پیروزی «راست» ها در یونان۱ و شکست حزب پوشالی و سرهمبندی شده ای برهبری «الکسیس
سیپراس»، پیامد ترسیدن از فرجام کار و نجنبیدن بهنگام حزب نامور به کمونیست آن
کشور در گزینش چندین سال پیش نیز هست. آن هنگام که توده های میلیونی کارگران و
زحمتکشان برای یکی دو ماه یا بیش تر، خیابان های شهرها و روستاهای آن کشور را
انباشته و بگونه ای بنیادین از برنامه ی «حزب کمونیست یونان» پشتیبانی می کردند،
جایی برای درنگ بیش تر و تن دادن به بازی چپ نماها و فیلی آشکارا هوا شده از سوی
کشورهای امپریالیستی اروپای باختری به نام «الکسیس سیپراس» و گروهبندی با شتاب
سرهمبندی شده ی وی به پشتوانه ی همین کشورها بویژه آلمان، نبود. هستی انبوه
میلیونی توده های مردم در خیابان ها، خود بهترین گواه و سزاوارترین رای برای درهم
کوبیدنِ دستگاه دیوانسالاری بورژوازی و جانشینی آن با ساختاری سازگار با خواست
طبقه کارگر یونان و زحمتکشان پیرامون آن بود. رهبران آن هنگام حزب کمونیست یونان
که از دید من، از دیر زمانی پیش به این سو و بگونه ای نسنجیدنی با حزب هایی
وامانده چون حزب نامور به «توده ایران»، یکی از نیرومندترین حزب های کمونیست جهان در
پهنه ی تئوریک ـ سیاسی بشمار می آمد از برداشتن تنها گام سزاوار در آن
هنگام برای دستیابی به فرمانروایی با پشتوانه ی سترگ توده ای ترسیدند و زان پس،
خواه ناخواه، در رده ی حزب های خواهان بهبودی های اقتصادی ـ اجتماعی («رِفُرمیسم»)
در چارچوب سامانه ی زمینگیر شده بورژوازی که گروهی بزرگ از حزب های همچنان
نامور به «کمونیست» را نیز دربرمی گیرد، جای گرفتند. چنانچه آن حزب بهنگام می
جنبید و آن گام دلاورانه را برمی داشت، زمینه و انگیزه ای نیرومند برای گسترش و
ژرفش زنجیره ای از جنبش های همانند توده ای با سمتگیری سوسیالیستی در منطقه ای
بزرگ در جنوب اروپا (اسپانیا، ایتالیا، پرتغال و فرانسه) و پیرامون آن پدید می آمد۲ و کار به آنجا نمی کشید که در پی، حزب های
فراراستِ توده فریبی که بسیاری از شعارهای چپ را دزدیده با دگردیسگی های درخور
بسود آماج های خود بکار بستند، جنبش های زیر خاکستر یا سربرآورده ی توده ای در آن
منطقه را بدنبال خود بکشانند و به یغما برند. این روند بواقعیت پیوسته که دنباله
های آن، سپس در برخی دیگر از کشورها از آن میان، چند کشورهای آمریکای لاتین نیز نمود
یافت با همه ی تلخی و دردناک بودن آن، یکبار دیگر نشان داد که جنبش توده ای در هر
جایی از جهانِ آغشته و زخم خورده از نولیبرالیسم سرمایه داری امپریالیستی، برای
پیشبرد خواست های دادگرانه ی خود، نیازمند رهبری حزب های کمونیست راستینی خوب ساز
و برگ یافته به دانش و بینش «سوسیالیسم دانشورانه» است که توانسته باشند، کار و
بار خود را از جریان ها و گرایش های «سوسیال دمکرات» در هر نمودی از آن، جدا کنند و
طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن را بسوی برپایی سامانه ی سوسیالیستی رهنمون
شوند.
ب. الف. بزرگمهر ۲۰ تیر ماه ۱۳۹۸
پی نوشت:
۱ ـ «حزب لیبرال ـ محافظهکار ”دمکراسی
نو“ در گزینش مجلس یونان توانست بیشینه کرسیها را بدست آورد و به رهبری دولت آن
کشور پایان دهد.»، برگرفته از رسانه ای امپریالیستی ـ سیهونیستی، ۱۷ تیر ماه ۱۳۹۸ (با اندک ویرایش، پارسی و فشرده نویسی درخور از اینجانب: ب.
الف. بزرگمهر)
۲ ـ «وضعیت شگفت در یونان! کمونیست ها باید بجنبند. چنین وضعیتی شرایط شکست
جنبش توده ای در یونان را رقم خواهد زد. اینکه دولتی که با انتخابات بر سر کار
آمده، جُستار چگونگی "کمک مالی" کشورهای خرپول «حوزه بورو» را به همه
پرسی مردم می گذارد و در همان حال به مردم می گوید: به آن نه بگویند، جز وقت کشی
به سود سرمایه داران بزرگ جهان نیست ...»، برگرفته از نوشتار «وقت کشی به
سود امپریالیست ها و هارترین نیروهای واپسگرا از سوی دولت یونان!»، ب. الف. بزرگمهر ۱۶ تیر ماه ۱۳۹۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر