«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۷ اسفند ۹, پنجشنبه

هرچه بود و هست، نمایش به پایان خود نزدیک می شود! ـ بازانتشار

به گزارش زیر اندکی باریک شوید! برگرفته هایی از گفته ها و شیوه ی برخورد «آقا» به «گفتگوهای هسته ای» با کشورهای امپریالیستی از زبان یکی از نمایندگان مجلس فرمایشی است. گویی خود «آقا» زبان ندارد یا مار آن را گزیده است. شاید هم رویش نمی شود سوار بر الاغ چموشش پا به میدان سخنوری بنهد که این «بوقلمون ولایت» پیش افتاده تا از زبان «کدخدا» و به پشتیبانی از وی یاوه بسراید! کدخدایی که یک روده ی راست در شکم ندارد؛ با دست پیش می کشد و با پا پس می زند و در فرجامِ کار، آن هنگام که از ندانمکاری ها و نابکاری هایش آشوب برمی خیزد، همگی گناهکار، بداندیش، بداخم، آشوبگر (همانا فتنه گر!) و اهریمن خوی از کار درمی آیند جز خود وی که بجای شپش های دوران جوانی، فرشتگانی ریزنقش در ریشش چنگ می نوازند و آوازهای بهشتی سر می دهند! او همیشه راه درست را نشان داده و می دهد! این دیگران هستند که یا گوش نمی سپارند یا کژاندیش اند و سخنان پرمایه ی «آقا» به گوش شان کارگر نیست! نمونه ی روشن آن، همین گفتگوهای هسته ای با «شیطان بزرگ» و همدستان ریز و درشت آن است. پس از آنکه دریافت، همه از یار غارش گرفته تا آن ها که در زندان خانگی نشسته آش کشک می خورند، برای آشتی با «شیطان بزرگ» به همچشمی با یکدیگر برخاسته و کار به لگدپرانی و کارهای ناشایست دیگر کشیده،  کوشید تا ابتکار چانه زنی را خود در دست بگیرد؛ حتا آن مردک پیزُری سیب زمینی پیاز پخش کنِ دَغَل که هم اکنون دستمال یزدی بزرگی در دست گرفته و گهگاهی .... های «آقا» را می مالد، آنگاه که به نمایندگی از سوی وی برای زمینه سازی و گشایش گفتگوها به «ممالک محروسه ی شیطان بزرگ» فرستاده شد، نزدیک بود از روی سرِ «آقا»، کار را با «برادر برک حسین اوباما» به فرجام رسانده و سرِ «آقا» بی دستار (بجای کلاه) بماند. خودِ وی بود که با همدستی یارِ غارش و بیگمان پشیمان از گفته ها و کردارش درباره ی آن مردک پیزُری پاچه ورمالیده برای بدست آوردن دل یار، بابِ گفتگو را با «شیطان بزرگ» در سلطان نشین عَمّان گشود و همانجا ناچار شد تا بسیاری چیزها را با خواری و سرافکندگی به گردن بگیرد. پس از آن، بخش عمده ای از گفتگوهای مردک خبرچین دست پرورده ی «یانکی» ها که دیرزمانی فرنام «سیّد»۱ به خود بسته بود و گروه نخودچی کشمش همراهش به چگونگی اجرای «بسته شفاهی» و ریز و شپش آنچه در عَمّان به گردن گرفته شده بود، گذشت. بسیار کوشیدند تا با بهره برداری از ناآگاه نگهداشتن توده های مردم از درونمایه ی گفتگوها از آن «فیل پیروزی» ساخته به پندار خود، برای توده های مردم ایران هوا کنند:
یک سیاه بازی تمام عیار و بازی روحوضی که بیش از آنکه توده های مردم ایران را بتواند بفریبد، برخی روشنفکران «دمکرات لیبرال» را به بازی گرفت و سرگرم شان نمود؛ روشنفکرانی که بنا بر سرشت طبقاتی خویش به اینگونه بازی ها و سرگرمی ها سخت نیازمندند! 

اندکی پس از آن، ناچار شدند که در کنار «شیطان بزرگ»، دهان «شیطان بچه های ۵ + ۱» را هم، هر یک به گونه ای، شیرین نمایند تا خاموشی گزیده، چوب لای چرخ نگذارند؛ کاری که همچنان پی گرفته می شود. همه ی این ها تا آنجا مورد تایید «بیشعور مُعظّم» بود که آن خبرچین دست پرورده را که در همه ی زندگی اش تفنگ ندیده یا اگر دیده به آن دست نزده و با ترس و لرز آن را «شمافنگ» می خواند، «بچه ی انقلاب» بنامد! با همه ی این ها و برخلاف پندار و خواست «آقا» و دورقاب چین هایش درباره ی گرفتن پایوری از «شیطان بزرگ»، هربار خواست یا بهتر است بگویم: دستور تازه ای از سوی «شیطان» و «شیطان بچه» ها به میان آمد:
از فرستادن همه ی ذخیره های اورانیوم پرچگال (غنی شده) به روسیه و جستجوی همه ی سوراخ سنبه های نظامی ایران و حتا آن نهادها و ساخت و سازهایی که کم ترین هماوندی با چالش هسته ای نداشته و ندارند، گرفته تا کاهش شمار موشک و پایین آوردن بُردشان و بیگمان، بسیاری چیزهای هنوز در پرده مانده ی دیگر که نه تنها ورشکستگی همه سویه ی رژیم تبهکار را به نمایش جهانیان نهاد و به رخ توده های مردم ایران کشید که سرشکستگی هر ایرانی در هر جای جهان را در پی داشت. به تازه ترین سخنرانی «برادر بَرَک حسین» و اگر و مگرهایش گوش سپارید تا از فرمانروایی چنین رژیم پلید و بی آبرویی بر ایران زمین شرمگین شوید!

«آقا» در اینجا بازهم فرمودند که با پیگیری گفتگوها دشواری ندارند که آرش آن روشن است:
گفتگوها را پی گیرید!

با این همه، توسری های «شیطان بزرگ» که چون گربه ای با ضربه زدن های نرم و بازیگوشانه، موش را پیش از خفه کردنش به بازی می گیرد، همچنان و تا آنجا پی گرفته شده که خبرچین دست پرورده شان در جایگاه وزیر امور خارجی ایران، ۲۷ دی ماه گذشته، پیش از ترک ژنو بسوی تهران در گفتگو با خبرنگاران گفت:
«روش فشار پاسخ نمی‌دهد و مذاکره و فشار با هم قابل جمع نیست ... باید راه فشار را کنار بگذارند و فشار کارآمدی ندارد.»۲ سخنی که جدا از دیگر جُستارها، جهانی نادانی را نیز به نمایش می گذارد؛ زیرا گفتگوهای سیاسی، حتا میان کشورهای همسو با یکدیگر، برای گشودن گره چالش های پیش آمده میان شان است و بیگمان همراه با فشارها و کشمکش های سیاسی از سوی هر یک از آن ها برای پیشبرد آماج های خود، برخورداری از سهم بیش تر و ...! چه برسد به گفتگوهایی اینچنین که یکی در جایگاهی برتر نه تنها به دیگری فشار می آورد که این فشار همراه با دستور و توبیخ و تهدید و توسری زدن نیز همراه است. تک تک این موردها را با همه ی کوششی که در لاپوشانی درونمایه ی گفتگوها و آنچه هربار ناچار به تن دادن به آن ها شده اند، گواه بوده ایم و گرچه، پرداختن بیش تر به آن ها در چارچوب آماج این نوشتار نمی گنجد، چنانچه گمان می برید که از بخت بد، سخنی نسنجیده از دهان وی بیرون پریده، سخت در اشتباهید! این بچه بازاری گاگول که لای پنبه نیز بزرگ شده از دیپلماسی و سیاست همین اندازه درمی یابد؛ وگرنه، چنین یاوه ای بر زبان نمی راند. گاگول خبرچین همانجا از آن میان گفته است:
«معتقدیم که راه حل در دسترس است ... بحث‌ها جدی، دقیق و صریح بود»۳ 

به این ترتیب، روشن است که نه تنها گفتگو و فشار بسیار خوب با یکدیگر سازگار و همراهند که حاکمیت تبهکار  و بی پشتوانه ی توده ای را زیر منگنه های تازه ای نیز قرار داده و «گربه» ضربه ی بازیگوشانه ی تازه ای به سر و گوش «موش بینوا» نواخته است! و اگر «راه حل در دسترس است»، چرا روشن و آشکار در میان گذاشته نمی شود؟! دوپهلوگوییِ گاگولِ خبرچین را می بینید؟ 

اکنون، نماینده مجلس فرمایشی یا همانا «بوقلمون ولایت»، پس از بر زبان راندن اینکه «بزرگترين منتقد مذاکرات، مقام رهبری است» و یادآوری پافشاری دیگران برای گفتگو با «شیطان بزرگ» که «بیشعور مُعظّم» برای رعایت ادب و ارج نهادن بر سخنان دیگران، آن را پذیرفته ، ناچار به پذیرش و برون فکنی بخشی از واقعیت های لورفته شده است:
«اين اواخر با جسارت از خط قرمز ما عبور کردند تا جايی که می‌خواستند اورانيوم را از کشور خارج کنند و در همين ارتباط مقام معظم رهبری باز در بيانی ديگر در واکنش به مواضع رئيس جمهور تمام مواضعشان را رد می‌کنند و می‌فرمايند: بعضی از افراد چيزهايی را می‌گويند و می‌نويسند و به قرآن توجه ندارند.»۴

هنگامی که این گفته ها و بویژه بخش پایانی ناروشن آن از زبان «بیشعور مُعظّم» را می خوانی، بیش تر بدگمان می شوی که در اینجا نیز چون سایر چالش های خودساخته، جُستار فراتر از «چيزهايی را می‌گويند و می‌نويسند ...» باید باشد و شاید همه ی اورانیوم پرچگال فرآوری شده را از کشور بیرون برده و بخشی از دستاوردهای دانشورانه ی ایران را به باد داده اند! شیوه ی پوشیده گویی «آقا» در اینجا، اگر براستی خودِ وی چنین گفته باشد، یادآور گفته های یکی از شاهان به گور سپرده شده ی قاجار در نشستی گسترده تر از تنها جان نثاران و نوکران و درباریان است و هنگامی که با چهره های هاژ و واژ مردم روبرو می شود، می گوید:
«آن ها که دریافته اند برای آن ها که درنیافته اند، بگویند تا دریابند!»

واپسین سخنان «بوقلمون ولایت» در گزارش زیر، هم گویای گرایش سیاسی خود وی است که از زبان وزیر امور خارجی «یانکی» ها گفته و هم نشانه های سردرگمی «رهبر معظم» (نه رهبر انقلاب که رهبر رژیم تبهکار کنونی ایران!) را در بردارد:
«در مواضع وزير امور خارجه آمريکا که بارها گفته است شما توافق کنيد و در کنارش آنقدر امکانات وارد کشورتان می‌کنيم که انرژی هسته‌ای برايتان معنايی نداشته باشد، می‌توان اين برداشت را کرد که در گفتگوهای به تعبير رهبر معظم انقلاب بايد به آرمان توجه و آن را حفظ کرد.»۵ 

... و من با خود می اندیشم:
کدام آرمان را در سر می پروراند که آن را باید پاس داشت و در راهش کوشید؟ واپسگرایی و بازگشت بازهم بیش تر به گذشته؟ دگردیسی همه سویه ی زندگی مردم و نابودی همه ی نشانه های فرهنگ چندین هزارساله ی ایران، سازگار با شریعتی وامانده بگونه ای که به عنوان نمونه از میهن مان، روسپی خانه ای بزرگ بسازند و بجای روسپی های پیر و ازکارافتاده ی پیشین در پشت میز پذیرش (همانا «خانم رییس»!)، آخوندهایی بتمرگند و خطبه های صیغه و مُتعه برای جهانگردانی خواهان هماغوشی های یکساعتی و نیم روزه و چهارماهه بخوانند؟ یا شاید، گنجینه ای در بالای ریسمان الهی که کسی هنوز نمی داند چیست؟!

یکبار دیگر به یاد سخنان آموزنده ی فیدل کاسترو، رهبر انقلابی کوبا می افتم که هنگامی دورتر گفته بود:
«اگر ما پس از پیروزی انقلاب در کوبا، صنایع مان را ملی نمی کردیم و آنها را از دست شرکت های بزرگ امریکایی در نمی آوردیم، آنها کوچکترین دشواری با اینکه ما کمونیست باشیم یا نه، نداشتند!» (نقل به مضمون)۶  

آیا می پندارید که امپریالیست های «یانکی» یا برادران امپریالیست انگلیسی که با مهرورزی «آقایان الله کرم» کشورمان را بسی بیش از دوره ی شاه گوربگورشده، چاپیده و می چاپند با آرمان های «آقا» کم ترین دشواری دارند؟ خود وی، بهتر از هر کسی می داند که چنین نیست؛ ولی هنوز هم با گستاخی بیمانند و شاید اندک مایه ای از خودفریبی، خویش را انقلابی می پندارد؟!

هرچه بود و هست، نمایش به پایان خود نزدیک می شود!

ب. الف. بزرگمهر    یکم بهمن ماه ۱۳۹۳


برجسته نمایی ها همه جا از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر

پانوشت:

۱ ـ «سیّد از خر جسته»

۲ ـ «ظریف: مذاکره و فشار با هم قابل جمع نیست»، ۲۷ دی ماه ۱۳۹۳، «رادیو فردا» وابسته به امپریالیست های «یانکی»:

۳ ـ همانجا

۴ ـ کريمی قدوسی: رهبری بزرگترين منتقد مذاکرات هسته‌ای است»، ۲۸ دی ماه ۱۳۹۳، «رادیو فردا» وابسته به امپریالیست های «یانکی»:

۵ ـ همانجا

۶ ـ «اُمید که قبایش دو شود!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۳ آبان ماه ۱۳۸۹


***

کريمی قدوسی: رهبری بزرگترين منتقد مذاکرات هسته‌ای است

به گزارش وب سايت «پيام مشهد»، جواد کريمی قدوسی که شنبه ۲۷ ديماه در مراسم بزرگداشت نواب صفوی در مهديه مشهد سخن می گفت با اشاره به اين که «بزرگترين منتقد مذاکرات، مقام رهبری است»، گفته است:
«ايشان در ديدار با سفرا مواضع خودشان مبنی بر اينکه شما اصرار داشتيد که مذاکره کنيد و گرنه به دولت‌های قبلی چنين اجازه‌ای داده نمی‌شد و با مذاکرات، تنها تحريم‌ها افزايش يافته است را به صراحت تمام اعلام کرده‌اند.»

ايران در ده سال کنونی گفتگوهایی با گروه ۱+۵ دربرگیرنده ی کشورهای آمريکا، بريتانيا، فرانسه، چين و روسيه به همراه آلمان انجام داده است؛ ولی، اشاره جواد کريمی قدوسی به گفتگوهای میان ايران و آمريکا است که پس از روی کار آمدن دولت حسن روحانی آغاز شده است.

به گزارش خبرگزاری فارس، جواد کريمی قدوسی همچنين در اين مراسم گفته است:
«اين اواخر با جسارت از خط قرمز ما عبور کردند تا جايی که می‌خواستند اورانيوم را از کشور خارج کنند و در همين ارتباط مقام معظم رهبری باز در بيانی ديگر در واکنش به مواضع رئيس جمهور تمام مواضعشان را رد می‌کنند و می‌فرمايند: بعضی از افراد چيزهايی را می‌گويند و می‌نويسند و به قرآن توجه ندارند

اشاره ی اين نماينده مجلس به جُستار جابجایی بخشی از ذخاير اورانيوم ايران به روسيه است که پيشتر «خبرگزاری آسوشيتدپرس» از زبان ديپلمات‌هايی گزارش داده بود که ايران و آمريکا بگونه ای موقت بر سر طرحی به توافق رسيده‌اند تا بر بنیاد آن، ايران بخش چشمگیری از اورانيوم پُرچگال (غنی‌شده) که ممکن است در «ساخت سلاح اتمی به کار رود» را به روسيه جابجا کند.

جواد کريمی قدوسی در پی گفته است:
«در مواضع وزير امور خارجه آمريکا که بارها گفته است شما توافق کنيد و در کنارش آنقدر امکانات وارد کشورتان می‌کنيم که انرژی هسته‌ای برايتان معنايی نداشته باشد، می‌توان اين برداشت را کرد که در گفتگوهای به تعبير رهبر معظم انقلاب بايد به آرمان توجه و آن را حفظ کرد.»
...

۲۸ دی ماه ۱۳۹۳

برگرفته از تارنگاشت «رادیو فردا» وابسته به امپریالیست های «یانکی»
با پارسی نویسی و ویرایش درخور از سوی اینجانب؛ برجسته نمایی ها همه جا از آنِ من است و بخشی از روده درازی های آن را نیز پیراسته ام.    ب. الف. بزرگمهر



نوبتی هم باشد، این بار نوبت خودتان است که نرمش قهرمانانه کنید


۱۳۹۷ اسفند ۷, سه‌شنبه

پاسخ به نیازی تاریخی! ـ بازانتشار

پدیداری پیشانی گسترده ی نیروهای چپ جهان و تسویه حسابی فرجامین با «سوسیال دمکراسی»

رویدادهای برزیل و زمینه چینی برای کودتای نیروهای راست و فراراست وابسته به امپریالیسم در این کشور، همراه با رویدادهایی همانند در برخی دیگر از کشورهای آمریکای لاتین و از آن میان، ونزوئلا که با تهدیدهای سرراست «یانکی» ها نیز روبروست و نیز روندهایی در همین راستا در دیگر بخش های جهان، دو نکته را با برجستگی بیش تری به نمایش می نهد:
الف. نیازی فزاینده و روز بروز درنگ ناپذیرتر به پریایی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» در کالبدی فراگیرتر از گذشته، برپایی اردوگاه گسترده تر کشورهای سوسیالیستی با کشورهایی که در راه رویش اقتصادی ـ اجتماعی سوسیالیستی گام برداشته یا زمینه ها و گرایش های آن را دارند. این نیاز به اندازه ای است که چنانچه در رویارویی های پراکنده ی اینجا و آنجا و کشور به کشور یا درون سامانه ای با امپریالیست هایی که از توان مالی و نظامی سهمگینی برخوردارند، چنان یگانگی گسترده ای در کالبد یادشده در بالا پدید نیاید، شکست سنگین نیروهای چپ و پیشرو در همه جای جهان را در پی خواهد داشت و شاید کار به جایی برسد که همراه با نابودی بخش های بزرگی از کره زمین، دیگر کار از کار گذشته باشد.۱ در اینجا ما با مرز دگرگونی های چندی (کمّی) به دگرگونی چونی (کیفی) سر و کار داریم که کارکرد رویهمرفته نه چندان شایسته و ندانمکاری های پی در پی نیروهای چپ در جهان، بویژه در کشورهای اروپای باختری، در کنار آمدن و همزیستی با نیروهای اهریمنی سرمایه نقشی برجسته در چنین روندی داشته است؛ نقشی که آن دگرگونی چونی بایسته به سود صلح و سوسیالیسم را هر بار به آینده وانهاده (گونه ای «تاخیر فاز» در پهنه ی اجتماعی) و کار را دشوارتر نموده است. همانگونه که فرزانه ی تیزبین انقلابی: «و. ای. لنین»، هنگامی دور پیش بینی نموده بود:
«... هماوندی های بر بنیاد اقتصاد خصوصی و مالکیت خصوصی، پوسته ای است که دیگر با درونمایه ی خود سازگاری ندارد و اگر به دور انداختن آن، بگونه ای ساختگی (مصنوعا) به عقب بیفتد، ناگزیر خواهد پوسید. ضمن آنکه این پوسته در حالت پوسیدگی هم می تواند مدتی دراز (در بدترین حالت یعنی چنانچه درمان دُمل اپورتونیستی بدرازا بکشد) برجا بماند ...»۲  

ب. تسویه حساب بنیادین و همه سویه با جریان «سوسیال دمکراسی» که بدرازای بیش از یک سده، بویژه در اروپای باختری و امریکای شمالی، نقشی ضدانقلابی و خیانتکارانه در جنبش چپ جهان بر دوش داشته و همچنان دارد؛ افزون بر هستی حزب های رسمی و جا افتاده با سیاست «سوسیال دمکراتیک»، رگه های گاه نیرومند و گسترش یافته ای از این جریان ضدانقلابی را در کمابیش همه ی حزب های کمونیست جهان می توان دید یا بازشناخت. نمونه ای روشن و نیرومند از هستی چنین رگه هایی در حزب کمونیست فرانسه، پیشبرد سیاستی سردرگم در پشتیبانی های دوره ای از «سوسیالیست های اصلاح جو»ی (رِفُرمیست) در گزینش های ریاست جمهوری در برابر نیروهای راست آن کشور را در پی داشته و هر بار به سردرگمی و آشفته اندیشی توده های مردم فرانسه دامن زده است؛ بگونه ای که نیرو گرفتن هربار بیش از پیش نیروهای فراراست در آن کشور۳ را می توان از پیامدهای سیاست سردرگم و آمیخته به «سوسیال دمکراسیِ» حزب کمونیست آن کشور بشمار آورد. به این ترتیب، پیشبرد با انگشت نهادن بر درستی پیش بینی باریک اندیشانه و درخشان آن فرزانه انقلابی، چنان تسویه حسابی از برجستگی هرچه بیش تری برخوردار می شود؛ بگونه ای که بدون انجام آن، برآوردن نیاز فزاینده ی یاد شده با دشواری های بس بزرگ همراه خواهد بود.

ب. الف. بزرگمهر   سوم اردی بهشت ماه ۱۳۹۵


پی نوشت:

۱ ـ برای جلوگیری از برداشت نابجا، این نکته را یادآور می شوم که سخن بر سر پایداری سامانه ی سرمایه داری در هر کالبد و برونزدی از آن نیست؛ این سامانه، در روند پیشِ رو، سرانجام نابود خواهد شد. سخن بر سرِ سمتگیری روشن و پایدار به سوی سوسیالیسم و جایگزینی آن سامانه ی زمینگیر شده با سامانه ی سوسیالیستی در جهان بوده و هست. در این زمینه، نکته هایی از یادداشت ها و نوشتارهای گذشته برگرفته ام که به چگونگی آن نابودی اشاره هایی دارد:
«... "آنها" [«آدمواره» ها] نه تنها کارهای ساده را بر دوش می گیرند که پیشه هایی چون دندانپزشکی، داروسازی و بسیاری رشته های دیگر را از چنگ آدمی به در خواهند آورد و برای کار خود کمترین  دستمزدی نیز نمی گیرند. افزون بر این ها، با اعضای بدن آدم ها و حتا مغز وی پیوند خواهند یافت و نسل تازه ای از «آدمواره» ها پدید خواهند آورد که آمیخته هایی از آدم و ابزار با ویژه کاری های فراوان و نسنجیدنی با توانایی های آدمی. شاید می پندارید:
بردگانی بسیار دلپذیر برای سامانه ی تبهکار سرمایه داری؟! نه! اجازه بدهید در آستانه ی سال نو بیشتر کسی را نترسانم! تنها می توانم بگویم:
از دیدگاه تاریخی و پیشرفت شتابان دگرگونی های شگرف دانش و فن آوری، بخت بسیار کوتاهی برای ساختمان جامعه ای آدم ـ محور و نه سود ـ محور برای همه ی آدم های روی کره ی زمین بر جای مانده است. کوشش همه ی بشریت بایسته است تا با برپایی چنین جامعه ای، خود را از چنگال نابودی رهایی بخشد.

جهانی دگر، جهانی بدون جنگ، جهانی که در آن آدم گرگ آدم و بازیچه ی ساخته های دست خود (اکنون سرمایه و در آینده آدمواره ها) نباشد، شدنی است؛ ولی هیچگونه پشتوانه ای برای آن نیست. چنین جامعه ای بگونه ای خودپو و خودکار از دل اهریمن سرمایه داری بیرون نخواهد آمد؛ حتا اگر بیش از آنچه امروز زمینگیر شده، زمینگیر شود.»

برگرفته از «فناوری روباتیک در سال گذشته»، ب. الف. بزرگمهر،  ۲۹ اسپند ماه ۱۳۸۹

«آدمواره» را در اینجا به مفهوم همپیوندی های بسیار گوناگونی از آدم و سامانه های نرم ابزاری که در آینده برپایه دانش های گوناگون زیست فن آوری (بیوتکنولوژی) پدید خواهند آمد، بکار برده ام.

برگرفته از «چگونه "جهان افلاتون" به واقعیت می پیوندد!»، ب. الف. بزرگمهر، سوم آبان ماه ۱۳٨٨

«تنها سوسیالیسم و اقتصاد برنامه ریزی شده ی سوسیالیستی خواهد توانست بر دشواری های پیامد خودکارشدنِ کم و بیش سراپای فرآوری (تولید) به مانش گسترده ی آن در شرایط پا به میدان نهادن دستگاه های با هوش ساختگی و حتا آدمواره ها چیره شده و با گسترش فرهنگ، موسیقی، هنر و همه ی نیازمندی های معنوی دیگری که توده های سترگ آدمی در سرتاسر جهان از آموزش و کاربرد آن کم بهره یا بی بهره مانده اند، چشم انداز روشنی پیشِ روی نسل های آینده ی آدمی در همه ی کره ی زمین بگشاید؛ ولی برای دستیابی به سوسیالیسمی پویا، هنوز دشواری های بزرگی بر سرِ راه است که باید گشوده شوند.»

برگرفته از « نه تنها دوست آدمی که جایگزین وی در چرخه ی فرآوری کالاها و خدمات!»، ب. الف. بزرگمهر     هفتم آبان ماه ١٣٩١
http://www.behzadbozorgmehr.com/2012/10/blog-post_29.html

۲ ـ برگرفته از «امپریالیسم ـ بالاترین مرحله سرمایه داری»، «و. ای. لنین»، برگردان از رفیقِ زنده یاد محمد پورهرمزان، انتشارات حزب توده ایران، سال ۱۳۵۷ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب؛ برجسته نمایی های متن نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)؛ همچنین درج شده در نوشتارهای زیر:
«اگر حزب بلشویک روسیه و رهبر فرزانه و انقلابی آن نیز همینگونه می اندیشیدند ...»، ب. الف. بزرگمهر، ششم اَمرداد ماه ۱۳۹۴

«روندی که ”جنگ سرد“ آغاز شده از چندی پیش را به ”جنگ گرم“ خواهد کشاند ...»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۶ اَمرداد ماه ۱۳۹۴

۳ ـ ربودن بخش هایی از شعارهای تاریخی چپ از سوی چنین نیروهایی که آن ها را بگونه ای فریبنده با سیاست های «ناسیونال سوسیالیستی» (کمابیش همتراز با «فاشیسم») خویش درآمیخته و بکار می بندند، بویژه در دوره ی کنونی چشمگیر است؛ پدیده ای که به نوبه ی خویش، نشانه های روشن کاستی ها و نارسایی های سیاسی نیروهای چپ را دربردارد.

بِله دیگ، بِله چغندر! ـ بازانتشار

داشتم در اینترنت دنبال چیز دیگری می گشتم که به این گفته از «سیّد از خر جسته» برخوردم:
«ما ملت دلاوریم؛ نه دلواپس!»۱ گفته ای که هم خنده و هم تا اندازه ای شگفتی مرا در پی داشت؛ شگفت زده نشوید! من به این سخن ارزنده ی اسکار وایلد که گفته بود:
«تنها کودن ها شگفت زده می شوند!»، باوری ژرف دارم؛ با این همه ...

شگفتی ام بیش تر از این بابت بود که خودش را در میان «ملت» جا زده و خنده ام نیز به خاطر کوشش جانکاه و ریشخندآمیزی بود تا وی را که ریشه در کاشان۲ دارد و بخش عمده ای از زندگیش نیز به گفته ی آخوندها و ملاهای کهن، در «بلاد کفر» و زیر سایه ی «شیطان بزرگ» سپری شده در جایگاه آدمی دلاور به پندار آورم؛ سرانجام، چنین چیزی از آب درآمد:
ما ملت دلاوریم؛ نه دلواپس! از دست زدن به تُفنگ دلواپس نیستیم؛ گرچه به پاس ارج و بزرگی اش، آن را «شُمافنگ» می نامیم و به دیوار می آویزیم! ... از سربازی فرار نمی کنیم ... و تن به سرسپردگی بیگانگان نمی دهیم ...

آن آقا به وی، برنامِ «بچه انقلاب» داده است! و تو با خود می اندیشی:
هنگامی که وی فرنام «انقلابی» به کون خود می بندد، «ببری خان»۳ نیز «بچه انقلاب» و «دلاور» از آب در می آید! «بِله دیگ، بِله چغندر»!۴

ب. الف. بزرگمهر     ۳۰ اردی بهشت ماه ۱۳۹۳


پانوشت:

۱ ـ «وزير امور خارجه در مجلس: ما ملتی دلاوریم نه دلواپس»، تارنگاشت «بهار»، ۱۶ اردی بهشت ماه ۱۳۹۳

۲ ـ من، سه چهار سال در این شهر زندگی کرده ام و با سرشت و خوی مردمان آن، کم و بیش آشنایی دارم.

۳ ـ فرنامی است به شوخی سزاوار بُزدلان!

۴ ـ این زبانزد در مورد هماوندی میان دو چیز بی قاعده بکار می رود؛ به عنوان نمونه، در مورد زن و شوهری که هیچیک رعایت پاره ای قید و بندهای اخلاقی را نمی کنند و هر یک به کار خود سرگرمند:
«چنان زنی، چنان شوهری هم لازم دارد؛ بِله دیگ، بِله چغندر»
برگرفته از «کتاب کوچه»، حرف «ب»، دفتر دوم، زنده یاد شاملو با همکاری آیدا سرکیسیان، چاپ نخست، ۱۳۷۷ (با ویرایش و پارسی نویسی از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

پای شُمافنگ و اینا که در کار آید، جای ما دیگر نیست


خوش بخندی جانم! می بینیم هنوز یک موی سپید بر سر نداری


۱۳۹۷ اسفند ۶, دوشنبه

رهبرمان به اندازه ای عالیقدر است که ... ـ بازانتشار


رهبرمان به اندازه ای عالیقدر است که چاره ای نداریم جز آنکه وی را بالای تاقچه، آنهم در پستوی خانه جای دهیم. اینگونه بهتر است و دیگر نه دشمن می تواند وی را چشم بزند و نه خودمان هر روز چشم مان به جمال این کیر خر روشن می شود.

از زبان آخوند پفیوز امنیتی: حسن فریدون روحانی شده یا یکی دیگر از جَک و جانوران والارتبه ی نظام که در کنار هماهنگی ها برای سرکوب مردم و چپاول گسترده ی دارایی ها و درآمدهای مردم، آماج های دیگری نیز در سر می پرورانند.   

ب. الف. بزرگمهر  دوم مهر ماه ۱۳۹۷




سِ کُ! سِ کُ! آنجا مشتی بوزینه به مردم فرمان می رانند!

«رییس به نمایندگان اجازه بحث نداد.» (از نوشته تصویر پیوست)

بنابراین، خاک بر سرِ آن رییس مجلس فرمایشی و رژیمی پوشالی که مجلسش آن باشد که نیز خاک بر سر تو که سر در آن آخور داری! گرچه، همچنین خاک بر سر ما همگی که چنان خیمه و خرگاهی ایلخانی با مشتی بوزینه که حتا گاهی جای دوست و دشمن را قاتی می کنند، هنوز برمی تابیم و خود و میهن باستانی مان را ریشخند جهان نموده ایم:
«سِ کُ! سِ کُ!»* آنجا مشتی بوزینه که سر و کون خود را با چادرشب پوشانده اند به مردم فرمان می رانند!

ب. الف. بزرگمهر   ششم اسپند ماه ۱۳۹۷

* گویشِ پرکاربرد در لُرستان به آرشِ «نگاه کن! نگاه کن!» (سِیر کُن! سِیر کُن!) که هنگام دیدن چیزی چشمگیر با شگفتی و گاه برانگیختگی بگونه ای جویده و کوتاه شده: «سِ کُ! سِ کُ!» بر زبان می آید و می تواند با همین درونمایه از سوی هر آدمی با هر ملیتی در هر جایی از جهان بر زبان آید.

۱۳۹۷ اسفند ۵, یکشنبه

بیانیه اتحادیه آزاد کارگران ایران در مورد تعیین حداقل دستمزد سال ۹۸

حداقل مزد کارگران باید به بیش از هفت میلیون تومان در ماه افزایش یابد!

امسال تشکل های کارگری فرمایشی، نمایندگان دولت و کارفرما در «شورای عالی کار»، در حالی مضحکه ی مذاکرات تعیین حداقل مزد را کلید زدند که از دی ماه ۹۶ جنبش مطالباتی ـ اعتراضی طبقه کارگر، فریاد نه به گرانی و تورم و سرکوب را در ابعاد سراسری در کف خیابان سر داده بود و در ماه های اخیر نیز سقوط بی سابقه ارزش ریال در مقابل با افزایش چند برابری نرخ دلار و گرانی کمر شکن کلیه مایحتاج عمومی، شدت اعتصابات کارگری را در سطح وسیع تری در جامعه دامن زده است .

حداقل دستمزد، یعنی تامین حداقل معیشت برای کارگران. امروزه کارگران در ایران و جهان، حداقل معیشت را «بخور و نمیر» نمی دانند بلکه بهره مندی از رفاه، امکانات تفریحی، آموزشی و بهداشتی را حق بی چون و چرای خود می دانند؛ اما «شورای عالی مزد» این حداقل ها را نادیده می گیرد و دستمزد را پایین تر ازشرایط بقای طبقه کارگر تعیین می کند! تحمیل چنین شرایطی به معنی پایمال کردن شأن و منزلت انسانی ما کارگران و یعنی محروم کردنِ بیش از پیش فرزندان ما از تحصیل و رانده شدن میلیونی آنها به بازار کار پنهان و آشکار، یعنی استیصال بیشتر و بیشتر ما به دلیل درماندگی از گذران زندگی، یعنی طولانی تر شدن صف انتظار فروش اعضای بدن، گسترش پدیده گورخوابی و کارتن خوابی، یعنی فروپاشی بیش از پیش خانواده ها، یعنی مرگ از گرسنگی و تن فروشی گسترده، یعنی قربانی کردن انسانیت!

سال هاست ما کارگران در تلاشیم که حداقل مزد بر اساس ماده ۴۱ قانون کار تعیین شود که در بند ۲ آن به صراحت به تعیین مزد بر مبنای تأمین سبد هزینه خانوار اشاره شده است؛ اما در نهایت میزان دستمزد را هر ساله چند برابر کمتر از سبد هزینه اعلامی تصویب می کنند!

کارشناسان دولتی و «شورای عالی کار» وابسته به حکومت، سبد معیشت را نه رفاه خانواده کارگری بلکه زندگی «بخور و نمیرشان» در نظر می گیرند! با پایین اعلام کردنِ نرخ تورم، این سبد را به پایین تر از حداقل ها تقلیل داده و دستمزد را رقمی نزدیک به خط بقا تصویب می کنند! این کارشناسان برای توجیه افزایش حدقل دستمزد تا حد خط فقر، افزایش آن را عامل بالا رفتن تورم و گرانی ها اعلام می کنند! معنی عملی همه این فریبکاری ها در زندگی ما کارگران، یعنی به تصویب رساندن دستمزد ۱،۱۱۱،۰۰۰ تومان در مقابل خط فقرِ ۵.۰۰۰.۰۰۰ تومانی سال ۹۷!

حکومتگران با پیشبرد چنین سیاست هایی در طول چهل سال از جمله، تعیین حداقل مزد چیزی برای از دست دادن طبقه کارگر ایران باقی نگذاشته اند؛ ایجاد تشکل های مستقل کارگری را ممنوع و کارگران را از قدرت جمعی محروم کرده اند؛ فعالیت صنفی را «اقدام علیه امنیت ملی» قلمداد و با فعالین و رهبران جنبش کارگری، برخوردهای امنیتی و غیر انسانی کرده و آنان را به زندان های بلند مدت محکوم کرده اند! اما باید بدانند، ما کارگران که با شجاعت و قدرت در هپکو، هفت تپه و فولاد و ... توانستیم اعتصاب و اعتراضات شکوهمند خود را از کارخانه ها به کف خیابان بیاوریم و بیش از یک ماه، نیروی قدرتمند اجتماعی خود را به نمایش گذاشته و با فریاد و شعارهای رسای خود، کلِّ مافیای ثروت و قدرت را به چالش کشیدیم، هرگز اجازه نخواهیم داد تا با سرکوب اعتراضات کارگری، ضرب و شتم و بگیر و ببندِ رهبران کارگری، دستمزد، کار و زندگی مان با تعرض وحشیانه سرمایه داران نابود شود و بی شک در این شرایط تحمل ناپذیر، جامعه به سرعت به تغییرات زیر رو کننده ای روی خواهد آورد.

«اتحادیه آزاد کارگران ایران» ـ پنجم اسفندماه ۹۷

http://ettehad-e.com/1397/12/05/7550

سخنی چند با خودباختگان ایرانی و ایرانی تبار درباره ی قراردادهایی ننگین و غیرقانونی ـ بازانتشار

آیا آدمی که جویی عقل در سر دارد، برای چیزی که چند و چون آن را نمی داند، سر می جنباند؟! 

پیش تر درباره توافق های ننگین «ژنو» و «لوزان» که آن ها را بدرستی با قراردادهای «ترکمانچای» و «گلستان» می توان سنجید و از دید من، ننگ این قراردادها از هر دو قراداد یادشده ی دوره ی قاجار فراتر است، نوشته بودم و باز هم خواهم نوشت.

در این یادداشت، روی سخنم بگونه ای عمده با روشنفکران ایرانی و بویژه ایرانی تبارانی خودباخته است که از دستینه شدن این قراردادهای ننگین، خرسند شدند؛ وضعیت بسیاری از این گروه روشنفکران که در نشیمنگاه کشورهای کوچک و بزرگ امپریالیستی باخترزمین می زیند را با نادیده گرفتن تفاوت های اجتماعی شان در جامعه ی تازه، نیک درمی یابم؛ از سرخوردگی گرفته تا شرمندگی نهفته در وجدان:
ـ اگر جنگ میان ایران و «یانکی» ها درگیر شود، من چکار کنم؟! ...

درست همین وضعیت و پرسشی اینچنین، نقطه ی آغازی برای همسو شدن اینگونه روشنفکران خودباخته با گروه مزدور، خودفروخته و بی آبرویی است که در نقش «هموطن دلسوز» برای آخوند ریش حنایی نامه می نویسند و یا به کارچاق کنی های پرسود میان کشورهای امپریالیستی با رژیم تبهکار جمهوری اسلامی و بویژه بازوی نیرومند شده ی بورژوا لیبرال آن سرگرم اند. روشن است که روی سخنم با چنین مزدوران فرومایه ای نیست و نمی تواند باشد؛ بگاه بایسته با آن ها بگونه ای دیگر سخن گفته و خواهم گفت. طنزی تاریخی است که در میان شان به «چپ های شرمگین»ی نیز برمی خوری «که هرگونه شرم و آزرمی را نیز به کنار نهاده، بیشترشان به آسودگی به ایران رفت و آمد دارند و زیر سایه حاکمیت تبهکار، آلاف و علوفی نیز به هم زده اند ...»۱ همان ها که در بیانیه شان نوشته بودند:
«... امیدواریم [توافق لوزان] چشم انداز همکاری های متقابلا سودمند با قدرت های اقتصادی جهان را به سوی ما بگشاید.»۲ و به هر انگیزه ای، هنوز «از شناخته شدن بیش از پیشِ ماهیتِ دگردیسه شده شان و بی آبرویی باز هم بیش تر در میان توده های مردم و روشنفکران خلقی ایران می ترسند!»۳

پرسش بنیادین من از گروه خودباختگان ایرانی و ایرانی تبار چنین است:
آیا آدمی که جویی عقل در سر دارد، برای قرارداد، تفاهم نامه، توافقنامه یا هر نام دیگری که به آن داده و می دهند۴ و چند و چون آن از دید توده های مردم ایران و جهان پوشیده نگاه داشته شده، سرمی جنباند؟!  یا از آن بدتر، آن را روی سر می گذارد و بَه بَه و چَه چَه می کند؟! خاستگاه چنین رفتار و رویکردی کجاست و آن را چه نامی باید نهاد؟ نابخردی؟ خودباختگی؟ آمیخته ای از هر دوی این ها؟ یا شاید این نکته که مانش هایی چون «ایران»، «میهن»، «ایرانی» و «هم میهن» برای این توده ی سرگشته از روشنفکران که تنها ایرانی تباران برون ایران را دربرنمی گیرد، هرچه بیش تر به مانشی تجریدی دگردیسه شده و زیربنای خود را از دست داده است؟ 

نقطه ی آغاز گواهمندی های کسی چو من که می کوشد تا بنیان اندیشه، کار و پیکار خود را همواره بر واقعیت های زمینی استوار کند، در چنین موردی، پیش و بیش از هر چیز دیگر، در پوشیده ماندن متن و پیوست های قراردادهای یادشده از چشم توده های مردم ایران و جهان است که به درخواست های از سرِ درماندگی رژیم سرسپرده ی جمهوری اسلامی از طرف های گفتگو انجام پذیرفته است. همین که آن را پنهان می کنند و حتا از برگه ای دستینه شده۵ از سوی همگی کشورهای گفتگوکننده، «فاکت شیت»۶ دلخواه خودشان را برای شیره مالیدنِ سرِ مردم می سازند، گواه نیرومندی بر ننگین تر بودن چنین قراردادهایی در سنجش با قراردادهای «ترکمانچای» و «گلستان» است. اینگونه نیز نیست که مردکی بدپیشینه از بستگان «آقا بیشعور نظام» و از خانواده ی «هزارفامیل» که حزبی پوشالی نیز براه انداخته با پررویی هرچه بیش تر به سیم آخر زده و گفته است:
«دیپلماسی اینگونه نیست که هرچه اتفاق می‌افتد را در رسانه انعکاس دهند؛ در غیر این صورت محرمانه بودن مذاکرات از میان خواهد رفت.»۷

پوشیده ماندن گفتگوها از همان نخست در عُمّان و شاید پیش از آن و سپس، ژنو، لوزان و هر جای دیگر، درخواست از سرِ درماندگی رژیم ضدانقلابی فرمانروا بر میهن مان بوده که به سرسپردگی ده ها بار بدتر از رژیم پیشین ایران به امپریالیست ها کشانده شده و به نقش «سگ زنجیری منطقه» تن داده است. آمایش های نظامی رژیم برای همدستی بازهم افزون تر با امپریالیست ها در جنگ های نامیده شده با برنام «نیابتی»، نمودی روشن از آن است که در گذشته به آن اشاره نموده و در آینده نیز درباره ی آن بیش تر خواهم نوشت.

بد نیست در اینجا به یک نمونه از تفاوت سخنان بر زبان رانده شده از سوی پادوهای رژیم در همایش های رسانه ای و گفتگوهای بیرون از ایران شان با آنچه درون کشور بر زبان می رانند نیز اشاره ای کنم:
«... آقای ظریف که در لیسبون به سر می‌برد روز چهارشنبه ۲۶ فروردین به خبرنگاران گفت:
این وظیفه قوه مجریه ایالات متحده آمریکا است که یک توافق بین‌المللی به دست آمده را اجرا کند و ما دولت آمریکا و رییس جمهوری آمریکا را مسوول اجرای آن می‌شناسیم.»۸

می بینید؟ سخن بر سر «فهم مشترک» یا «بیانیه» و چیزی در این مایه ها نیست که آن رهبر نابکار نیز آن را با بی شرمی دستمایه ی یاوه هایی از اینگونه نهاد که «... مسوولان کشور و مسئولان هسته‌ای می‌گویند هنوز کاری انجام نگرفته و هیچ موضوع الزام‌آوری میان دو طرف بوجود نیامده است.»۹ و به پندار خود، پاسخگویی در برابر مردم و تاریخ ایران را از گردن خود وانهاد. سخن، رُک و پوست کنده بر سر قراردادهایی ننگین، پوشیده از دیدگان مردم ایران و از هرباره، غیرقانونی است!

نکته ی واپسین برای همه ی خودباختگان ایرانی و ایرانی تبار آنکه:
با سرجنبانیدن در برابر چنین قراردادهای ننگینی ، خواسته یا ناخواسته، دانسته یا از سرِ ناآگاهی، همدست رژیم تبهکار و سرسپرده ی جمهوری اسلامی بوده و ننگی ابدی با خود به گور خواهید برد!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۷ فروردین ماه ۱۳۹۴


پی نوشت:

۱ ـ «آیا کون آن را نداشته اند که نام های شان را آشکار کنند؟» ب. الف. بزرگمهر، ۱۶ فروردین ماه ۱۳۹۴ 

۲ و ۳ ـ همانجا

۴ ـ به تازگی آن را «بیانیه ی فهم مشترک» نیز نامیده اند! «فهم مشترک»ی که چندین پیوست پنهانی نیز دارد! از چنین «فهم مشترکی» شاخ درنمی آورید؟

۵ ـ «فاکت شیت» (fact sheet)

۶ ـ این یکی، برگردان این عبارت لاتینی است: «Fact shit»

۷ ـ گفته ای از صادق خرازی، «تشریح ابعاد بیانیه لوزان با حضور جوکار و خرازی»، «ایسنا»، ۲۳ فروردین ماه ۱۳۹۴

۸ ـ «ظریف: ایران، اوباما را مسئول سرنوشت توافق اتمی می‌داند»، تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی «یانکی» ها:

۹ ـ «دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام با رهبر انقلاب»،  ۲۰ فروردین ماه ۱۳۹۴

با همه ی نیرو با پریشانگویی های مذهبی برزمیم! ـ بازانتشار

این روزها، دگربار گفتگو و ستیزه درباره ی اینکه آیا "امام زمان" از پنهانگاه خود بیرون آمده، جهان را از بدی خواهد رهانید یا هنوز هنگام آن فرا نرسیده، میان باندهای گوناگون حاکمیت و پیرامون آن اوج گرفته و داغ شده است. تردید برانگیز بودن چنیین ستیزه هایی و اینکه از کجا سرچشمه می گیرند، حتا توجه برخی آخوندهای کمی باهوش تر را که دم شان به جایی بند نیست نیز برانگیخته است؛ کسانی که خود پاسخگوی اصلی پخش و پراکندن بسیاری از پریشانگویی های مذهبی در پیوند و پیرامون این جُستار هستند!

دستِکم برای نیروهای آگاه چپ، نکته ای آشکار و روشن است که با گسترش هرچه بیش تر مناسبات و پیوندهای بورژوازی و فروپاشیدن همبودهای کهنه ی اجتماعی ـ اقتصادی، دین و مذهب گام به گام رنگ باخته به ناچار خود را با شرایط تازه دمساز می کند و رویهمرفته از نیرو وتوان آن کاسته می شود. این روند، کم و بیش، روندی منطقی است که بر بنیاد تجربه ی تاریخ آدمی استوار است. کشور ما نیز از این قانونمندی برکنار نیست. پوسته ی مذهبی انقلابی برتناقض از مدت ها پیش، شکاف های بزرگی برداشته و «لیبرالیسم» گره خورده با آموزه های دینی را در وضعیت بسیار دشواری تا مرز خیانت به منافع ملی کشورمان به پیش رانده است. یادآوری بخشی از آنچه که در این باره پیش تر نوشته بودم، مرا از بازنویسی بی نیاز می کند:
«... لیبرالیسم ایرانی و همه نوچه های داخلی و خارجی آن را که هنوز بگونه ای خنده دار از راه و روشی پشتیبانی می کنند که در پهنه جهانی شکست سختی خورده، باید همه جانبه برملا نمود و دروغ هایی را که در سالیان گذشته درباره «دهکده جهانی» و لزوم کنار آمدن با اربابان قدرت بارها و بارها نشخوار کرده اند، در پیشگاه توده های مردم به نمایش و داوری دوباره گذاشت. دغدغه و نگرانی عمده لیبرالیسم ایرانی هم اکنون و نیز در آینده سر و سامان دادن به مناسباتش با سرمایه امپریالیستی بوده و خواهد بود، نه حل دشواری های روزمره و کمرشکن اقتصادی ـ اجتماعی توده های کار و زحمت. باید پیروان این لیبرالیسم و دروغ و ریاکاری روشنفکران شکم سیر در خدمت سرمایه را که در کردار کاری بیش از اندوختن سرمایه ندارند، برملا نمود. لیبرالیسم ایرانی سرانجام ناچار خواهد شد صورتک اسلامی را از چهره بردارد. پوسته مذهبی، در روندی دردناک، رفته رفته کنار زده می شود و خواست های طبقاتی این نیروها که با خیانت به منافع ملی ایران و پشت کردن به کارگران و زحمتکشان، به سوی آشتی با امپریالیست ها گام برداشته و بر می دارند، بی پرده رخ می نمایاند.» (درباره وظایف ما! ـ بازانتشار، ب. الف. بزرگمهر، ۳۰ دی ماه ۱۳۸۷)

در اینجا به چون و چرای روند یاد شده بیشتر نمی پردازم و توجه خواننده و بویژه رزمندگان راه رهایی طبقه ی کارگر و سپاه کار و زحمت را به نکته هایی جلب می کنم که در اوضاع کنونی از اهمیت نسبی بسیار برخوردار است. این نکته ها را فشرده در میان می گذارم:
الفبی گفتگو، بازگشایی ستیزه های "داغ" پیرامون جُستار «ظهور امام زمان» با عقب نشینی های تازه ی رژیم تبهکار جمهوری اسلامی در برابر خواست های امپریالیستی بر علیه منافع ملی ایران که هنوز همه ی پهنا و درازای آن روشن نشده، پیوند تنگاتنگ دارد؛
ب. این ستیزه ها و پخش و پراکندن گسترده ی آنها در میان توده های مردم، چه در گذشته و چه بویژه هم اکنون، آماجی جز کژدیسه نمودن افکار عمومی از گندکاری های رژیم نداشته و ندارد؛ رژیمی که از چندی پیش به این سو درباره ی آن ـ نه از روی احساساتی بی منطق! ـ نوشته ام:
هر روز ماندنش زیان هایی بس بزرگ تر برای کشورمان و همبستگی خلق های آن به بار آورده و خواهد آورد؛
پ. بی گفتگو، گرداننده اصلی چنین ستیزه هایی، امپریالیسم کهنه کار انگلیس و در کنار آن شاید تا اندازه ای همدستان امریکایی اش باشد؛
ت. بخش عمده ای از اجراکنندگان و پیش برندگان چنین ستیزه هایی که بر پریشان گویی های مذهبی (خرافات) استوار شده، کهنه آخوندهای مزدور انگلیس، نوچه های تازه پا در رکاب نهاده ی آن ها و برخی از گروه های وابسته و مزدور امپریالیستی بویژه درون و پیرامون «قوه ی مجریه» تا بالاترین رده های آن هستند؛ و
ث. این گفتگوها و ستیزه ها نه تنها از سویی بن بست ژرف و ناتوانی رژیم وامانده در گشودن دشواری های رو به گسترش اجتماعی و اقتصادی مردم را بازمی تاباند که از سوی دیگر، آماده نمودن هرچه بیش تر توده های میلیونی مردم را برای سرفرود آوردن در برابر سیاست ننگین گرانبار شده بر میهن مان دربر دارد.

نیروهای واپسگرای حاکم بر میهن مان و مزدوران بخوبی جاسازی شده ی امپریالیسم در بالاترین رده های حاکمیت جمهوری اسلامی، افزون بر همه ی زیان هایی که از روز نخست روی کار آمدن خود تاکنون در از میان بردن و پراکنده نمودن نیروهای سیاسی و اجتماعی خلق های ایران زمین به بار آورده اند، توانسته اند همچنین بخش عمده ای از نیروهای درستکار ملی ـ میهنی درون سپاه را سر به نیست کرده یا از کار بیندازند؛ نکته ای که نباید از دید ما پنهان بماند! ستیزه و پریشانگویی پیرامون "امام زمان"، سرپوشی بر چنین سیاست ننگین تبهکارانه و زمینه سازی برای فرود آمدن واپسین ضربه است که یورش نظامی یکی از گمانه های آن است و می تواند شکل های پیش بینی نشده ی دیگر ـ و شاید بیش تر دلخواه بهره کشان جهان و کم هزینه تر برایشان! ـ مانند جنگ داخلی و برادرکشی خلق های ایران نیز بخود گیرد.

با همه ی نیرو به رویارویی با چنین پریشان گویی های مذهبی برخیزیم و از هر راه ممکن با آن برزمیم!

ب. الف. بزرگمهر     هفتم اردی بهشت ماه ١٣٩١

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!