من و این کره الاغم در همه چیز
با هم همراهیم. چون سواد خواندن و نوشتن ندارد، قراردادمان به ناچار شفاهی از آب
درآمد. من توی گوشش در چند نوبت خواندم و او هم با سرجنباندن نشان داد که همه ی
شرایط مرا می پذیرد؛ گرچه یکی دو بار هم با این نیم وجب قدش، چنان عرعر پر سر و
صدایی راه انداخت که نزدیک بود گوش من کر شود؛ ولی سرانجام پذیرفت که کره الاغ حرف
شنو و خوبی باشد و بدون اجازه ی من بازیگوشی نکند؛ من که از دستش خشنودم و حالا که
سربراه شده، با هم قرار گذاشتیم که برای جنگ با کره الاغ های همسایه، تمریناتی
داشته باشیم. ته دلش هنوز خشنود نیست و گاهی نُچ و نُچی می کند؛ ولی یاد می گیرد؛
تا پالان کردنش هم هنوز کمی زمان لازم دارد. هر کاری به وقتش ...
از زبان آن کودک خوشبخت: ب. الف. بزرگمهر دوم اَمرداد ماه ۱۳۹۴
این تصویر را هم برای تان می فرستم تا ببینید چه اندازه روابطمان حسنه است!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر