ تیزی بده، باشد كه دماغم پاره ای خوش شود. (جاودانه عُبید زاکانی)
ب. الف. بزرگمهر ۲۵
آذر ماه ۱۳۹۷
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر