«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ آذر ۱۵, جمعه

به هوش باشیم! ـ بازانتشار

روند فروپاشی رژیم زهوار دررفته ی جمهوری اسلامی، شتاب هرچه بیشتری یافته است. بن بست اقتصادی ـ اجتماعی که در پی اجرای بی چون و چرای سیاست نولیبرال سرمایه داری امپریالیستی و بنگاه های آن چون «صندوق بین المللی پول» در میهن مان پدید آمده، با دستبرد فراقانونی رهبری رژیم در اصل ۴۴ قانون اساسی به سود بازرگانان و سرمایه داران بزرگ، تنگ تر شده است. بحران اقتصادی ـ اجتماعی گسترده، چندگاهیست که به پهنه ی سیاسی نیز فراروییده و همچنان گسترش می یابد؛ بحرانی همه جانبه که کمتر چشم اندازی برای برونرفت از آن دیده می شود. پیگیری بازهم بیشتر سیاست ضدخلقی، راه برونرفت از بحران را دشوارتر نموده، امکان هرگونه مانور سیاسی را از حاکمیت جمهوری اسلامی می گیرد. رژیم پشم و پیله ریخته، همزمان با زمینگیر شدن بیش از پیش خود، به سرکوب گسترده تر توده ها، دامن زدن به دشمنی و برافروختن آتش جنگ میان خلق های میهن مان روی می آورد. آزمون های تاریخی، گواه آن است که همه ی اینگونه رژیم ها در شرایط بن بست فراروینده، برای سرپوش نهادن به گرفتاری های درونی و گمراهی افکار عمومی به چنین آدمکشی هایی روی می آورند. رژیم جمهوری اسلامی نه تنها از این قاعده برکنار نیست که پیشینه ی پلیدی نیز از خود برجای نهاده است. پس از شکست دردناک و همراه با سرافکندگی در جنگ با «رژیم صددام»*، این رژیم آبروباخته دست به کشتار گروه پرشماری از زندانیان سیاسی زد و خونخواهی چنان شکستی را با حلق آویز نمودن و تیرباران بهترین فرزندان ایران زمین گرفت؛ درد شکست را تا اندازه ای فروکاست و با گمراه نمودن افکار عمومی، شکست و سرافکنگی خود را لاپوشی نمود.

هم اکنون، با کور شدن هرچه بیشتر بن بست یاد شده، نمودها و نشانه های آشکاری در دست است که رژیم جمهوری اسلامی در پی بهانه برای سرکوب گسترده تر خلق های میهن مان و برافروختن آتش جنگ داخلی و برادرکشی بویژه در منطقه ی کردستان ایران است. امپریالیست ها، دشمنان پیرامون ایران و مزدوران شان نیز زمانی بس دراز به زمینه چینی در این باره سرگرم بوده و هستند. این نیروها، با صورتکی از دمکراسی خواهی بر چهره، در کردار، دستیار رژیم جمهوری اسلامی هستند. منطق حکم می کند که دیگر نمی توان بسیاری از رخدادهای ناگوار کنونی بویژه در کردستان را به پای نابخردی یا نادانی رژیم نهاد. به دار آویختن جوانان بیگناه و ترورهای خیابانی در کُردستان و دیگر جاها، نشانه هایی روشن از دانسته (عمدی) بودن چنین کردارهایی را دربردارند. 

خلق کُرد به درازای تاریخی بلند که سده های میانه را به دوران کنونی پیوند می زند و حتا پیش از استعمار و نواستعمار کشورهای امپریالیستی، بارها و بارها دستاویز حاکمیت ها و دولت های منطقه قرار گرفته و قربانی سودورزی ها و کینه جویی های بی شمار شده است. کُردستان ایران، در این میان، جایگاه ویژه ای دارد. از سویی، رژیم ضدخلقی جمهوری اسلامی آماده کشتارهای بیشتری بویژه در این منطقه می شود و از سوی دیگر، نیروهای امپریالیستی و مزدورانشان همه ی کوشش و توان خود را برای برافروختن آتش جنگ برادرکشی و تکه تکه نمودن ایران بکار می برند. هر جرقه ی کوچکی از این پس می تواند آغازگر آتشی بزرگ باشد. یادمان نرود که پاره شدن هر تکه از خاک ایران و گسیختن پیوند میان هر خلقی با دیگر خلق های ایران زمین، تنها پیامدهای جغرافیایی ـ سیاسی دربرندارد. با کنده شدن هرتکه خاک ایران و جدا شدن هر خلقی از دیگر خلق های آن، شناسه ی فرهنگ کهن ایرانی نیز به چالش کشیده شده، رو به نابودی می گذارد. رژیم ضدخلقی و ضد ایرانی جمهوری اسلامی از هرباره چنین زمینه هایی را فراهم نموده است.

به هوش باشیم و دست این رژیم ضد ایرانی و بزهکار  که دین و مذهب را دستاویز آماج های پلید خود قرار داده، پیش از آنکه از آستین به در آید، خرد کنیم.

استوار باد همبستگی هرچه بیشتر خلق های ایران زمین!

ب. الف. بزرگمهر        سوم اسپندماه ۱۳۸۹



* کمتر از یک ماه پس از آن شکست دردناک و تحقیرآمیز، در ماموریتی اداری در منطقه مرزی ایلام بودم. هنوز برآشفتگی و بهم ریختگی اوضاع همه جا و نیز در میان عشایر کرد چادرنشین آن منطقه که مردمانی بسیار مهمان نواز، دلیر و بی باکند، به چشم می خورد. در یکی از چادرها مهمان بودم. گفتگو به جنگ و چگونگی پایان آن کشید. مرد خانوار که آدمی میانسال بود، پاسخ هایی کوتاه به پرسش هایم می داد. روشن بود که از گفتگو در آن باره سر باز می زند. دختر عشایری که به نظرم سن و سالی بیش از پانزده، شانزده نداشت و سرگرم پذیرایی از ما بود در میان گفتگو ناگهان به گوشه ای از چادر رفت؛ تفنگ دولولی از جایی میان بقچه ها بیرون کشید و با چهره ای برافروخته و غروری آشکارا زخم برداشته، در حالی که تفنگ را تا جلوی صورتم پایین آورده بود، گفت:
« ... با همین تفنگ جلویشان را گرفتم. همه داشتند فرار می کردند. جلویشان ایستادم و گفتم اگر برنگردید همه تان را می کُشم ...»

سخن آن دختر عشایری کم سن و سال ظاهرا اثر خود را نهاده و شمار بسیاری از فراری ها در آن جبهه، شرم زده به سنگرهایشان بازگشته بودند. برای من نیز پرسشی برجای نمانده بود. آشکار بود چه چیزی رخ داده است ... آن هنگام معنای سرکشیدن «جام شوکران» را با جان و روحم دریافتم.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!