«... به من گفته بودند، حالش خوب است؛ اما او را کشته
بودند.»
ما نخواستیم با شکنجه و اینا بمیرد. درست میان
پیشانی اش را نشانه گرفتیم که کار بخوبی و خوش پایان یابد. دروغ نگفته بودیم که
حالش خوب است؛ اینجوری حال اغتشاشگرها یکبار برای همیشه خوب می شود و ما هم دمی به
آسودگی برمی آوریم؛ درست مانند آنچه سعدی فرموده بود:
«هر نفسی که فرو می رود، مُمدِّ حیات است و چون برنمی آید
مُفَرَّحِ ذات!»* به این ترتیب، هم روح آن
ها سبکبال و شاد به پرواز درآمده و با شتاب برق و باد به آن جهان سفر کرده اند و
هم ما سپارش رهبر عَظیمُ الشان مان را سبز کرده ایم که خواسته بودند، همیشه بانشاط
باشیم؛ پس در هر شلیک ما هم دو نعمت موجودست و بر هر دوی شان شکری واجب! ما بندگان
فرمانبردار خداییم.
از زبان یکی از فرماندهان پشت پرده ی چنین تبهکاری
بزرگی: ب.
الف. بزرگمهر ۲۶ آذر ماه ۱۳۹۸
* با دستبردی شایان پوزش از روان آن شیخ اجل از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر
«هر نفسی که فرو می رود، مُمدِّ حیات است و چون بر می آید
مُفَرَّحِ ذات! منّت خدای را عَزّ و جَلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش
مزید نعمت. هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون برمی آید، مفرّح ذات !پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر
نعمتی شکری واجب!» گلستانِ شیخ اجل سعدی شیرازی
***
مادر علیرضا انجوی: تنها فرزندم را با شلیک به پیشانی اش
کشتند
«پیکرش را که دیدم،
باورم نشد. گفتم این بچه من نیست. بعد که لباسهایش را دیدم، قبول کردم که خودش
است؛ در سردخانه یخ زده بود؛ چهرهاش بهم ریخته بود؛ گلوله را به سرش، وسط پیشانیاش،
زده بودند. قبلا به من گفته بودند، حالش خوب است؛ اما او را کشته بودند.»
از گفته های نوشین محمودی، مادر علیرضا انجوی برگرفته
از «تلگرام اتحادیه آزاد کارگران ایران» ۲۵ آذر ماه ۱۳۹۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر