لُرکی که خودم باشم، در مجلس وعظ حاضر شد. واعظ می گفت:
صراط از موی باریک تر باشد و از شمشیر
تیزتر و روز قیامت، همه کس را بر او باید گذشت.
لُرک برخاست و گفت:
مولانا حال تا روز رستاخیز راه بسیار است. از پل ترامپ بگو!
لُرک برخاست و گفت:
مولانا حال تا روز رستاخیز راه بسیار است. از پل ترامپ بگو!
گفت:
نگو و نپرس! به تیزیِ تیغ ریش تراشی است؛ بر آن پا نتوان نهاد؛ چه برسد به نرمش قهرمانانه!
گفت:
پس برای چه همگی به آنسو روانید؟!
نگو و نپرس! به تیزیِ تیغ ریش تراشی است؛ بر آن پا نتوان نهاد؛ چه برسد به نرمش قهرمانانه!
گفت:
پس برای چه همگی به آنسو روانید؟!
گفت:
راهی دیگر نداریم. پشتِ سر، انبوه مردم
را بنگر! اندکی بیش تر که فشار آورند، همگی در پرتگاه فرو خواهیم افتاد.
ب. الف. بزرگمهر ۱۳ اَمرداد ماه ۱۳۹۷ (با الهام از داستانک جاودانه عُبید زاکانی)
https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/08/blog-post_5.html
زیرنویس
تصویر:
با بار گناهانی
سنگین بر پشت، چشم براه سرنوشتم!
از زبان بصیرت
العظما: ب. الف.
بزرگمهر ۱۳ اَمرداد ماه ۱۳۹۷
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
از دریافت دیدگاه ها و انتقادهای شما خرسند خواهم شد.