درود بر شما آقای شیر! نوکرت که سر و سِرّی هم با
خود ما دارد، گفته بود با دُمِ شیر بازی نکنم؛ وگرنه، پشیمان می شوم! من، گربه ی
بازیگوشی هستم و این حرف ها سرم که نمی شود هیچ، بیش تر برانگیخته می شوم تا همان
کار را انجام دهم. خوب! اینک، نیایش به درگاه پروردگار و ورد خوانی را اندکی بِبُر
و دُمت را از لانه بیرون بگذار تا ببینم بازی با دُمِ شیر چه مزه ای دارد. نترس!
کمی دل داشته باش و تن به کار بده! زندگی برد و باخت است. می بینی در همین تاخت و
تازها بود که من آن «آروادین قحبه ی مسلمانا» که پیش تر به من ناسزا می گفت را رام
کردم و اینک در دَم و دستگاه خودمان، کاسه ای داغ تر از آش، چون وی نمی توان یافت.
خوی و سرشتش همان است که بود؛ تنها نامش به «آروادین قحبه ی ترامپانا» دگر شد. تو
هم می توانی همین راه را پی گیری و عاقبت بخیر شوی. پیش تر «نرمش قهرمانانه» ای
خوشایندمان نموده و چندی از راه را نیز پیموده ای. نترس! ترا نخواهم کُشت؛ من و
گربه های قد و نیم قد دیگر، برای رام کردن موش های مسلمان و بجان هم انداختن شان
به شیری چون تو که آزمون های خوبی نیز تاکنون پس داده ای، همچنان سخت
نیازمندیم؛ تنها همین بس که اندیشه ی بازگشت به سرت نزند و نیم راه رفته را همچنان
پی گیری ...
ب. الف. بزرگمهر یکم اَمرداد ماه ۱۳۹۷
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر