«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ آذر ۱۱, یکشنبه

دوست داشتید مانند بوزینه ها زندگی می کردید؟ ـ بازپخشش

تصویر فنجانی تک از قهوه یا چای بر روی میز!

چه اندازه بدم می آید و نگاه می کنم به روی میز خودم که هم اکنون، چای درست کرده و باید همزمان با کار آن را بنوشم. به خودم می گویم:
خودت هم که همینگونه هستی ...

همین هنگام، بوزینه ای پیر جلوی چشمم سبز می شود و در حالی که به درختی پر از میمون و میمون بچه اشاره می کند، دهانش را به اندازه ای باز می کند که همه ی دندان های بزرگش با آن نیش های گنده نمایان می شود؛ چیزی مانند پوزخند ...

ـ خوب! حق داری به ریش ما آدم ها بخندی! تو با بچه ها و نوه هایت روی یک درخت خوشید و ما آدم ها، سرور جانداران، بیش از پیش تنهاییم و شاید بزودی با آمدن عروسک های سخنگو به بازار تنهاتر نیز بشویم.

دانشمندان خواهند گفت: برای تان خوب است از بچگی تا پیری، عروسک بازی می کنید! عروسک بازی برای آفرینندگی ذهن چیز خوبی است ...

ـ ... ولی این آفرینندگی را مگر به گور می خواهیم ببریم؟ به چه دردمان می خورد؟!

تنها ریشی است که می جنبد و پرت و پلایی اینچنین که می شنوی یا نمی شنوی:
ـ خوب! دیگر تنها نیستید ... سرگرمی دارید؛ یک عروسک زنده ...

کمی مکث می کند و می افزاید:
ـ گناه از خودتان است که با همدیگر نمی سازید ...

و برای اینکه آزرده نشوم، خود را نیز بشمار آورده، می گوید:
ـ موجودات خودخواهی هستیم؛ همگی مان! ولی، راهی برای بازگشت به گذشته هم نیست ... دوست داشتید مانند بوزینه ها زندگی می کردید؟

... و دوباره همان بوزینه ی پیر که با دستش به بچه میمونی اشاره می کند؛ گویی می گوید:
ببین! چه خوب و خوش هستیم ...

سرم را برمی گردانم و بوزینه نیز ناپدید می شود.

ب. الف. بزرگمهر    ۱۱ شهریور ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/09/blog-post_26.html

پی نوشت:

از آنچه نوشتم، مبادا دلسوزی کسی برانگیخته شود و از آن بدتر هوس پر کردن جای عروسک هنوز به بازار نیامده را در سر بپروراند. این برای همه است؛ درون من، جهانی است تو در تو و جهان های دیگری درون هر کدام؛ یکی از یکی سبز تر ... نگران من نباشید! بسان یکی از فرشتگان بالدار خدا، جایی در آسمان هفتم پرواز می کنم و باید مراقب باشم که بال های بیش از اندازه بزرگم به پر و بال فرشته ای دیگر نگیرد و آزرده خاطرش نکند. فرشته ها رویهمرفته، اگر از جبراییل و میکاییل و اسرافیل و عزراییل و خودم بگذریم، آفریده شدگانی لطیف و نازک تر از برگ گل هستند.

ب. الف. بزرگمهر     ۱۱ شهریور ماه ۱۳۹۳

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!