خدا را نمی دانیم چگونه آمد و
به ما هم از بچگی آموخته اند که به اینگونه جُستارها و ذات باریتعالی، هرگز نیندیشیم؛
ولی به هر رو، هنگامی که آمد، زمین و آسمان را آفرید؛ خورشید و ماه و ستارگان را
آفرید و همه را بِگِرد زمین به گشتن واداشت؛ سپس اُقیانوس ها و دریاها و خشکی ها و
گیاهان و جانوران را آفرید تا سرانجام نوبت به اشرف مخلوقات، همین جانوران دوپایی
که خودمان باشیم، رسید و حضرت آدم و اِوا را آفرید و بزمین فرستاد تا تخم و ترکه ی
خود را در چهار گوشه ی آن بپراکنند و زمین را از هیاهوی خود پر کنند! در پی همه ی
این ها، ما را هم برای زر زدن آفرید و البته، در کنار چنین هنری، یکی دو کار کوچک دیگر
هم یادمان داد. از دروغگویی و دله دزدی و اینا که بگذریم، کار خداپسندانه ی
دیگری هم آموخته ایم که با آنکه دستاربندان دیگری نیز کمابیش به این هنر آراسته
اند، هیچکدام شان به پای ما نمی رسند:
چنانچه مرغ تان به آسودگی تخم
نمی گذارد و هنگام تخم گذاشتن سر و صدای بسیار به پا می کند، پیش من بیاورید تا
درمانش کنم. دستار من، جادو می کند؛ همین بس که آن را بر سر چنان مرغی بگذارم تا تخمدانش
گشاد شود و آسوده و بی درد سر تخم بگذارد. خوب! این هم به نوبه ی خود، هنری است که
از دست هر کس برنمی آید.
ب. الف. بزرگمهر ۲۶ فروردین ماه ۱۳۹۸
https://youtu.be/X3v5MD7hmDs?t=46
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر