ما هرچه کوشیدیم، خودمان را به آن راه بزنیم تا از میان
برداشته شدن «پیمان موشک های هسته ای میان برد» دامن مان را نگیرد، نشد که نشد.۱ جهان در سنجش با زمان های دورتر بسیار دگرگون
شده و دیگر نمی توان چون گذشته، یاوه ای چون «ببر کاغذی» بر زبان راند و سپس کنارِ
گود نشست تا دیگران کتک نوش جان کنند.۲ در جهان کنونی، هر چیزی در هر جای
دوردستی هم که باشد به چیزهایی دیگر در جاهای باز هم دوردست دیگری هماوند است؛
بگونه ای که اگر ما اینجا ناخواسته تیزی در کنیم در جایی به شقیقه ی دیگری می
خورد؛ پیامدهای زنجیره ای می یابد و کمانه ی آن به خودمان هم برمی گردد. این نشان
می دهد که جهان بسیار کوچک تر از پیش شده و کم کم به دهکده ای دگرمی دیسد که در
آن، برای همگی ما جا نیست. رفیق انگاره پردازمان۳: «دنگ شیائو
پینگ» با کنار نهادنِ برجسته ترین دستاورد «رفیق مائوتسه تونگ»: «انگاره ی هستی سه
جهان»۴ که بنیاد آن را از یکی
از اندیشکده های سرمایه داری برداشت نموده و رنگ و آب لایه ای۵ دیگر به آن داده بود، پشتیبانی بیجای زبانی از
«جهان سوم» که هیچگاه به کرداری درست و بهنگام نیز نینجامید را بدور افکند و با
پیش کشیدنِ زبانزدِ کهنه و دلنشین خودمان که «گربه، چه سیاه، چه سپید، باید
بتواند موش بگیرد»،۶ چین را در راه پیشرفت های اقتصادی بزرگ بجلو هُل
داد؛ این پیشرفت ها همه ی همبودهای کهنه و ریشه دار از گونه خاوندی آن گرفته تا
دیگر گونه های پیش از آن را در روندی هر آن شتاب گیرنده تر به همجوش های نوین
سرمایه داری فرارویاند و میلیاردها کشاورز چینی را به کارگرانی ارزان بها که
همچنان انگ و نشانِ فرهنگ کهنسال ما در بردباری و فرمانبرداری بی چون و چرا همراه
با خرکاری و هر از گاهی بیگاری را بر پیشانی خویش داشتند، دگردیسید۷ و به بازار سرمایه داری پدید آمده، گسیل نمود که
سرمایه و همراه با آن، فن آوری کشورهای پیشرفته۸ بویژه سرمایه های «ایالات متحد» در پدیداری،
گسترش و پایداری آن، نقش چشمگیری داشت و همچنان دارد.
نیروی اندیشه ی بیمانند رفیق «دنگ شیائو پینگ» به این
ترتیب، در کنار پیدایشِ شماری هر آن فزاینده، گربه چینی که رفیق خشک مغزمان:
«مائوتسه تونگ»، دودمان شان را کم و بیش به باد داده بود، میلیاردها موش پرکار،
فرمانبردار و پر جنب و جوش چینی نیز پدید آورد که بجای روزانه هشت ساعت کار با
جانفشانی بیمانندی، گاه تا چهارده ساعت و حتا بیش تر در کارخانه ها کار کرده و می
کنند تا اندیشه و آرمان آن رفیق را جامه ی کردار بپوشانند. خوب! «دیالکتیک» به ما
می آموزاند که هر پیشرفتی، افزون بر زمینه سازیِ پیشرفت های دیگر، پسرفت هایی نیز
ببار می آورد۹ که ما آن ها را نادیده
نمی گیریم؛ گرچه، نه آن هنگام و نه هم اکنون، کاری از دست مان برنمی آمد و همچنان
برنمی آید. همراه با خیزاب بزرگ و نیرومندی که از کشور باستانی مان، کارخانه ای پر
جنب و جوش بسود گربه هایِ جهانِ سرمایه فراهم آورد، ما نمی توانستیم تنها به نقش
کارچاق کن آن ها بسنده کنیم یا در کناری نشسته، تماشاگر خورد و بردشان باشیم.
ناچار بودیم از روی دست آن ها، شیوه های نوین موش گیری و گرداندن چرخِ موش را
فراگیریم. جامه ی کردار پوشاندنِ اندیشه های رفیق «دنگ شیائو پینگ»، افزون بر آنکه
برای گربه های بیگانه بسیار سودمند بود و کمک نمود تا چرخ وامانده ی اقتصادشان بهتر
بچرخد، خودمان را هم خواه ناخواه به گربه هایی خوش خط و خال دگردیساند که بر بنیاد
همان فرهنگ کهنسال، راه های بهره کشی بهتری جستجو نموده و شیره ی موش ها را بکشیم؛
پدیده ای که به یاری گربه های جهان سرمایه، «سوسیالیسم با ویژگی های چینی» نام
گرفت و سرِ شمار نه چندان کمی از چپ های پیشانی سپید جهان را دستِکم در دوره ای
بدرازای چند دهه، شیره مالید. آن ها از توان دریافت این سخن باریک و پاکیزه (نکته)
برخوردار نبودند که در چارچوب روند آغاز شده که در هر گام نیز بیش از پیش شتاب می
گرفت، ما ناگزیر به گزینش میان ماندن و درجا زدن در جایگاه موش یا گامی دلاورانه
به پیش برداشتن برای گربه شدن بودیم و بگمانم باید روشن باشد که بسیاری از ما دست
اندرکاران حزب نیز چاره ای جز برگزیدن این یکی را نداشتیم.
ما خوب می دانیم که سوسیالیسم با مزه ی چینی ما به
دورنمای فریبنده ی سوسیالیسم و کمونیسم در جهان، زیانی بس بزرگ، شاید بزرگ تر از
فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» و در پی از میان رفتنِ «اردوگاه
کشورهای سوسیالیستی»، زد و چشم انداز آرمان های دادخواهانه ی توده های کار و رنج
را تا اندازه ای بسیار کور کرد و آن را به ناکجاآبادی دست نیافتنی (اُتوپیا) در
دیدگان شان دگردیسید. ما همچنین می دانیم که کشیدن سرمایه های سترگ آمریکایی و
اروپایی به اینجا زیان های بس بزرگی برای «کشورهای پیرامونی» جهان سرمایه که بسی
بیش از ما به آن سرمایه ها نیاز داشتند، ببار آورد و رویش و گسترش اقتصادی ـ
اجتماعی شان را کند نمود. از همه این ها بدتر، شیوه ی رفتار گربه های اروپایی و
بویژه گربه های آمریکایی با ماست که گویی همچنان با موش سر و کار دارند و چشم دیدن
اینکه ما هم چون آن ها گربه هایی با چنگ و دندان هستیم که شیوه های موش گیری و
چرخاندنِ چرخ موش های سرمایه داری را نیز نیک آموخته ایم، ندارند. ما این رفتار
ناجوانمردانه ی آن ها را برنمی تابیم و با آن به رویارویی برمی خیزیم. ما که موش نیستیم؛
گربه ایم!
ب. الف. بزرگمهر
۱۷ اَمرداد ماه ۱۳۹۸
پی نوشت:
۱ ـ چین در واکنش به گفته های وزیر جنگ «یانکی»
ها درباره ی ساخت و ساز پایگاه های موشکهای میانبرد در پهنه ی آسیا و اقیانوسیه
و خاک برخی همسایگان چین، چون نیمه ی جنوبی سرزمین کره، استرالیا و ژاپن، هشدار
داد که چنین کاری با واکنش درخور آن کشور روبرو خواهد شد. وزیر جنگ
«یانکی» ها از آن میان، گفته بود که پیمان نامور به «آیاناف»، هشتاد درصد ساز
و برگ نظامی چین را دربرمی گیرد.
بنیاد داده ها برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی
هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» به
تاریخ ۱۵ اَمرداد ماه ۱۳۹۸ با ویرایش، فشرده و بازنویسی
درخور از اینجانب است. ب. الف. بزرگمهر
۲ ـ «... سياست خارجی جمهوری خلق چين از همان نخست و بويژه در سنجش با سياست
انترناسيوناليستی اتحاد جمهوری های شوروی سوسياليستي، از کژی و کاستی های بيشمار
برخوردار بوده است. نقش مائوييسم در پديد آوردن بزرگترين رخنه و شکاف در تاريخ
سوسياليسم، اکنون ديگر بر کمترين کسی پوشيده است. اين سياست که با سوسيال ـ
امپرياليست خواندن اتحاد جمهوری های شوروی سوسياليستی و طرح رهبری کشورهای مستمند ”جهان
سوم“ برعليه کشورهای ثروتمند، مدعی راه سوم برعليه جهان سرمايه و به گفته آنها
سوسيال امپرياليسم شوروی بود، نخستين تجربه تلخ خود را در کودتای ارتجاعی ـ
امپرياليستی اندونزی برعليه دولت ملی سوکارنو آزمود. اين سياست که امپرياليست های
ايالات متحده را ”ببر کاغذی“ می خواند و با هياهوی فراوان، در تازاندن انقلاب در
اندونزی می کوشيد، هنگامی که واپسگرايان اندونزی به رهبری سوهارتو با کمک های
مستقيم و غير مستقيم ”ببر کاغذی“ و ديگر همدستانش، بيش از سه ميليون نفر از مردم
اين کشور را به بهانه مبارزه با کمونيسم کشت، کوچک ترين تکانی به خود برای
پشتيبانی از مردم اندونزی و مبارزه با ”ببر کاغذی“ و همدستانش نداد.»
برگرفته از نوشتار «چند نکته در مورد چین»، ب. الف.
بزرگمهر ۲۵ مهر ۱۳۸۷ درج شده، نخستین بار در پیوند زیر که دیگر در دسترس نیست و نیز بگمانم در تارنگاشت «فرهنگ توسعه» که
از سوی ريیم سگ مذهب اسلام پیشگان بسته شد:
http://www.hoshdar.net/maghalat/Do_art_print.php?aid=94
نخستین بازانتشار در پیوند زیر:
۳ ـ
نظریه پرداز
۴ ـ زبانزد ,جهان سوم,، تا آنجا که دانش نگارنده اجازه می دهد، نخستين بار بوسيله
يکی از پروفسورهای جهان سرمايه داري، تنها به منظور بخش بندی اقتصادی کشورهای جهان
از نظر ميزان رفاه و توسعه اقتصادی بکار رفت. مائو، با وام گرفتن اين زبانزد از
آنجا، آن را به منظور تازه ای برای پيشبرد سياست های ملی گرايی افراطی (شووينيسم)
چينی زير پوشش انديشه های انقلابی چپ بکار برد. امروزه، اين زبانزد نادرست و
غيرعلمي، گرچه به زبان عامه مردم نيز راه يافته، ديگر آن وزن و اعتبار پيشين خود
را از دست داده است.
برگرفته از پی نوشت نوشتار «چند
نکته در مورد چین» (پی نوشت شماره ۲ همین نوشتار)
۵ ـ
لعاب، آب دهان
۶ ـ
نمی دانم خاستگاهِ این زبانزدِ کژاندیشانه در پهنه ی سیاسی و اجتماعی ـ اقتصادی از
کدام دوزخ دره ای است. به هر رو:
گفته ای از مشنگی به نام «دنگ شیائو پینگ» در آستانه ی
کنار نهادن اقتصاد برنامه ریزی شده و جایگزینی آن با اقتصاد بازار در چین که
برخلاف ادعای آمیخته با نیرنگِ گوینده ی آن، نمی توانست به هیچ رو در خدمت
سوسیالیسم باشد.
برگرفته از یادداشتِ «پایش بیفتد، پوتین های روسی هم
خواهیم فروخت!»، ب. الف. بزرگمهر ۱۲ شهریور ماه ۱۳۹۶
۷ ـ از
آن میان بنگرید به یادداشت کوتاهم زیر برنام «دوره بسيار بلند سامانه خاوندی
(ارباب ـ رعيتی) در اين کشور و تاثير آن بر اقتصاد و فرهنگ اين کشور» در نوشتار نوشتار «چند نکته در مورد چین» (پی نوشت
شماره ۲ همین نوشتار)
۸ ـ
دانسته از کاربرد واژه ی زشت و زیبا و بیم برانگیز «امپریالیسم» پرهیز می کند
۹ ـ
برداشتی ساده انگارانه از «دیالکتیک»، چنانچه سخن بر سر «دیالکتیک ماتریالیستی»
باشد!
۱۰ ـ بکار نبردن مفهوم های نادرست جاافتاده و ریشه دار در فرهنگ سیاسی ـ اجتماعی و
جایگزینی آنها با واژه هایی گویاتر، گاه نشدنی است. واژه هایی مانند «جهانی شدن»،
«کشورهای پیرامونی» و «جهان سوم» از این گونه اند که برخی از آنها حتا به فرهنگ
عامه نیز وارد شده اند. عادت نموده ایم، یا بهتر است بگویم عادتمان داده اند که این
واژه ها را بکار بریم و اغلب نمی دانیم که سازندگان این واژه ها چه آماج هایی از این
نامگذاری ها داشته اند. برای نمونه به کشور اتازونی می گوییم: «ایالات متحده آمریکا».
برگرفته از پی نوشت نوشتار «نقش
نولیبرالیسم در فروپاشی اقتصادی ـ اجتماعی و جغرافیایی ایران زمین»، ب. الف.
بزرگمهر ۱۵ اگوست ۲۰۰۸ در
تارنگاشت «فرهنگ توسعه»
نسخه هایی از نوشتار یاد شده،
برگرفته از تارنگاشت «فرهنگ توسعه» که برای آنجا فرستاده بودم، خوشبختانه در دو پیوند
زیر نیز دست یافتنی است:
بازانتشار:
سامانه سرمایه داری را می توان از جهت
های گوناگون چون شیوه رشد سرمایه داری (رشد طبیعی ـ تاریخی در اصطلاح کلاسیک آن یا
رشد سرمایه داری وابسته درآمیخته با همبودهای اقتصادی ـ اجتماعی کهنه)، پلّه رشد و
گسترش و شتاب دورپیمایی سرمایه (کشورهای توسعه یافته یا درحال توسعه) و اندازه
انباشت و پخش سرمایه به دو گروه عمده کشورهای مرکزی (metropol) و
کشورهای پیرامونی (peripheral)
بخش نمود؛ گرچه، اینجانب گروهبندی های «کشورهای شیردوش» و «کشورهای شیرده» را
گویاتر می دانم.
«کشورهای پیرامونی» را با
پذیرش خطایی نسبی، می توان تا اندازه زیادی هم ارز زبانزد «کشورهای جهان سوم»
دانست که بسیار ناسازگار با واقعیت های جهان بوده و به هنگام خود از سوی نظریه
پردازان سرمایه امپریالیستی و مائو تسه دون (و نیز پیروانش)، هریک، به منظور دیگر،
بکار رفته اند!
برگرفته از پی نوشت نوشتار «اُمید که
قبایش دو شود!»، ب. الف. بزرگمهر ۲۳ آبان ماه ۱۳۸۹
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر