هـر آفـت کـه در عالـم افـتاد
از این افـتاد که یـکـی
یــکی را معتقد شد بـه تقلید
یـا منکر شد بـه تقلید
امام غزالی
یک توضیح ضروری
بخش دوم این نوشتار
(حزب چیست؟) و نقل قول ها، در بسیاری جاها برگرفته از کتاب: لنین، درباره حزب
پرولتری تراز نوین، گردآوری و برگردان محمد پورهرمزان است؛ گرچه مطالب برگزیده، با
توجه به آماج این نوشتار، آرایش دیگری یافته و گاه بازآفرینی شده اند.
حزب١ چی نیست؟
حزب، امامزاده
نیست که گروهی ساده دل و وامانده بر در و پنجره آن دخیل بندند و برای برآورده شدن
آرزوهایشان، مرغ و جوجه متولیان آن را تامین نمایند؛
حزب، آتشکده
نیست که آتش پرستان در آن دور آتش مقدس به دعا و ثنا سرگرم شوند و قدیسین خود را
شاهد گیرند؛
حزب، فرقه
نیست که مریدان سر در گریبان به تعظیم و تکریم مراد خود سرگرم شوند و هر از گاهی،
تکفیر شدگان را از خود برانند؛
حزب، دژ نیست
که دور آن دیواری بلند کشیده و تنها کبوتران نامه بر، پیام آوران و پیام برندگان
آن باشند؛
حزب، نَسَق
نیست که کسی در آن به بهانه "حق آب و گل" هر چیزی دلش خواست، بکارد؛
حزب، یک واحد
نظامی تحت امر نیست که کسی در آن بالا رهبری بلامنازع خود را بر دیگران اعمال
کرده، آن ها را به پیروی و انضباط کورکورانه وادارد.
حزب، گروهی
مهاجر عافیت جو و «چخ بختیار»٢ نیست که در نشیمنگاه بیگانه، تنها از دور دستی بر
آتش داشته به تعبیر و تفسیر رویدادها سرگرم باشند؛
حزب، بنگاه
داد و ستد نیست که در آن به نام زحمتکشان، بده بستان های دیپلماسی به کام «از ما بهتران»
برقرار باشد. بنگاه کارچاق کنی نیز نیست که در آن، سوداگران نقابدار و بی نقاب به
بهانه روابط حزبی و سیاسی، کار این و آن را راه بیاندازند و به معاملات سودمند
سرگرم باشند؛
حزب، شرکت
سهامی خاص نیست که در آن تنها منافع نخبگان تامین شود؛
حزب، باشگاه
سیاسی نیست که در آن مشتی دروغگو، برای جماعتی که هنوز نمی دانند در کجا گرد آمده
اند با پرگویی درباره مزایای لیبرال دمکراسی و لزوم کنار آمدن با آن، سر همه شیره
مالیده، خر خود رانده و سر بر آستان
غارتگران بسایند؛
حزب،
مارکسیسم ـ لنینیسم در گفتار و تجدید نظر طلبی (رویزیونیسم) در کردار نیست؛
حزب، تنها
کمیت نیست که ارزش و کارکرد آن را برپایه سرشماری افرادش ارزیابی کنند؛
حزب، هدف
نیست که آن را جایگزین وسیله نمایند.
***
حزب چیست؟
حزب، نه
هدف که وسیله است؛ وسیله ای که در صورت استفاده بهینه از آن، همانگونه که تجربه ارزشمند و
جهانشمول حزب بلشویک در انقلاب پیروزمند اکتبر ١٩١٧ نشان داد، می توان با روشنگری، بسیج و سازماندهی زحمتکشان و تولید
کنندگان ثروت های مادی و معنوی، برترین آماجهای اقتصادی و سیاسی ـ اجتماعی را به سود آنها، نشانه گرفت
و در دسترس قرار داد. «وظیفه واقعی یک حزب انقلابی سوسیالیستی ... برنامه سازی
برای نوسازی جامعه، موعظه خوانی برای سرمایه داران و دنباله روهای آنان درباره
بهبود وضع کارگران نیست ... بلکه سازماندهی مبارزه
طبقاتی پرولتاریا و رهبری این مبارزه است که تصرف قدرت سیاسی توسط پرولتاریا و
سازمان دادن جامعه سوسیالیستی، هدف نهایی آن را تشکیل می دهد ...»٣ حزب، بهترین وسیله برای: «بردن آرمان های مشخص
سوسیالیستی در جنبش کارگری خودانگیخته، پیوند دادن این جنبش با معتقدات سوسیالیستی
که باید هم سطح با دانش امروزین باشد و نیز پیوند دادن آن با مبارزه سیاسی مداوم
در راه دمکراسی به عنوان وسیله ای برای تحقق سوسیالیسم و به یک سخن، درآمیختن این
جنبش خودانگیخته با فعالیت حزب انقلابی و تبدیل آنها به کل واحد ناگسستنی {است}.»۴ حزب «... هیچگاه وظایف مبارزه در راه سوسیالیسم
را از وظایف مبارزه در راه آزادی سیاسی جدا نکرده... و نیروی خود را از درآمیزی
مبارزه سوسیالیستی و دمکراتیک و تبدیل این مبارزه به مبارزه طبقاتی واحد و تفکیک
ناپذیر ... کسب می کند.»۵
حزب، به این
امر توجه ویژه ای دارد که «جنبش کارگری جدا افتاده از سوسیال دمکراسی، کم مایه و
به ناچار بورژوا زده می شود. زیرا طبقه کارگری که فقط به مبارزه اقتصادی بسنده
کند، استقلال سیاسی خود را ازدست می دهد، به دنباله رو احزاب دیگر بدل می گردد و
این حکم سترگ را نقض می کند که: "رهایی کارگران باید به دست خود کارگران صورت
گیرد"».۶
حزب با درنظر
داشتن و کاربرد اصل برتری کیفیت بر کمیت، تنها دربرگیرنده بخش پیشاهنگ و آگاه طبقه
کارگر٧ است و از باز نمودن درهای
خود، به هر بهانه ای، به روی عناصر بیگانه از
این طبقه خودداری کرده، عناصر حرف و عمل را از یکدیگر جدا می کند. حزب، همواره این
گفته لنین را سرلوحه کار خود قرار می دهد:
«اگر ده نفر
اهل عمل عضو حزب نامیده نشوند، به از آن است که یک نفر اهل حرف چنین عنوانی بر خود
نهد.»٨
یکی از پایه
های بنیادین حزب، وفاداری آن به تئوری انقلابی مارکسیسم ـ لنینیسم است. «بدون تئوری
انقلابی، جنبش انقلابی نیز نمی تواند وجود داشته باشد ... هرگونه کم بها دادن به ایدئولوژی سوسیالیستی و هرگونه
دوری جستن از آن، معنایش تقویت ایدئولوژی بورژوایی است.»٩.
حزب، در راه پاکیزگی تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی و یگانگی ایدئولوژیک خود همواره و
پیگیرانه می کوشد و این یگانگی را به نیروی یگانگی سازمانی مجهز می سازد. «نیروی
حزب مارکسیست تنها در وحدت ایدئولوژیک آن نیست؛ بلکه در وحدت عمل مجموعه اعضاء آن
نیز هست و این وحدت عمل در پرتو سطح عالی تشکل بدست می آید.»١٠ «وقتی وظیفه سوسیالیست ها این می شود که در
مبارزه واقعی پرولتاریا علیه دشمنان واقعی پرولتاریا، علیه دشمنان واقعی و تمام
عیاری که سد راه واقعی رشد اجتماعی و اقتصادی
معین هستند، رهبر ایدئولوژیک پرولتاریا باشند، ... فعالیت تئوری و پراتیک درهم می
آمیزد و بصورت کار واحدی درمی آید ...»١١
حزب، در عین
حال که به برخی سازش ها با دیگر نیروهای سیاسی دربرگیرنده بورژوا ـ دمکرات ها، سازمان ها و حزب های خرده بورژوازی
و دیگر نیروهای اصلاح طلب (رفرمیست) دست می زند و گاه با آنها اتحادهای مقطعی و
موقت برقرار می سازد، به مغازله و نرد عشق باختن با آنها سرگرم نمی شود. لنین، با
تاکید بر ضرورت مرزبندی قطعی با رویزیونیست ها، چنین می نویسد:
«پیش از آنکه
متحد شویم، باید نخست مرزها را با قاطعیت و صراحت تمام مشخص کنیم. در غیر این
صورت، اتحاد ما فقط مفهوم موهومی١٢ خواهد بود که بر تشتت موجود پرده می
کشد و مانع برانداختن قطعی آن می شود.»١٣ حزب، در مبارزه علیه نظریه پردازان بورژوا و همفکران تجدید
نظرطلب (رویزیونیست) و سکتاریست آنها، از آن رو رشد می یابد و نیرومند می شود که
«اختلاف نظرها را لاپوشانی {نمی کند} و به نیرنگ های دیپلماتیک {نمی پردازد}.»١۴
حزب، همواره منافع
کوتاه مدت و دراز مدت پرولتاریا و توده های زحمتکش را در نظر می گیرد. لنین در این
باره چنین می گوید:
«سوسیال
دمکرات١۵ های انقلابی روس در
دوران پیش از سقوط تزاریسم بارها از خدمات لیبرال های بورژوا استفاده کردند، بدین
معنی که به سازش های عملی بسیار با آنها تن در دادند ... و همزمان با آن
{توانستند} قاطع ترین مبارزه ایدئولوژیک و سیاسی را علیه لیبرالیسم بورژوایی و
علیه کوچک ترین مظاهر نفوذ آن در درون جنبش کارگری انجام دهند و آنی از این مبارزه
باز نایستند. بلشویک ها ... از سال ۱٩٠۵ ... بطور مستمر روی اتحاد طبقه کارگر و
دهقانان علیه بورژوازی لیبرال و تزاریسم پافشاری می کردند و در عین حال هیچگاه از
پشتیبانی از بورژوازی علیه تزاریسم سرباز نمی زدند ... و از مبارزه ایدئولوژیک و
سیاسی آشتی ناپذیر علیه حزب بورژوا ـ انقلابی دهقانان یعنی سوسیالیست ـ
رولوسیونرها باز نمی ایستادند و ماهیت انها را در نقش دمکرات های خرده بورژوایی که
عنوان کاذب سوسیالیست روی خود گذاشته بودند، فاش می ساختند. در سال ۱٩٠٧ بلشویک ها
به هنگام انتخابات مجلس دوما برای مدتی کوتاه با سوسیالیست ـ رولوسیونرها وارد
ائتلاف صوری شدند. در طول سال های ۱۹۰۳ ـ ۱۹۱٢ ما بارها و گاه طی چند سال متوالی
با منشویک ها بطور صوری در یک حزب واحد سوسیال ـ دمکرات کار می کردیم، بی آنکه هیچگاه از مبارزه ایدئولوژیک و سیاسی علیه
این اپورتونیست ها و ناقلین نفوذ بورژوایی در صفوف پرولتاریا بازایستیم...»١۶.
و باز هم در جای دیگر:
«یکی از
شرایط لازم آماده ساختن پرولتاریا برای پیروزی عبارت است از مبارزه طولانی و سرسخت
و بی امان علیه اپورتونیسم، رفرمیسم، سوسیال شوینیسم و انواع دیگر نفوذها و جریان
های بورژوایی که پیدایش آن ها تا آنجا که پرولتاریا در محیط سرمایه داری عمل می
کند، ناگزیر خواهد بود. بدون این مبارزه و بدون آن که مقدمتا پیروزی کامل بر
اپورتونییسم در جنبش کارگری بدست آید، سخنی هم از دیکتاتوری پرولتاریا نمی تواند
درمیان باشد. اگر بلشویسم از پیش، یعنی در طول سال های ١٩٠٣ ـ ١٩١٧پرچم پیروزی بر
منشویک ها، یعنی اپورتونیست ها، رفرمیست ها و سوسیال شوینیست ها و طرد قاطع آنان
را از حزب پیشاهنگ پرولتری نیاموخته بود، نمی توانست در سال های ١٩١٧ ـ ١٩١٩ بر
بورژوازی پیروز شود.»١٧
حزب، برنامه
های دوربردی (استراتژیکی) و کوتاه بردی (تاکتیکی) خود را بر پایه رویدادهای روزمره
استوار نمی کند. بگفته لنین: «... ما نمی توانیم راضی باشیم از این که شعارهای
تاکتیکی لنگ لنگان دنبال حوادث بروند و پس از وقوع واقعه خود را با آن دمساز کنند.
ما باید بکوشیم تا این شعارها ما را به پیش برند، روشنی بخش راه بعدی ما باشند و
ما را از سطح وظایف مستقیم لحظه، بالاتر برند. حزب پرولتاریا اگر بخواهد پیگیر و
پایدار پیکار کند، نمی تواند تاکتیک خود را از یک واقعه به واقعه دیگر تعیین کند.
حزب پرولتاریا باید در تصمیمات تاکتیکی خود وفاداری به اصول مارکسیسم را با
ارزیابی صحیح وظایف مترقی طبقه انقلابی درآمیزد.»١٨
حزب، سازمانی
یگانه، یکپارچه و منضبط بوده و بخش سازمان یافته طبقه کارگر را دربرمی گیرد. حزب
تنها بر پایه یگانگی اراده و کردار می تواند پیشاهنگ پرولتاریا باشد و باید «فقط
عناصری را دربرگیرد که دستکم حداقل تشکل را پذیرفته
باشند»١٩. یگانگی اراده و کردار در حزب، فراکسیون و گروهبندی های
سیاسی در آن را برنمی تابد. بگفته لنین:
«خودداری از
تن دادن به رهبری ارگانهای مرکزی معنایش خودداری از عضو حزب بودن است، معنایش
ویرانگری حزب است.»٢٠ دمکراسی درون حزبی، با انتقاد و انتقاد از خود
تامین شده، گسترش، ژرفش و تداوم می یابد. دمکراسی بدون مرکزیت در حزب، سازمان شکنی
و هرج و مرج را درپی دارد و تنها مرکزیت آمیخته
با دمکراسی است که حزب را یگانه و یکپارچه می سازد. بنیان حزب، برپایهء مرکزیت
دمکراتیک استوار است که خصلت دمکراتیک ویژگی آن است. اعضای حزب، نهادهای رهبری را
برمی گزینند؛ بر کار آنها بازرسی می کنند و سمت
و سوی کار آنها را روشن می کنند. پیوند ناگسستنی میان مرکزیت و دمکراسی، کار و
تلاش همه سازمانها و اعضای حزب را در جهت آماج های نشانه گذاری شده، یکسو می سازد.
حزب، توانایی
و پایداری خود را مدیون انضباط آهنین درون حزبی و پشتیبانی « تمام نیروی متفکر،
پاکدامن، فداکار و بانفوذ این طبقه که قادر است قشرهای عقب مانده را با خود همگام
سازد یا به شوق برانگیزد …»٢١ می باشد. «انضباط حزب انقلابی پرولتاریا برچه
بنیادی استوار می گردد؟ با چه وسیله ای به محک آزمایش گذاشته می شود؟ با چه نیرویی
تقویت می پذیرد؟ اولا بر بنیاد آگاهی پیشاهنگ پرولتری و وفاداری آن به انقلاب،
بردباری، جانفشانی و قهرمانی آن. ثانیا بوسیله مهارت این پیشاهنگ در برقراری پیوند
و نزدیکی و تا حدودی حتی درآمیختن با انبوه ترین توده زحمتکشان ـ البته در درجه
اول با توده پرولتر ولی ایضا با توده زحمتکش غیر پرولتر. ثالثا به نیروی صحت رهبری
سیاسی و صحت استراتژی و تاکتیک سیاسی این پیشاهنگ و آن هم مشروط بر آنکه انبوه
ترین توده ها با تجربه شخصی خویش به صحت آن
یقین حاصل کنند. بدون وجود این شرایط، برقراری انضباط در یک حزب انقلابی، که واقعا
بتواند نقش حزب طبقه پیشتاز قادر به سرنگونی بورژوازی و دگرگونی سراسر جامعه را
ایفا کند، تحقق پذیر نخواهد بود. بدون وجود این شرایط، تلاش برای ایجاد انضباط
حتما تلاش پوچ، جمله پردازی و ادا و اطوار از کار درخواهد آمد. … عاملی که موجب
تسهیل ایجاد آن ها می گردد، تئوری انقلابی صحیح است که آن نیز به نوبه خود … در
پیوند استوار با فعالیت عملی جنبش واقعا توده ای و واقعا انقلابی شکل نهایی به خود
می گیرد.»٢٢
رهبری جمعی
عالی ترین بنیاد رهبری حزب است. حزب برترین شکل سازمان طبقاتی پرولتاریا است و
باید به سلاح شناخت قوانین تکامل جامعه مجهز بوده، برنامه روشن و تاکتیک انعطاف
پذیر داشته باشد. این عوامل به حزب کمک می کند که سازمان های دیگر پرولتاریا و
انبوه زحمتکشان را رهبری کند، توده را تربیت نموده، سازمان دهد و انقلاب را تدارک
دیده، به ثمر برساند. حزب حلقه پیوند بخش پیشرو طبقه کارگر و توده های میلیونی
مردم زجمتکش است. تمام فعالیت حزب بر پایه موازین لنینی زندگی حزبی استوار است که
مهم ترین آنها عبارتند از:
ـ مراعات
اکید خواست های مصرحه در اساسنامه حزب؛
ـ مراعات
اکید انضباط واحد از سوی همه اعضای حزب، بدون هیچ استثناء؛
ـ اجرای
پیگیر اصول مرکزگرایی دمکراتیک و دمکراسی درون حزبی؛ و
ـ مراعات
اکید اصل رهبری جمعی در هر اوضاع و احوالی.
«شک نیست که
... مبارزه محفل ها با یکدیگر پدیده ای است که فقط در مواردی امکان بروز می یابد
که جنبش کارگری یک کشور هنوز نورس و خام است. ... فقط با گسترش حزب از طریق عناصر
پرولتری است که می توان، به مناسبت پرداختن به فعالیت توده ای آشکار، تمام آثار
محفل گرایی ... ناساز با وظایف دوران کنونی را ریشه کن ساخت.»٢٣ «طبقه کارگر ... بنا به علل عینی اقتصادی بیش از
هر طبقه ای در جامعه سرمایه داری برای تشکل استعداد دارد. بدون وجود این عامل،
سازمان انقلابیون حرفه ای چیزی جز یک بازیچه، ماجراجویی و نمای توخالی از کار در
نمی آمد و به همین جهت ... سازمانی که به دفاع از آن {منظور طبقه کارگر است. نگ}
می پردازد، فقط در صورت پیوند با طبقه واقعا انقلابی که خودانگیخته به پیکار برمی
خیزد، مفهوم خواهد داشت. … نزدیکی هرچه بیشتر اتحادیه ها با حزب، یگانه اصل صحیح
است. کوشش برای برقراری نزدیکی و پیوند میان اتحادیه ها و حزب باید سیاست ما باشد
و ضمنا این سیاست را باید در تمام فعالیت ترویجی و تبلیغاتی و سازمانی با سخت کوشی
و استواری تعقیب کرد …»٢۴
حزب، بنابر دیالکتیک ماتریالیستی آموخته است که
همه چیز در حال دگرگونی و دگردیسی بوده و هیچ چیز ثابت، ابدی و مقدس نیست. به عنوان نمونه، در شرایطی که حزب، ناچار به کشیدن
خط فاصل میان خود و جریان اپورتونیستی لیبرال دمکراسی درون جنبش کارگری است، اگر
ضرورت داشته باشد، از تغییر نام خود و برگزیدن نامی متناسب با شرایط رشد جنبش
واهمه ای ندارد و به پیشواز آن می رود. «حزب ما باید چه عنوانی داشته باشد تا از نظر علمی
صحیح باشد و از نظر سیاسی به روشن ساختن ذهن پرولتاریا کمک کند؟ … ماباید خود را
حزب کمونیست بنامیم. همان گونه که مارکس و انگلس خود را می نامیدند. …عنوان
"سوسیال دمکراسی" … ازنقطه نظر علمی نادرست است. … اطلاق کلمه دمکراسی
بر حزب کمونیست نه فقط از نظر علمی صحیح نیست، که اکنون پس از مارس ١٩١٧ بمثابه
چشم بندی است که بر دیدهء مردم انقلابی زده می شود و مانع آن است که این مردم
آزادانه، جسورانه و به رای خود بنای نوین یعنی شوراهای نمایندگان کارگران و
دهقانان و دیگر نمایندگان را … بنا دارند. ... راست است که "بسیاری" از
کارگران سوسیال دمکرات وفادارترین پیشوایان توده های پرولتاریا هستند. ولی وضع
عینی جهانی چنان است که عنوان سابق حزب ما فریب توده ها را تسهیل می نماید، پیشروی
را مانع می شود، زیرا توده در هر قدم، در هر روزنامه و در هر فراکسیون مجلس،
پیشوایان یعنی افرادی را می بیند که بانگشان رساتر و کارشان پرآوازه تر است و همه
آن ها ایضا "سوسیال دمکرات" هستند، همه آن ها "طرفدار وحدت"
با خائنین به سوسیالیسم یعنی شوینیست های اجتماعی هستند و همهء آن ها همان برات
های کهنه ای را ارائه می دهند که "سوسیال دمکراسی" صادر نموده است ...»٢۵
حزب، با توجه
اکید به حکم سترگ مارکس که «رهایی کارگران باید به دست خود کارگران صورت گیرد»،
اصول و موازین فرقه گرایانه ای بیرون و جدا از منافع جنبش پرولتری ایجاد نمی کند و خود را در مقام "عقل کل" و
"آموزگار بزرگ" قرار نمی دهد. «مناسبات كمونیست ها با مجموع پرولترها چگونه است؟ كمونیست ها حزب ویژه ای رویاروی دیگر احزاب كارگری
نیستند. آنها منافعی جدا از منافع مجموع پرولترها ندارند. َآنها اصول ویژه ای {فرقه گرایانه} مطرح نمی کنند كه خواسته باشند آن را برای
جنبش پرولتری
الگو قرار دهند. وجه تمایز كمونیست ها با دیگر احزاب پرولتری تنها در آن
است که از یک
سو در مبارزات پرولترهای ملت های گوناگون٬ منافع مشترك مجموعه پرولتاریا را که منافع
مستقل از ملیت است، برجسته می کنند و برای آن ارزش قائلند و از سوی دیگر در مراحل گوناگون گسترش مبارزه
میان
پرولتاریا و بورژوازی همیشه بیانگر منافع جنبش در مجموع آن هستند.»٢۶
ب. الف.
بزرگمهر یکم ژوئن ٢٠٠٨
نسخه ای از
آن، همچنان در پیوند زیر در دسترس است:
پانوشت
١ ـ
منظور در اینجا تنها حزب سیاسی تراز نو کمونیستی و نه هیچگونه حزب دیگری است!
٢ ـ
این واژه ترکیبی را با معنایی کمی متفاوت، از زنده یاد صمد بهرنگی وام گرفته ام.
٣ ـ برنامه ما، لنین
۴ ـ
وظیفه عاجل ما، لنین
۵ ـ
وظایف سوسیال دمکرات های روسیه، لنین
۶ ـ وظایف مبرم جنبش ما، لنین
٧ ـ
طبقه کارگر به مفهوم امروزی آن دربرگیرنده پرولتاریای یدی و فکری
٨ ـ
لنین، مجموعه کامل آثار، جلد هفتم
٩ ـ
چه باید کرد؟، لنین، ترجمه سال ١٣٥٤، انتشارات حزب توده ایران
١٠ ـ لنین، آثار منتخب، برگردان پارسی، جلد نخست
١١ ـ
دوستان خلق چه مقوله ای هستند و چگونه علیه سوسیال دمکرات ها میجنگند، لنین
١٢ ـ Fiction
١٣ ـ
لنین، جلد چهار، متن اصلی ـ ص ٣٢٩ ترجمه آلمانی
١۴ ـ
لنین، برگردان آلمانی مجموعه آثار، جلد پنجم
۱۵ ـ
لنین واژه های «سوسیال دمکرات»، «سوسیال
دمکراتیک»، «سوسیال دمکراسی» و «سوسیال دمکراتیسم» رادر آثار خود غالبا و
بویژه در دورانی که حزب کمونیست های روسیه «حزب سوسیال دمکرات روسیه» نامیده می
شد، به مفهوم اصیل آن ها بکار می برد نه به مفهومی که احزاب «سوسیال دمکرات»
معاصر به آن ها اطلاق می کنند (برگرفته از
کتاب: لنین، درباره حزب پرولتری تراز نوین، برگردان و گردآوری محمد پور هرمزان)
١۶ ـ
هیچ سازشی مجاز نیست؟، لنین
١٧ ـ
انتخابات مجلس موسسان و دیکتاتوری پرولتاریا، لنین، مجموعه کامل آثار، جلد ٤٠
١٨ ـ
انقلاب می آموزد، لنین، مجموعه کامل آثار، جلد ١١
١٩ ـ
لنین، آثار منتخب، جلد نخست، بخش نخست
٢٠ ـ
لنین، برگردان آلمانی مجموعه آثار، جلد هفتم
٢١ ـ
بیماری کودکی چپ گرایی در کمونیسم، لنین
٢٢ ـ
بیماری کودکی چپ گرایی در کمونیسم، لنین
٢٣ ـ
پیشگفتار مجموعه مقالات دوران ١٢ ساله، لنین، مجموعه کامل آثار، جلد ١٦
٢٤ ـ
پیشگفتار مجموعه مقالات دوران ١٢ ساله، لنین، مجموعه کامل آثار، جلد ١٦
٢۵ ـ
وظایف پرولتاریا در انقلاب ما، طرح خط مشی حزب پرولتری، لنین
٢۶ ـ
مانیفست حزب کمونیست، کارل مارکس و فریدریش انگلس، برگردان محمد پورهرمزان،
انتشارات حزب توده ایران، ١٣٨٥
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر