«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۷ دی ۲۶, چهارشنبه

اگر آدم نیستید، دستِکم خدایی رفتار کنید

بخشی از یک سوره ی قرآنی است که در «گوگل پلاس» چشمم را می گیرد و با «برگردان گوگل» می کوشم، آن را به پارسی برگردانم که همین برگردان در زیر این یادداشت آمده را بدست می دهد. نخست پنداشتم که مانند بسیاری باره های دیگر که برگردان از زبان های اروپایی به پارسی، چیزی بی هیچ آرش و مانش و گاه بسیار خنده دار از آب درمی آید، اینجا نیز همان داستان رخ داده و با خود می گویم:
چه چرندی گفته این خدا؟! سینه ات تنگ می شود، دیگر چیست؟! خدا نصیب هیچ بانویی نکند! ...

جستجویی اینترنتی در برخی تارنگاشت هایی که بیش تر با آسمان سر و کار دارند تا زمین، روشن نمود که خدا با آنکه بزبان عربی سوره و آیه و اینا بزمین می فرستاده، چندان به این زبان چیرگی نداشته و
برگردان فرمایش وی: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّك يَضِيقُ صدْرُك بِمَا يَقُولُونَ» (آیه ۹۷ از سوره ی «حجر») به پارسی، چنین از آب درمی آید:
«ما مى دانيم سينه تو از آنچه آنها مى گويند، تنگ مى شود» و برای شیرفهم شدن خواننده ی پارسی زبان، درون کمانه ای افزوده است: «و تو را سخت ناراحت مى كنند».

بگمانم آماج سخن خدا در این آیه، «تنگی نفس» بوده است:
«ما مى دانيم که تو از آنچه آنها مى گويند، تنگی نَفَس می گیری (یا نَفَست تنگ می شود)؛ ولی از این که بگذریم، آنچه انگیزه ی نوشتن این یادداشت شد، تفسیر آن است که سخنان باریک و پاکیزه ای دربردارد؛ بویژه آنجا که می گوید:
«سوگند به پروردگارت كه ما بطور قطع از همه آنها سؤال خواهيم كرد» (فو ربك لنسئلنهم اجمعين )... «از تمام كارهائى كه انجام مى دادند» (عما كانوا يعملون). روشن است كه سؤال خداوند براى كشف مطلب پنهان و پوشيده اى نيست؛ چرا كه او از اسرار درون و برون آگاه است و ذره اى در آسمان و زمين از علم بى پايان او مخفى نيست. بنابراين سؤال مزبور به خاطر تفهيم به خود طرف است تا به زشتى اعمالش پى ببرد، و يا به عنوان يكنوع مجازات روانى است، چرا كه بازجویى از كارهاى خلاف ، آنهم تواَم با سرزنش و ملامت، آنهم در جهانى كه انسان به حقايق نزديكتر و آگاه تر مى شود، دردناك و زجرآور است. (برجسته نمایی های متن، همه جا از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر)

با خود می اندیشم:
برخورد درست همین است دیگر. مگر بیمارید که بچه های مردم و کارگران را بزندان می افکنید و رنج و آزار می دهید؟! حتا اگر کار بدی هم از آن ها سر زده باشد که سر نزده، «به خاطر تفهيم به خود طرف تا به زشتى اعمالش پى ببرد و يا به عنوان يكنوع مجازات روانى» بس است. چرا «بازجویى از كارهاى خلاف، آنهم با سرزنش و ملامت» و پس گردانی و کشیده و مشت و لگد و تازیانه و اینا؟! نه آن ها اَستر و گاوند که در جهان کنونی، تازیانه زدن شان در برخی از کشورها پادافرهی سنگین دارد و نه انشاء الله ماشاء الله الحمدلله شما! گرچه به آن، سخت بدگمانم. به هر رو، اگر آدم نیستید، دستِکم خدایی رفتار کنید!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۶ دی ماه ۱۳۹۷

***

آيه و ترجمه فَوَ رَبِّك لَنَسئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ(۹۲) عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ(۹۳) فَاصدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِض عَنِ الْمُشرِكِينَ(۹۴) إِنَّا كَفَيْنَك الْمُستهْزِءِينَ(۹۵) الَّذِينَ يجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ فَسوْف يَعْلَمُونَ(۹۶) وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّك يَضِيقُ صدْرُك بِمَا يَقُولُونَ(۹۷) فَسبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك وَ كُن مِّنَ السجِدِينَ(۹۸) وَ اعْبُدْ رَبَّك حَتى يَأْتِيَك الْيَقِينُ(۹۹) ترجمه : ۹۲ - به پروردگارت سوگند از همه آنها سؤال خواهيم كرد... ۹۳ - از آنچه عمل مى كردند! ۹۴ - آشكار آنچه را ماموريت دارى بيان كن و از مشركان روى گردان (و به آنها اعتنا نكن ) ۹۵ - ما شر استهزا كنندگان را از تو دفع خواهيم كرد. ۹۶ - آنها كه با خدا معبود ديگرى قرار دادند اما به زودى مى فهمند. ۹۷ - ما مى دانيم سينه تو از آنچه آنها مى گويند تنگ مى شود (و تو را سخت ناراحت مى كنند).

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۱۳۹
۹۸ - (براى دفع ناراحتى آنان ) پروردگارت را تسبيح و حمد گو، و از سجده كنندگان باش . ۹۹ - و پروردگارت را عبادت كن تا يقين (مرگ ) فرا رسد.

تفسير :
مكتبت را آشكارا بگو! در اين آيات كه آخرين آيات سوره «حجر» است نخست به سرنوشت «مقتسمين » (تجزيه گران ) كه در آيات قبل از آنها سخن به ميان آمده بود مى پردازد و مى گويد: «سوگند به پروردگارت كه ما بطور قطع از همه آنها سؤ ال خواهيم كرد» (فو ربك لنسئلنهم اجمعين )... «از تمام كارهائى كه انجام مى دادند» (عما كانوا يعملون ). روشن است كه سؤال خداوند براى كشف مطلب پنهان و پوشيده اى نيست ، چرا كه او از اسرار درون و برون آگاه است ، و ذره اى در آسمان و زمين از علم بى پايان او مخفى نيست ، بنابراين سؤ ال مزبور به خاطر تفهيم به خود طرف است تا به زشتى اعمالش پى ببرد، و يا به عنوان يكنوع مجازات روانى است ، چرا كه بازجوئى از كارهاى خلاف ، آنهم تواءم با سرزنش و ملامت ، آنهم در جهانى كه انسان به حقايق نزديكتر و آگاهتر مى شود، دردناك و زجرآور است ، بنابراين ، در حقيقت اين پرسشها بخشى از مجازات آنهاست . ضمنا عموميت «عما كانوا يعملون » نشان مى دهد كه از همه اعمال آدمى بدون استثناء سؤ ال خواهد شد و اين خود درسى است براى همه انسانها كه لحظه اى از اعمال خود غافل نمانند، و اينكه بعضى از مفسران اين سؤ ال را محدود مساءله توحيد و ايمان به انبياء و يا مربوط به معبودهاى مشركان دانسته اند سخنى است بى دليل بلكه مفهوم آيه كاملا تعميم دارد.

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۱۴۰
و اما اين سؤ ال كه چگونه در آيه فوق خداوند تاكيد بر مساءله سؤ ال مى كند در حالى كه در سوره الرحمان آيه ۳۹ مى خوانيم فيومئذ لا يسئل عن ذنبه انس و لا جان : در آن روز از هيچكس نه انسان و نه جن سؤ الى نمى شود پاسخش را سابقا گفته ايم كه خلاصه آن اين است : در قيامت مراحلى است ، در بعضى از مراحل ، از مردم سؤ ال مى شود، و در بعضى از مراحل سؤ ال و جوابى در كار نيست ، و مسائل خود بخود روشن است ، و يا اينكه سؤ ال زبانى وجود ندارد، چرا كه طبق آيه ۶۵ سوره يس بر دهان ها مهر گذارده مى شود، و تنها سؤ ال از اعضاى پيكر و حتى پوست بدن مى شود. سپس فرمان قاطعى به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى دهد و مى گويد: در برابر هياهوى مشركان و مجرمان نه تنها ضعف و ترس و سستى به خود راه مده و ساكت مباش ، بلكه «آشكار آنچه را ماءموريت دارى بيان كن » و حقايق دين را با صراحت برملا ساز (فاصدع بما تؤ مر). «و از مشركان ، روى گردان و نسبت به آنها بى اعتنائى كن » (و اعرض عن المشركين ). «فاصدع » از ماده «صدع » در لغت به معنى شكافتن به طور مطلق ، و يا شكافتن اجسام محكم است ، و از آنجا كه با شكافتن چيزى درونش آشكار مى شود، اين كلمه به معنى اظهار و افشا و آشكار كردن آمده است ، و به درد سر شديد هم «صداع » مى گويند، به خاطر اينكه گوئى مى خواهد سر را از هم بشكافد!. به هر حال اعراض از مشركان در اينجا يا به معنى بى اعتنائى است ، و با ترك مبارزه و پيكار با آنها، زيرا در آن زمان هنوز قدرت مسلمانان به مرحله اى نرسيده بود كه در مقابل خشونت دشمن دست به مبارزه مسلحانه بزنند.

