در
زیر بخشی از کتاب «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلابِ دمکراتیک»، اثر ارزشمند و
آموزنده ی ولادیمیر ایلیچ لنین را آورده ام. آنچه برگرفته شده، چکیده ای
گواهمندانه از آروین های ستیزه ای درون حزبی میان دو جناح بخش شده به «بُلشویک»
(بیشینه) و «منشویک» (کمینه) در «حزب سوسیال دمکرات کارگری روسیه» در سال ۱۹۰۵ ترسایی است که
پس از آن در «انقلاب سترگ اکتبر ۱۹۱۷ ترسایی» بگونه ای درخشان از بوته ی آزمون تاریخی
بیرون آمد و درستی خود را نشان داد. چشمداشتم از این کار، نه الگو برداری ناشیانه
از روندهایی در شرایط زمانی ـ مکانی به تاریخ پیوسته که آموختن از شیوه ی برخورد
آن دانشمند انقلابی به پدیده ها و جُستارهای برجسته ی اجتماعی و سیاسی است.
آموختن و آموزاندن «شیوه ی برخورد لنینی» با بدیده گرفتن
جُستار کتاب یادشده، برای هر کمونیست و هر کارگر آگاه و دانش پژوه در دوره ی کنونی
که بورژوازی لیبرال و وابسته ی زنهارخواه، گام های بازهم بلندتری در راه وابسته
نمودن همه سویه ی اقتصاد و سیاست کشورمان به نهادهای اقتصادی فراملیتی و سیاست
اهریمنانه ی امپریالیستی در منطقه برداشته و برمی دارد و همزمان با سست شدن و رو
به نابودی قطعی نهادن همبودهای کهنه ی اقتصادی ـ اجتماعی و روفته شدن نمایندگان
سیاسی آن ها، بخش چشمگیری از نیروی چپ ایران نیز بجای ایستادگی در برابر چنین روند
واگرایانه و بن بست اقتصادی ـ اجتماعی و پیشنهاد گزینه ای بر بنیاد «سوسیالیسم
دانشورانه» به سود نیروهای کار و زحمت با سر فرود آوردن در برابر چنان سیاست های
ایران بربادده، در کردار با بورژوا لیبرال های ایرانی از یکسو و سیاست های
نولیبرالیستی امپریالیست ها از سوی دیگر همگام و همدست است، جای ویژه ای می یابد.
با آنکه دریافت باریک آنچه نویسنده اینجا و آنجای کتاب به
آن ها پرداخته به شَوَند برخورد مشخص به جُستارها و رویدادهای دورانساز آن هنگام
روسیه و جهان، برای کارگران و روشنفکران آگاه به جُستارهای طبقاتی نیز می تواند با
دشواری هایی همراه باشد و در برخی جاها بویژه نیازمند اندک آگاهی بایسته از
رویدادهای تاریخی برجسته ی آن هنگام روسیه است، خواندن و بازخوانی موشکافانه ی آن
و باریک شدن به چگونگی برخورد آن دانشمند بی همتا به پدیده ها را به همه ی رفقای
کارگر، جوانان جستجوگر و پیگیر و همه ی کسانی که تشنه ی دانستن برای کاربرد آنند،
سپارش می کنم.
در این باره، چنانچه «اسب روغن کشی» (اسب عصّاری) درون
سرم اندکی بیش تر از تک و تا بیفتد و کمی آرام گیرد، خود نیز بیش تر خواهم نوشت.
ب. الف. بزرگمهر
۲۰ شهریور ماه ۱۳۹۴
***
گلچینی از کتاب «دو تاکتیک
سوسیال دمکراسی در انقلابِ دمکراتیک» اثر گرانقدر و. ای. لنین
... بورژوازی همیشه روندها را بگونه ای باریک درنمی یابد؛
ولی به فرمان غریزه ی طبقاتی بگونه ای کلی به این جُستار بسیار خوب پی می برد که
گرچه پرولتاریا و «مردم» از یک سو، برای انقلابِ وی بسان گوشت دمِ توپ و چون پتکی
بر ضد حاکمیت خودکامه سودمندند، ولی از سوی دیگر، پرولتاریا و دهگانانِ انقلابی در
صورت دستیابی به «پیروزی قطعی بر تزاریسم» و به پایان رساندن انقلابِ دمکراتیک، بی
اندازه برای وی سهمناکند. از این رو، همه ی نیرو و کوشش بورژوازی به سویی سمتگیری
شده که پرولتاریا به بازی نقشِ «محجوبانه ای» درانقلاب بسنده نماید و با احتیاط
تر، عملی تر و واقع بین تر باشد و کُنش وی از این خاستگاه برخیزد که:
«مبادا بورژوازی برمد»!
روشنفکران بورژوا به خوبی می دانند که از توان نابود
نمودن جنبش کارگری برخوردار نیستند و از این سویه نیز به هیچ رو به ناسازگاری با
جنبش کارگری و پیکار طبقاتی پرولتاریا برنمی خیزند؛ نه! آن ها حتا گونه هایی از
آزادی اعتصاب و پیکار آزرمگینانه ی طبقاتی را می ستایند و جنبش کارگری و پیکار
طبقاتی به شیوه ی «برنتانف» یا «هیرش ـ دونکر»۱ را درمی
یابند؛ بزبانی دیگر، آن ها سراپا آماده اند تا حق آزادیِ اعتصاب و سازماندهی
اتحادیه را (که اکنون خودِ کارگران در کردار کمابیش آن را به دست آورده اند) به
عنوان «گذشت» به کارگران بدهند؛ تنها به شرط اینکه کارگران از «شورش جویی»، از
«انقلابیگری تنگ نگرانه»، از دشمنی با «صلح و آشتی جویی های در کردار سودمند»، از
ادعا و کوشش برای اینکه نقش پیکار طبقاتی خود به آرش پیگیری و قاطعیت پرولتاریایی
و «ژاکوبینیسم پلب منشانه»۲ را بر چهره ی «انقلاب همگانی
روس» بگذارند، چشم پوشند. از این رو، روشنفکران بورژوا در سراسر روسیه به هزاران
شیوه و ترفند با بهره وری از کتاب ها، سخنرانی ها، گفت و شنودها و غیره و غیره با
همه ی نیرو می کوشند تا هشیاری دوراندیشانه (بورژوازی)، عملی بودن (لیبرالی)، واقع
بینی (اپورتونیستی)، پیکار طبقاتی )به
شیوه ی برنتانف)، اتحادیه های کارگری (به شیوه ی هیرش ـ دونکر) و غیره را در
اندیشه ی کارگران جا بیندازند ...
همه ی این ناراستی سترگ بورژوایی (سترگ از دیدگاه گستره ی
کارگر افتادن آن در توده ها( بر بنیاد گرایشی است که
آماج آن فروکاستن جنبش کارگری به اندازه ی جنبشی است که بیشتر اتحادیه ای باشد؛ آن
را از سیاست ناوابسته (به آرش سیاست انقلابی که آماج آن دیکتاتوری دموکراتیک است)
دور نگاه دارد و «از راه اندیشه ی پیکار طبقاتی در ذهن آن ها، یعنی کارگران پرده
ای به روی پندار انقلاب همگانی روس بکشد.» ... بورژوازی می خواهد جنبش پرولتاریا را
تنها در جنبش حرفه ای بگنجاند ... ولی، «سوسیال دموکراسی»۳ واژگون
آن، می خواهد پیکار طبقاتی پرولتاریا تا دستیابی به همکاری رهبری کننده ی وی در
انقلاب همگانی روس را فرگرداند (تکامل دهد)؛ به این آرش که این انقلاب را به
«دیکتاتوری دموکراتیک پرولتاریا و دهگانان» برساند.
بورژوازی به پرولتاریا می گوید:
انقلاب ما انقلاب همگانی است. از این رو، تو بسان یک طبقه
ی ویژه باید به پیکار طبقاتی خود بسنده کنی! باید به نام «خِردمندی» («عقل سلیم»)،
کانون رویکرد کلان خود را به اتحادیه های حرفه ای و آشکار نمودن آن ها برگردانی!
باید همانا این اتحادیه های حرفه ای را «سزاوارترین پایه ی تربیت سیاسی و
سازماندهی خود» بشمار آوری! باید در لحظه ی انقلابی، بیش تر قطعنامه هایی «از روی
راستی» ... سامان دهی! باید رفتارت درباره ی قطعنامه هایی که «نسبت به لیبرال ها
خوش بینی بیشتری دارد» با پروا باشد! باید رهبرانی را برتر شماری که می خواهند
«رهبران عملی جنبش سیاسی براستی موجود طبقه کارگر باشند»! باید «آخشیج های واقع
بین جهان بینی مارکسیسم را پاس داری» )اگر،
شوربختانه «استوار دستورها»ی («احکام اکید») این وخشورپند (شریعت) «نادانشورانه»
در تو راه یافته باشد)!
«سوسیال دموکراسی» به پرولتاریا می گوید:
انقلاب ما انقلاب همگانی است. از این رو، تو باید بسان
پیشروترین طبقات و یگانه طبقه ی تا پایان انقلابی، کوشش خود را بکار بری تا نه
تنها به راست ترین شیوه ای در آن همدست شوی که رهبری آن را نیز بر دوش گیری! از
این رو، تو نباید خود را در چهار دیوار پیکار طبقاتی به مانش تنگ (محدود) آن و
بویژه به مانش یک جنبش حرفه ای تنگ و بسته نمایی که واژگون آن، باید بکوشی که
دامنه و درونمایه ی پیکار طبقاتی خود را به اندازه ای گسترش دهی که نه تنها همه ی
وظایف انقلاب کنونی دموکراتیک و همگانی روس که وظایف انقلاب سوسیالیستی آینده را
نیز دربرگیرد! از این رو، تو بی آنکه جنبش حرفه ای را نادیده بگیری و بی آنکه از
بهره وری از کوچک ترین میدان کُنش آشکار خودداری ورزی، باید در دوران انقلاب،
وظایف جنبش آراسته به جنگ ابزار (مسلحانه)، سازماندهی ارتش انقلابی و حکومت
انقلابی را بسان یگانه راه های دستیابی به پیروزی همه سویه ی مردم بر تزاریسم و به
کف آوردن جمهوری دموکراتیک و آزادی راستین سیاسی در نخستین پایه ی سزاواری بنهی.
برگرفته از کتاب «دو تاکتیک
سوسیال دمکراسی در انقلابِ دمکراتیک»، اثر و. ای. لنین
برگردان رفیق زنده یاد محمد پورهرمزان (با ویرایش و پارسی نویسی همه سویه از
اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)
پی نوشت:
۱ ـ «اتحادیه های کارگری هیرش ـ دونکر»
این اتحادیه ها در سال ۱۸۶۸
ترسایی از سوی دو تن از بورژوا لیبرال ها به نام های «هیرش» و «دونکر» در آلمان
بنیاد نهاده شده بود؛ این ها نیز مانند برنتانوی بورژوا اکونومیست «همآهنگی منافع
طبقاتی» را پند و اندرز (موعظه) می دادند؛ کارگران را از پیکاری انقلابی و طبقاتی
بر ضد بورژوازی بازمی داشتند و وظایف جنبش اتحادیه ای را در چهاردیوار خاشکدان
(صندوق) های همیاری و سازمان های فرهنگی و مدنی تنگ نموده، می بستند.
برگرفته از پی نوشت کتاب
«دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلابِ دمکراتیک» (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از
سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)
۲ ـ «ژاکوبینیسم پلب
منشانه»
در انقلاب سترگ فراتسه که
فرجام یافته ترین انقلاب بورژوازی از میان همه ی انقلاب های نیم بند و سازشکار
بورژوازی در خشکی اروپا بشمار می آید، بخش دمکرات و انقلابی بورژوازی که به
نام نیایشگاهی که در آن گرد می آمدند
(«ژاکوبن») «ژاکوبن ها» خوانده می شدند، همگام با توده های مردم، نقش سترگی در
پیشبرد و به سرانجام رسانیدن آماج های انقلاب و کندن ریشه های سامانه ی خاوندی در
فرانسه بر دوش داشت و با آنکه در فرجام کار، سرکوب شده، برخی از رهبرانش به تیغ
گیوتین سپرده شدند، مهر و نشان خود را نه تنها بر آن انقلاب سترگ زدند که موج
نیرومند آن سراسر خشکی اروپا را درنوردید و نماد و نمونه ای سرمشق ملت های دیگر
جهان آن هنگام شد.
«پِلب» ها یا «پِلِبین ها» (Plebeians)
توده های مردم روستایی، پیشه وران و افزارمندان آزاد روم باستان در دورانی بودند
که «سازند برده داری» (سازند به آرش «فرماسیون» در زبان لاتینی ـ formation)، نخستین سازند بهره کشی آدمی از
آدمی، بر بخش هایی از جهان آن هنگام فرمانروا و چیره بود. «پِلِبین ها» با آنکه
چون زمینداران بزرگ برده دار یا همانا «پاتریسین ها»، «شهروند» بشمار آمده و از
همه ی حقوق شهروندی چون داشتن زمین و برده برخوردار بودند از سوی «پاتریسین ها» به
گونه هایی گوناگون، بهره کشی می شدند و مالیات های گاه سنگین و کمرشکن پرداخت می
نمودند و از همین رو، گاه همراه بردگان که در آن هنگام از بنیاد، آدم بشمار نیامده
و از کم ترین حقوق آدمی بی برخوردار دست به شورش زده و با «پاتریسین ها» به جنگ و
ستیز برمی خاستند.
به هر رو آماج آن فرزانه ی
انقلابی از آمیزش این دو واژه ی تاریخی با یکدیگر همانا «پیگیری
و قاطعیت پرولتاریایی» در پیشبرد آماج های انفلاب پرولتری به همانگونه ای است که
ژاکوبن ها انقلاب بورژوازی فرانسه را پیگیرانه و بی هیچ سازشی با طبقه میرنده ی آن
هنگام (خاوندها) پیش بردندو «سازند
خاوندی» را به قاطعانه ترین شیوه ای که نه پیش و نه پس از آن دیده شد، برانداختند.
۳ ـ نکته ای شایان درنگ درباره ی «سوسیال دموکراسی»
نکته برجسته ای که باید آن را
بی هیچ گفتگو بدیده گرفت، تفاوت ماهوی جریان های و جنبش های «سوسیال دمکراتیک» و
حزب های «سوسیال دمکرات» پاگرفته در اروپا از آغاز پیدایش خود در دهه ی هشتاد سده
نوزدهم ترسایی تا آغاز نخستین جنگ جهانی در سال ۱۹۱۴ با دوره ی پس از آن و جدایی
یکسره و همیشگی شان از جنبش ها و جریان هایی است که همراه با پیدایش «بُلشویسم» در
کالبد «حزب سوسیال دمکرات روسیه» و سپس پیروزی درخشان و تاریخی در «انقلاب سترگ
اکتبر ۱۹۱۷» راه خود را از آن حزب های کهنه، رفرمیست و زنهارخواه (خیانتکار) به
طبقه کارگر جدا نموده و در بیش تر کشورها، نخستین حزب ها و جریان های کمونیستی را
پدید آوردند.
در سال نگارش نوشتار ...
(۱۹۰۵) با آنکه دو جریان «بلشویک» (به آرش «بیشینه») و «مِنشویک» (به آرش
«کمینه»)، پیش تر (۱۹۰۳) در «حزب سوسیال
دمکرات روسیه»، کالبد یافته بود، ولی هر دو جریان، هنوز در چارچوب آن حزب همکاری
می کردند؛ شیوه ی برخورد ناهمتای دو جریان به انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و پس از آن،
چگونگی رویکردشان به نخستین جنگ جهانی برافروخته شده از سوی گروهبندی های
امپریالیستی، زمینه ی جدایی سیاسی همیشگی هر دو جریان در کالبد دو ساختار حزبی
جداگانه فراهم نمود.
با آنچه فشرده و شاید نارسا
گفته شد، امیدوارم همسانی نام «سوسیال دمکرات» که لنین در جای جای نوشتار خود از
آن یاد نموده با جریان ها و حزب های «سوسیال دمکرات» کنونی جهان که نمونه های
ایرانی آن نیز با نام هایی گاه دگرگونه، همان راه و روش رِفُرمیستی، فرصت جویانه و
ضدکارگری را دنبال می کنند، سردرگمی و برداشت نابجای خواننده را در پی نداشته
باشد.
برگرفته از پی نوشتِ یادداشت «آغاز انقلاب در روسیه»،
و. ای. لنین، ژنو، ۲۵ (۱۲) ژانویه ۱۹۰۵
ترسایی؛ درج شده در پیوند زیر:
پارسی نویسی:
بجای واژه ی از ریشه عربی «وظیفه»، واژه ی زیبا و بسیار
کهن «کاریا» از ریشه ی «سانسکریت» را پیشنهاد می کنم که بگمانم در پارسی بخوبی جا
می افتد و واژه ی «کار» در پارسی نیز از همان ریشه است.
بجای «کاملا» می توان در برخی موردها «سراپا» بکار برد.
بجای «مودب» می توان در بسیاری موردها «آزرمگین» بکار
برد.
بجای «عملا» می توان در برخی موردها «در کردار» بکار برد.
بجای «مصالحه» می توان از «آشتی جویی» سود جست.
بجای «صرف نظر کردن» می توان «چشم پوشیدن» بکار برد.
واژه ی از ریشه عربی «تمهید» به آرش «آمایش» است. در این
نوشته، کاربرد واژه ی «ترفند» را سزاوارتر
یافتم.
بجای «مصاحبه» می توان «گفت و شنود» بکار برد.
واژه ی «محتاط» به آرش «باپروا» یا «پروادار» است؛ ولی
بجای آن در بیش تر موردها «دوراندیش» نیز می توان بکار برد. بجای «با احتیاط» می
توان «باپروا» و بجای «بی احتیاط» می توان «بی پروا» بکار برد؛ همچنین، بجای
«احتیاط» می توان در بسیاری موردها از «پروا» سود برد.
بجای «تاثیر» می
توان از آمیخته واژه های «کارگر افتادن» و «کارگر شدن» سود جست.
(به یا در چیزی) «منحصر نمودن» همانا به آرش (در چیزی)
«گنجاندن» است.
بجای «تکامل دادن» یا «تکامل بخشیدن» می توان از واژه ی
پارسی «فرگرداندن» سود برد؛ «فرگشت»، «فرگردانی» به آرش «تکامل» و «فرگشتن» به ارش
«تکامل یافتن» است.
بجای «محدود» می توان «تنگ» یا «بسته» یا «تنگ و بسته»
بکار برد (درجایی از نوشته، آن را به مانش «تنگ نگر» آورده ام).
«عقل سلیم» به آرش «خِرَد بی گزند یا درست» یا همانا
«خِردمندی» است که من این یک را در نوشته بکار برده ام.
بجای واژه ی از ریشه عربی «توجه» می توان «روی آوری» یا
گاهی «رویکرد» بکار برد
بجای واژه ی «عمده» در بسیاری موردها می توان از واژه ی
«کلان» سود جست؛ به عنوان نمونه می توان بجای «عمده توجه» یا «توجه عمده» نوشت:
«رویکرد کلان» یا «کلان رویکرد»
بجای «علنی» می توان «آشکار» بکار برد.
«معطوف نمودن» به آرش «پیچانیدن»، «کژ کردن» یا
«بازگردندان (مهار چهارپا) به سویی دیگر» است. آن را در بسیاری موردها می توان به
آرش «به کانون درآوردن» (focus) نیز بکار برد. در اینجا آن را به این آرش
«به کانون ... برگرداندن» آورده ام.
بجای «صرف نمودن» می توان در بسیاری موردها از «بکار
بردن» سود جست.
بجای «جدی» (در برابر «شوخی») می توان «از روی راستی»
بکار برد.
بجای «تنظیم نمودن» می توان با اندک چشم پوشی «سامان
دادن» بکار برد.
بجای «حُسن نظر» می توان «خوش بینی» بکار برد.
بجای «ترجیح دادن» می توان «برتر شمردن» بکار برد.
بجای «عنصر» می توان در بسیاری موردها «آخشیج» بکار برد.
بجای واژه ی «مهم»، بسته به آرش جمله، می توان از واژه
های «سزاواز»، «شایان» و «برجسته» سود جُست.
بجای «احکام اکید» می توان «دستورهای استوار» یا «استوار
دستورها» نوشت.
بجای واژه ی «شریعت» می توان از واژه ی کهن و زیبای
پارسی: «وخشورپند» سود جست.
بجای «علمی» و «غیرعلمی» می توان به ترتیب از «دانشورانه»
و «نادانشورانه» سود جست.
بجای «سرایت کردن» می توان «راه یافتن» نوشت.
بجای «شرکت کردن» یا «شرکت ورزیدن» در کاری می توان از
«همدست شدن در کاری» سود جست
بجای «استفاده» می توان «بهره برداری»، «بهره وری»، «بهره
مندی» و «سود» بکار برد.
بجای «طرز» می توان از «شیوه» سود جست.
بجای «مفهوم» می توان «مانش» بکار برد.
بجای «برعکس» می توان در بسیاری موردها «واژگون آن» بکار
برد
بجای «حدود» می توان از «دامنه» سود جست.
بجای «مضمون» می توان «درونمایه» بکار برد.
بجای «فعلی» می توان «کنونی» بکار برد.
بجای «فعالیت» می توان «کنش» بکار برد.
بجای «عصر» می توان «دوران» بکار برد.
بجای «قیام» می توان «جنبش» بکار برد.
بجای «مسلحانه» می توان «آراسته به جنگ ابزار» بکار برد.
بجای «تشکیل»، بسته به آرش آن در جمله، می توان از واژه
های «سازمان»، «سازماندهی» و «سازمان یابی» سود جست
بجای واژه ی «کامل» می توان در برخی موردها از «همه سویه»
سود جست.
بجای «واقعی» می توان «راستین» بکار برد.
بجای «اهمیت» می توان در بسیاری موردها از «سزاواری» یا
«شایستگی» سود جست.
بجای «درجه» می توان در بسیاری موردها «پایه» بکار برد.
بجای «منصرف نمودن» می توان «بازداشتن» یا «به چشم پوشی
واداشتن» بکار برد.
بجای «تعاون» می توان «همیاری» بکار برد.
بجای «صندوق» می توان با اندک چشم پوشی، «خاشکدان» بکار برد.