چادر، روبنده، روسری و هرگونه پوشش بیجا به هر بهانه ای و
از آن میان، شریعت شُتریِ دستپخت عُمر پورخطّاب، چیزی جز نماد واماندگی و بندگی و
توسری خوری زن، بیش نیست
مردک
ورشکسته و گستاخی است؛ و به همان اندازه که بر ورشکستگی اش افزوده می شود، گستاخی هرچه
بیش تری نیز از وی سر می زند. در خیزش شگرف دی ماه گذشته، توده های مردم در بسیاری
از شهرهای ایران، سرراست و ناسرراست، وی را به فرنامِ «بیشرف» "مفتخر"
کردند و با شعارها و دیوار نویسی هایی چون «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر ولایت
فقیه»، خواهان سرنگونی وی و رژیمش شدند. با این همه، پس از چندی که به پندار خویش،
میدان را تهی یافت با خودفریبی شگرفی گفته بود:
«انتقاد مردم، فقط از دولت و
مجلس و قوه قضائیه نیست؛ نه! ممکن است از شخص حقیر هم انتقاد داشته باشند ...
باید از مردم و خدا عذرخواهی کنیم. درباره عدالت مشکل داریم ...»۱
اینک، نمونه ای از "پوزش خواهی" وی از توده های
مردم ایران را گواهیم:
«آنهمه هزینه، فکر و تبلیغات
کردند که در نتیجه آن چند دختر فریب بخورند و در گوشه و کنار، روسری از سر
بردارند و همه تلاشهایشان در این نتیجه کوچک و حقیر خلاصه شد که این، مسالهای نیست؛
اما آنچه بنده را حساس میکند، طرح مساله ی ”حجاب اجباری“ از دهان برخی خواص است.»۲
از دید «بصیرت العظما»، آن چند دختر که با آویختن روسری های شان
به چوب، خواست میلیون ها زن (و نیز بسیاری از مردان ایرانی!) را به شیوه ای ساده،
نوآورانه با دلاوری به نمایش نهاده و به گرانبار شدن نزدیک به چهل سال، چادر چاقچور
و روسری به زنان ایران پرخاش نمودند، فریب خورده اند! این ها را کسی می گوید که
افزون بر نابکاری های بیشمار در رهبری کشور، نادانی ها و ناکارآمدی های بیشمارتری
از آن میان، تن دادن به ننگ بزرگ آنچه «برجام» نام گرفته و همچنان دنباله دارد، در
کارنامه ی خویش دارد. چنین نابخردی، افزون بر بوزینه ها و دیگر جَک و جانورانِ
درون و پیرامون دَم و دستگاه ولایتش، میلیون ها مردم ایران را نیز نابخرد و نادان
بشمار می آورد و هر آنچه در اندیشه ی تیره و تار و کوته بینانه اش نمی گنجد را کاری
از سوی «دشمن» بشمار آورده، خواه ناخواه، خِرَد توده های مردم ایران را ناچیز و
خودشان را خوار می شمرد! اینکه چنان نمایشی نوآورانه و باید افزود: پیروزمندانه
می تواند به نوبه ی خود از سوی بورژوازی لیبرال ایران و نمایندگان سیاسی آن در
«دولت زهدان اجاره ای» برای دستیابی به آماج هایی در همپیوندی بیش تر و استوارتر
با سرمایه داری امپریالیستی، بهره برداری نابجا شده و بیشمار خواست های همچنان
برآورده نشده ی زنان میهن مان و از آن میان، خواست های بنیادین هوده ی یکسان
با مردان در دستیابی به کاری شایسته و دریافت برابر و جایگاهی برابرهوده در
خانواده، تنها به شیوه ی پوشش زن و چالشی نامور به «حجاب» کاسته و دگردیسه
شود، جُستاری گوشه دار و رویهمرفته ناهماوند با دادخواهی زنان در این زمینه
ی ویژه است.
واژگون آنچه «بصیرت العظما»، افاضه فرموده،۳ آن نمایش نوآورانه که به بهای شکسته شدن دست و
پا و کتک خوردن تنی چند از دختران و زنان دلاور ایرانی از سوی نابکاران رژیم سگ
مذهب نیز انجامید، نه تنها «کوچک و حقیر» نبود که بزرگ، ارزشمند و آموزنده نیز
بود؛ دستِکم به اندازه ای بزرگ که آدم بی وجدان و بیشرفی که در روند به بار نشستن
قرارداد ننگینِ نامور به «برجام»، دو سال و اندی، دایره ای به گِردَش کشیدند و
گفتند، هرچه حرف مفت داری، بگو؛ ولی تنها در این دایره و اگر پایت را از آن بیرون
بگذاری، مادرت را به عزایت می نشانیم را «حساس» نمود و به واکنش واداشت؛ نمود دیگر
آن نیز همان بگفته ی وی: «... طرح مساله ی ”حجاب اجباری“ از دهان برخی خواص» بود.
به این ترتیب، «آقا بیشعور نظام» درباره ی آنچه «کوچک و حقیر» نامیده، «قیاس به
نفس» نموده است. هماوند دانستن چنان کار نوآورانه ای به «دشمنان» که خود وی یکی از
دشمنان خونی مردم ایران بشمار می رود نیز ریشخندآمیز است. اینکه دیگران، دوست یا
دشمن، در این یا آن کارِ انجام شده از سوی هر کس یا روندی تازه سر زده، سودی می
جوید و از آن بهره برداری بجا یا نابجا می کند، جُستاری دیگر است و «بصیرت العظما»
با بر زبان راندن جُستار به شیوه ای سفسطه آمیز و چشم آشنا، بار دیگر گوش های دراز
خویش را به جنبش درآورده و به نمایش نهاده است.
یکی از دستاوردهای بزرگ آن کار نوآورانه که بیگمان در آینده،
گسترش بیش تری نیز خواهد یافت، نواختن سیلی جانانه به گوش ضدانقلابی است که پس از
نیرو گرفتن و لت و پار کردن انقلابیون راستین، به خونخواهی کارکرد نشانه گذارِ
زنان ایران در انقلاب توده ای بهمن ۱۳۵۷، شعار «یا روسری، یا توسری» را پیش کشید و
کوشید تا زنان را خانه نشین کند.
«بصیرت العظما» از «نظام برآمده از اسلام»۴ سخن به میان آورده و پس از آسمان ریسمان بافی
درباره ی «زنِ اسلامی»، «حجاب اسلامی»، «الگوی اسلامی»، «منطق اسلامی»
و «هنر انقلاب اسلامی»، در هماوندی با جُستار «یا روسری، یا توسری» گفته است:
«... شارع اسلامی بر حکومت تکلیف
کرده، مانع انجام حرام علنی شود.»۵ وی در دوره ی بحران انقلابی پیش از بهمن ۱۳۵۷ آخوندبچه
نبود که گفته های «امام راحل» در «نوفل دو شاتو» را به یاد نداشته باشد. اگر آن
آخوند، همان هنگام ، چنین یاوه هایی درباره ی «... اسلامی» سراییده بود، هم
انقلابیون و هم دستِکم بخشی از توده های مردم که کم تر زیر بمباران تبلیغاتی رسانه
های امپریالیستی قرار داشتند تا اندازه ای هم شده، درمی یافتند که چه نابکاری هایی
زیر پوشش اسلامی رمزگذاری شده، قرار است در کشورشان رخ دهد و بسیاری از آن ها و از
آن میان، باورمندان به کتاب هوایی در برابر آن ایستادگی می کردند.
مردک ورشکسته در جایی دیگر از سخن سرایی اش برای مشتی
شکمباره، نامور به «مداحان اهلبیت» با اشاره به آنچه «اذعان تعداد زیادی
از زنان صاحبمقام غربی در ماه های اخیر به قرار گرفتن در معرض سوء استفاده و
خشونت در جریان مسائل اداری»۶ نامیده و درستی یا نادرستی آن بر کسی روشن نیست،
چنین یاوه ای بر زبان آورده است:
«اسلام بهوسیله حجاب در را بر
روی این نقطه انحراف بسته است؛ بنابراین حجاب اسلامی وسیله مصونیت زن است، نه
محدودیت او.»۷ یاوه بویژه از این رو که با دیده
ها و شنیده های خودم در همه ی دوران زندگیم تاکنون، ناهمخوان است. آنچه خود از
نزدیک گواه آن بوده ام را نشمرده ام؛ ولی بگمانم، دستِکم ۲۰ ـ ۲۵ مورد را دربرمی
گیرد که چگونه دختران چادری بویژه در شهرهای مذهبی، توسری خورتر و دست و پا چلفتی
تر در برخورد با جنس مخالف بوده و گاه به آسودگی، کلاه بزرگی سرشان رفته و بی
آبرویی برای خود و خانواده شان به بار آورده اند. شمار شنیده هایم از آن بسیار بیش
تر است.۸
آیا این آخوند تبهکار و بی آبرو که بخاطر پیشه اش ـ چنانچه
آن را براستی پیشه بتوان نامید! ـ باید بسیار بیش از آدمی چو من با اینگونه
ناهنجاری های اجتماعی آشنایی داشته باشد، این ها را نمی داند یا چون بسیاری
موردهای دیگر، اُلاغ چموش سخن سراییش بجای آنکه پایی روی زمینِ واقعیت داشته باشد،
چون الاغ بالدار رسول الله به پرواز درآمده و درنیافته چه جفنگی، ناهمخوان با
واقعیت های چشم آشنا برای بسیاری از مردم ایران، می بافد؟! به هر رو، چادر،
روبنده، روسری و هرگونه پوشش بیجا به هر بهانه ای و از آن میان، شریعت شُتریِ
دستپخت عُمر پورخطّاب که به هنگام خود، همراه با پیامبر تازی و عایشه بی هیچگونه
روبنده و چادر و اینا از یک سینی خوراک می خورد، چیزی جز نماد واماندگی و
بندگی و توسری خوری زن، بیش نیست؛ نمادی که در دوره ی دویست سیصد ساله ی کنونی،
پیوندی نزدیک با استعمار کهنه و نو بویژه از گونه ی انگلیسی آن نیز دارد.۹
به سایر یاوه گویی های گاه ریشخندآمیز آخوند ضد انقلابی در
این سخن سرایی نپرداخته و تنها نمونه ای از آن را یادآور می شوم که شاید به شَوَند
پیری و خرفتی بیش تر وی باشد:
«بانوان ایرانی با حفظ حجاب، استقلال
هویتی و فرهنگیِ خود را به دنیا صادر و این سخن جدید را اعلام میکنند
که زن میتواند با حفظ حجاب و عفاف و جلوگیری از سوء استفاده مردان بیگانه و زیادهطلب،
در میادین اجتماعی حضور فعال و مؤثر داشته باشد.» ۱۰
با خود می گویم:
نمی دانستم در کنار کمابیش هر کالایی که سوداگران ریز و درشت
آن ها را صادر می کنند، «استقلال هویتی و فرهنگی» هم صادر کردنی است؟!
... و درباره ی «سوء استفاده مردان بیگانه و زیادهطلب»،
بیچاره گویا نمی داند که همه ی مردان بیگانه، همیشه آنچنان زیاده طلب هم نیستند و
گاه به یک بوسه از گوشه ی لب، خشنود می شوند.
ب. الف. بزرگمهر
۱۸ اسپند ماه ۱۳۹۶
پی نوشت:
۱ ـ برگرفته
از تارنگاشت «اخبار تجارت» ۲۹ بهمن ماه ۱۳۹۶ (برجسته نمایی های متن از آنِ من است.
ب.
الف. بزرگمهر)
۲ ـ برگرفته
از گزارش «دیدار مداحان اهلبیت علیهمالسلام با رهبر انقلاب»، تارنگاشت «بصیرت العظما» ۱۷ اسپند ماه ۱۳۹۶
۳ ـ بگمانم،
پارسی آن، همانا «شکر فراوان میل نمودن» باشد.
۴ ، ۵ ، ۶ و ۷ ـ برگرفته از گزارش «دیدار مداحان اهلبیت علیهمالسلام
با رهبر انقلاب»، تارنگاشت «بصیرت
العظما»
۱۷ اسپند ماه ۱۳۹۶
۸ ـ هم به شَوَند دربدری
پدرم در سال های نخست پس از کودتای ننگین ۱۳۳۲ که ناچار بود هر از گاهی در شهر و
شهرستانی دیگر و در بیش تر موردها جاهایی دور از تهران کار کند و تا سال ها پس از
آن نیز پی گرفته شد و هم به شَوَند کار و دلبستگی های خودم، بسیاری از شهرها و روستاهای
ایران را نه تنها زیر پا نهاده که در برخی از آن ها چند سالی زندگی کرده ام.
۹ ـ چندسالی
پیش، فیلم گواهمند (مستند)ی از زندگی و هماوندی های اجتماعی مردم عربستان در یکی
از رسانه های اروپای باختری دیدم که بسیار آموزنده بود. آن فیلم که بسیار استادانه
آمایش شده و روشن بود برای فراهم نمودن آن، کار پژوهشی گسترده ای در شهر و روستای
آن کشور به انجام رسیده بود، بسیاری از پیامدهای سیاست دوره ی کنونی امپریالیست ها
زیر برنام «بنیادگرایی اسلامی» در منطقه ی آسیای جنوب باختری و شمال آفریقا را
برایم روشن نمود. در آن فیلم، هنگامی که به هماوندی های میان مرد و زن در کار کشت
و شخم و گله داری و زندگی روزمره پرداخته و با مردم و از آن میان زنان آن کشور،
گفتگوهای ارزنده ای به نمایش گذاشته بود، همانندی های بسیاری با روستاهای ایران
دیدم. گفته های زنی بویژه هنوز در گوشم زنگ می زند که با اشاره به چادر و روبنده
اش، کم و بیش چنین می گفت:
«همه ی این ها از ۲۰ ـ ۲۵ سال پیش به این سو آغاز شد. ما پیش
تر تا این اندازه زیر فشار نبودیم ...» و من هنگام دیدن فیلم با خود می اندیشیدم:
جایی برای شگفتی نیست؛ درست بسان بسیاری روستاهای ایران که
خود از نزدیک گواه هماوندی های کار و همکاری مرد و زن بوده ام، این بازی های زیر
چادر چاقچور پنهان شدن یا از کنار مردی رد نشدن که خدای نکرده بوی ترا به بینی
بگیرد و بسیاری یاوه گویی های دیگر آخوندهای مفتخوار و شکمباره از بنیاد با شیوه ی
زندگی مردم زحمتکش ناسازگار است و آنجا هم
شاید با برخی تفاوت های اجتماعی همین بوده و هست و جز این نمی تواند باشد ...
برگرفته از یادداشت «سرانجام ناچار خواهید شد در برابر فرهنگ
مردم ایران سر خم کنید!»، ب. الف. بزرگمهر
۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۳
۱۰ ـ برگرفته
از گزارش «دیدار مداحان اهلبیت علیهمالسلام با رهبر انقلاب»، تارنگاشت «بصیرت العظما» ۱۷ اسپند ماه ۱۳۹۶ (برجسته نمایی های متن از آنِ من است.
ب. الف. بزرگمهر )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر