«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ آذر ۵, دوشنبه

ولش کن مادرچخی! ـ بازپخشش

دله دزدهای اسلام پیشه ی نظام هم گاهی همینگونه به جان یکدیگر می افتند؛ یکی پولی گزاف به جیب زده و به هر شَوَندی هنوز نتوانسته آن را از میدان دید دیگران بیرون ببرد یا به یکی از بُنکداران «شیطان بزرگ» بسپارد و آن دیگری که سرش بی کلاه مانده یا خواهان سهمی بیش تر، ناچار به دست و پا زدنی بیش تر است تا شاید تکه ای از آن را بِکَنّد؛ بسان این دو سگ که هیچکدام دهان نمی گشایند؛ ولی هر کدام در دل خویش بزبان آدمیزاد "می اندیشند":
ولش کن مادرچخی!

... و آن سگ سیاه بزرگ تر را که خودی می نماید، کم مانده بود یادم برود؛ شاید سگی بابصیرت و استخوان خردکرده باشد که هشدار می دهد:
سر و صدایش را در نیاورید، مادرسگ ها! هر کار می کنید، آبروی سگ ها را پیش دیگران نبرید!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ شهریور ماه ۱۳۹۴

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!