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۱۴۱
سپس خداوند براى تقويت قلب پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به او اطمينان مى دهد كه در برابر استهزاء كنندگان از وى حمايت مى كند، مى فرمايد. «ما شر استهزاء كنندگان را از تو دفع كرديم » (انا كفيناك المستهزئين ). ذكر اين جمله بصورت فعل ماضى با اينكه مربوط به آينده است ظاهرا اشاره بر حتمى بودن اين حمايت است ، يعنى بطور مسلم ما شر آنها را از تو دفع خواهيم كرد، و اين مساءله اى است حتمى و تمام شده . البته بعضى از مفسران ، حديثى نقل كرده اند، كه شش گروه (يا كمتر) هر كدام به نوعى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را به باد استهزاء مى گرفتند و هرگاه او به دعوت بر مى خاست ، با سخنان خود تلاش ‍ مى كردند كه مردم از اطراف وى متفرق شوند، ولى خداوند هر يك از آنها را به بلائى مبتلا ساخت و آنچنان در خود فرو رفتند كه پيامبر را فراموش كردند (شرح ابتلاى آنها در بعضى از تفاسير آمده است ). سپس «مستهزئين » را چنين توصيف مى كند: «آنها كسانى هستند كه با خدا معبود ديگرى قرار مى دهند، ولى به زودى از نتيجه شوم كار خود آگاه خواهند شد» (الذين يجعلون مع الله الها آخر فسوف يعلمون ). ممكن است اين تعبير اشاره به آن باشد كه اينها كسانى هستند كه افكار و اعمالشان خود مسخره است ، چرا كه آنقدر نادانند كه در برابر خداوندى كه آفريننده جهان هستى است معبودى از سنگ و چوب تراشيده اند، با اين حال مى خواهند تو را استهزاء كنند! بار ديگر به عنوان دلدارى و تقويت هر چه بيشتر روحيه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اضافه مى كند: «ما مى دانيم كه سخنان آنها سينه تو را تنگ و ناراحت مى سازد»

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۱۴۲
(و لقد نعلم انك يضيق صدرك بما يقولون ). روح لطيف تو و قلب حساست ، نمى تواند اينهمه بدگوئى و سخنان كفر و شرك آميز را تحمل كند و به همين دليل ناراحت مى شوى . ولى ناراحت مباش براى زدودن آثار سخنان زشت و ناهنجارشان «به تسبيح پروردگارت بپرداز و در برابر ذات پاكش سجده كن » (فسبح بحمد ربك و كن من الساجدين )! چرا كه اين تسبيح خداوند اولا اثرات بد گفتار آنها را از دلهاى مشتاقان الله مى زدايد، و از آن گذشته به تو نيرو و توان مى بخشد، نور و صفا مى دهد، روشنائى و جلا مى آفريند، پيوندت را با خدا محكم مى كند، اراده ات را نيرومند مى سازد، و به تو قدرت تحمل بيشتر و جهاد پيگيرتر و قدم را سختر مى بخشد. لذا در روايات از ابن عباس مى خوانيم : هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) غمگين مى شد به نماز بر مى خاست و «آثار اين حزن و اندوه را در نماز از دل مى شست » و سرانجام آخرين دستور را در اين زمينه به او مى دهد كه دست از عبادت پروردگارت در تمام عمر بر مدار «و همواره او را بندگى كن تا يقين فرا رسد» (و اعبد ربك حتى ياتيك اليقين ). معروف و مشهور در ميان مفسران اين است كه منظور از «يقين » در اينجا همان مرگ است و به اين جهت مرگ ، يقين ناميده شده كه يك امر مسلم است ، و انسان در هر چيز شك كند در مرگ نمى تواند ترديد به خود راه دهد. و يا اينكه به هنگام مرگ پرده ها كنار مى رود و حقايق در برابر چشم انسان آشكار مى شود، و حالت يقين براى او پيدا مى گردد. در سوره مدثر آيه ۴۶ و ۴۷ از قول دوزخيان مى خوانيم : و كنا نكذب

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۱۴۳
بيوم الدين حتى اءتانا اليقين ((ما همواره روز رستاخيز را تكذيب مى كرديم تا اينكه يقين (مرگ ما) فرا رسيد. از اينجا روشن مى شود كه آنچه از بعضى از صوفيه نقل شده كه آيه فوق را دستاويزى براى ترك عبادت قرار داده اند و گفته اند آيه مى گويد: عبادت كن تا زمانى كه يقين فرا رسد، بنابراين بعد از حصول يقين نيازى به عبادت نيست ! گفتار بى اساس و بى پايه اى است ، چرا كه اولا: به شهادت بعضى از آيات قرآن كه در بالا اشاره كرديم يقين به معنى مرگ است ، كه هم براى مؤ منان و هم براى دوزخيان ، براى همه خواهد بود. ثانيا: مخاطب به اين سخن ، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، و مقام يقين پيامبر بر همه محرز است آيا كسى مى تواند ادعا كند كه داراى مقام يقين از نظر ايمان نبوده است . و ثالثا: تواريخ متواتر نشان مى دهد كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تا آخر ساعات عمرش عبادت را ترك نگفت و على (عليهالسلام ) در محراب عبادت كشته شد، و همچنين ساير امامان .

برگرفته از «الکتاب»

بختی برای ویرایش آن نداشتم.   ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!