داشتم این لنگه از سروده ی
دلنشین مولانا جلال الدین محمد بلخی
رومی را زیرِ لب زمزمه می
کردم: «... کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست» که با خود گفتم، اگر وی هم اکنون
زنده بود و روز و روزگار ناگوار توده های میلیونی هست و نیست از دست داده ی مردم
ایران و ددمنشی خرموش های تبهکارِ فرمانروا را می دید، چه می سرود؟ بگمانم، اگر
قلم را بر زمین نمی نهاد و راهی میدان کارزار نمی شد، چیزی در این مایه:
... کز کیرِ خر ملولم و
سرنگونیِ خرموشم آرزوست!
ب. الف. بزرگمهر ۱۱ آذر ماه ۱۳۹۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر