کاش بودی و می دیدی آن علم مرده ریگ، چه برکتی برای شان و چه فلاکتی برای دیگران به بار آورده است! ـ بازپخشش
لولئی با پسر خود ماجرا می كرد كه تو هیچ
كاری نمی كنی و عمر در بطالت به سر می بری. چند با تو گویم كه معلق زدن بیاموز و
سگ از چنبر جهانیدن و رسن بازی تعلم كن تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر از من نمی
شنوی به خدا ترا در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریگ ایشان بیاموزی و دانشمند شوی
و تا زنده باشی در مذلت و فلاكت و ادبار بمانی و یك جو از هیچ جا حاصل نتوانی كرد.
جاودانه عُبید
زاکانی
https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/01/blog-post.html
برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید! از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!
درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر