برای آزادی همه ی زندانیان سیاسی با هر آرمان و باور و
اندیشه ای، سازمان یابیم؛ یگانه شویم و به میدان کارزار اجتماعی پای نهیم!
ددمنشی
های پی در پیِ رژیم خرموش های اسلام پیشه که برای دستگیری کارگران و زحمتکشان زیان
و ستمدیده و دیگر کنشگران هوده ی آدمی در کشورمان، حتا قانون های خودساخته را نیز
زیر پا می نهند با سازماندهی گسترده تر و نیرومندتر جنبش اجتماعی و پرخاش به بیداد
اجتماعی فراگیر در همه ی زمینه های بایسته، پاسخی دندان شکن دهیم!
نگذاریم تا بورژوا لیبرال های همدست و مزدور سرمایه
امپریالیستی و آن لایه های نازک اجتماعی که همواره در کناره ی جنبش های اجتماعی،
آسته برو، آسته بیا گام برداشته و برمی دارند تا گربه شاخ شان نزند، جنبش پردامنه
ی توده ای با خواست های ریشه ای برای بهبود زیست و زندگی آبرومندانه ی کارگران و
زحمتکشان را در چارچوب بسیار تنگ و کوته بینانه ی آزادی های بورژوایی بگنجانند و دستیابی
به چنان آزادی هایی که از سوی رسانه های نیرومند سیهونیستی ـ امپریالیستی پیرامون
آن پرگویی می شود را زمینه ساز و بستر به انجام رساندنِ آن خواست های ریشه ای جا
زده و بخورد کارگران و زحمتکشان دهند!
نگذاریم جریان های رنگارنگ «لیبرال دمکرات» و «سوسیال
دمکرات» که صورتک هایی از چپِ دلسوزِ بر چهره دارند، خود را در میان رسته های
فشرده ی کارگران و زحمتکشان جای دهند و نقش دایه ی مهربان تر از مادر، میانجی یا
سخنگوی خودخوانده را بر دوش گیرند!
همه ی آن ها، چه نیروهایی شناخته شده که شمشیر را از رو
بسته اند و چه چپ نماها و "میانه رو"هایی که صورتک آزادیخواهی به چهره ی
خویش زده و چون گذشته، چیزی بیش از «نم نم باران» نمی خواهند، دشمنان سوگندخورده ی
کارگران و زحمتکشان هستند و رویهمرفته در همان چارچوب بسیار تنگ و کوته بینانه ای
گام برمی دارند که کلان سرمایه داری امپریالیستی برای شان روشن نموده و به میدان
شان فرستاده است. جنبش کارگری برای کوبیدن راه ناهموار پیش روی خویش و دستیابی به
پیروزی فرجامین، ناگزیر به مرزبندی های باریک در هر گام و پله ای از روند گسترش و
ژرفش جنبشی است که تنها دربرگیرنده ی کارگران نیست: کاری بس دشوار در کردار، ولی
شدنی!
جنبش کارگری و توده ای ایران، برای پیشبرد خواست های همچنان
بر زمین مانده و به فرجام نرسیده ی خویش در انقلاب سترگ توده ای بهمن ۱۳۵۷، افزون
بر پیکار پیگیر و آگاهانه برای جلوگیری از رخنه ی دشمنان یاد شده در رسته های
خویش، نیازمند سازماندهی نیرومند و پایدار با سود بردن از دَرهم آمیزی های پنهان و
آشکارِ کنشگریِ سازمانی، سازگار با این یا آن پهنه۱ در هر گوشه ای از ایران پهناور است. پیگیری
چنان پیکار آگاهانه و برآوردن چنان نیازی، بدون برخورداری از سازمان سیاسی طبقه
کارگر که بگونه ای فراخور دوران کنونی به «سوسیالیسم دانشورانه» ساز و برگ
یافته و بخش سترگی از بدنه و رهبری آن را کارگران دربرگرفته باشند،۲ شدنی نیست.
در روز و روزگار بس ناگواری که
همگی درگیر آنیم از سویی با شمار نه چندان کمی از گروهبندی های کوچک و بزرگ، بی
ریشه یا ریشه دار، ولی بی سر و سامان و همگی انباشته ار روشنفکرانی بیمایه، پرگو و
داویده (پُرمُدَّعا) از آن میان، در بیرون کشور روبروییم که از اندک
هماوندی و پیوند بایسته با طبقه کارگر یا دستِکم، بخش پیشروی آن برخوردار
نیستند و بخش سترگی از آن ها، چشم براه دری به تخته خوردن و فرارسیدن آزادی های
بورژوازی برای پیگیری روده درازی های بی پایان و یارگیری های همچنان
روشنفکرانه شان درون کشورند و از سوی دیگر، جنبش گسترده ی کارگری و توده ای که
روزبروز از گستردگی و ژرفای بیش تری نیز برخوردار می شود، کمابیش همه ی
آخشیج های بایسته برای آفرینش حزب راستین کارگری ـ کمونیستی را فراهم آورده و
رهبرانی درخور و سزاوار رهبری در دامن خویش پرورده است؛ یک ناهمتایی آشکار که جایی
برای درنگ بیش تر نمی نهد.۳
ب. الف. بزرگمهر ۲۷ اسپند ماه ۱۳۹۷
پی نوشت:
۱ ـ واژه ی «پهنه» را در اینجا به آرش «وضعیت
زمانی ـ مکانی» بکار برده ام. به پندار من، واژه ی «پهنه»، بیش از هر واژه ی
همانند دیگری، ویژگی های «جای» یا «جایگاه» (مکان) و «زمان» را در یک هماوندی آسمانی
(فضایی) با یکدیگر (x,y,z)
دربردارد و می توان آن را با اندک چشم پوشی جایگزین عبارت یاد شده، نمود و بکار
گرفت.
۲ ـ از دید نگارنده ی این یادداشت، بیش از ۹۰ تا ۹۵
درصد هموندان!
«خوشبختانه در تاریخ، ردپای نمونه ای
درخشان از یک سازمان سیاسی پرولتری در میهن ما و پیرامون آن
وجود دارد که هنوز می تواند سرمشق و راهنمای خوبی
برای کارگران و زحمتکشان و نمایندگان سیاسی
آنها باشد:
”در سال ۱۹۱۶ ترسایی
(۱۲۹۵خورشیدی) در باکو کارگران ایرانی صنعت نفت، یک سازمان سیاسی سوسیال دمکرات به
نام عدالت بوجود آوردند. این حزب به شکل یک سازمان پرولتاریایی سازمان
یافت. ...
برای تاسیس شعبه های حزب، کادرهای ورزیده مخفی به ایران اعزام شدند. در برنامه
حداقل این حزب نیز یکی از مسایلی که باید روی آن کار می شد، نشکیل و گسترش این
سازمان در ایران و متحد کردن کلیه عناصر انقلابی آن بود. ... اعضای حزب
عدالت را ۶۰ درصد کارگر، ۲۰ درصد کارمند دفتری، ۱۷ درصد پیشه ور و ۳ درصد روشنفکر
تشکیل می دادند. ...
در صدر کمیته
مرکزی حزب و بنیانگزار آن اسداله غفارزاده کارگر انقلابی نامدار قرار داشت. از فعالین این حزب
می توان پیشه وری، حیدر عمو اوغلی، بهرام آقایف، کریم نیک بین، آویتس میکاییلیان
سلطان زاده و سلام اله جاوید را نام برد.“ («اسداله غفارزاده: شخصیت نامیرای کارگری، وُدود مردی،
گاهنامه چیستا، شماره ۸ و ۹، سال بیست و پنجم)
آنچه گذشته و
چگونه گذشته است را دیگر نمی توان آنچنان به انتقاد کشید؛ آنگونه که هنوز برخی
نیروها با بزرگنمایی این یا آن جنبه از رویداد ناگواری در گذشته که گویا نمی
بایستی رخ می داد، آن را به باد انتقاد و ملامت می گیرند و از سکوی زمان کنونی و
با روشن شدن ماهیت و درونمایه پدیده ای که در هنگام خود سخت پیچیده می نموده،
چیستان حل شده و به تاریخ پیوسته ای را بیشتر با قصد و غرضی که ریشه در دشمنی
طبقاتی دارد، بازگو و دوباره "حل" می کنند. ولی آنچه اکنون برای کار و
برنامه ریزی عملی و جبران آنچه که از دست رفته می توان گفت، به نظر نگارنده چنین
است:
گرچه ساختن، بازسازی
و گسترش سازمان های صنفی ـ سیاسی کارگری به دوش خود کارگران است، ولی نیروهای چپ واقعی نیز می توانند و باید عمده نیروی خود را
بویژه در شرایط کنونی در این سو به کار برند. وظیفه دموکراتیک آنها دلگرم نمودن کارگران برای
سازماندهی سندیکاها و یاری رسانی به پیروزیهای صنفی ـ سیاسی آنهاست. سندیکاها
بهترین جاها برای عضوگیری کارگران پیشرو است و کمک به مبارزات روزمره سندیکا نیز
بطور عمده بوسیله همان ها انجام میشود. در اینجاست که مبارزه خود به خودی طبقه
کارگر با مبارزه آگاهانه پیوند خورده و سطح کیفی فراتری می یابد.
تنها آن حزب یا
سازمانی شایسته نام حزب طبقه کارگر خواهد بود که عمده نیروی خود را دراین سو صرف
کند و مانند نمونه درخشان بالا کوشش نماید تا صف سازمانی خود را هرچه بیشتر از
پیشروترین افراد این طبقه پر کند ...»
برگرفته از نوشتار
«به جنبش سندیکایی کارگران میهن مان یاری رسانیم!»، ب. الف. بزرگمهر، یکشنبه ۱۷
آذر ۱۳۸۷ در گاهنامه ی اینترنتی «فرهنگ توسعه» که سپس از سوی رژیم تبهکار اسلام
پیشگان به کار آن پایان داده شد. خوشبختانه رونوشتی از آن در پیوند زیر در دسترس
است:
۳ ـ از چندین سال پیش به این سو، این سخن
باریک و پاکیزه را در یادداشت ها و نوشتارهای گوناگونی
یادآور شده و همزمان (تا چندی پیش)، چشم امید به بهبود سیاسی و سازمانی حزب توده
ایران داشته و برای آن از جان و دل کوشیده ام. از چندی پیش به این سو، کورسویی از
آن امید برجای نمانده و بگمانم باید بگفته ی سراینده ی نامدار و شیرین سخن مان،
حافظ: «طرحی نو در انداخت»؛ طرحی نو سزاوار طبقه ی کارگر دلاور و از جان گذشته ی
ایران.
با آنکه بویژه به شَوَند بیماری و سرگیجه های کمابیش
همیشگی در نوشتن بهنگام این یادداشت و از آن بهتر، نوشتاری سزنده، فراخور و
دربرگیرنده، کوتاهی نموده ام، می پندارم که ساخت باریک بینانه ی چنان سازمانی با
بدیده گرفتن آزمون های ارزنده ی تاریخ سرشار جنبش های دادخواهانه و کارگری در میهن
مان، جُستاری درنگ ناپذیر باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر