باز هم که تو پایت را بیش تر
از گلیمت دراز کردی، «مادر ترزا»! این ها مگر سیاست سرشان می شود که من با سیاست
با آن ها رفتار کنم؟ یک هویج خوشبو جلوی بینی شان بگیری، مست می شوند. گُرز را هم
که نشان شان بدهی از ترس بیهوش می شوند. به بیچاره تر از خود، زور می گویند و مردم شان را به چوب و چماق می
بندند؛ از نیرومندتر از خود هم زور خوب می شنوند. من بهتر از تو این موش های پلید
را می شناسم؛ زبان آن ها زبانِ زور است. تو می خواهی به
من سیاست یاد بدهی؟!
«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی
والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!
درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر