از هم اکنون و باریک تر بگویم:
از پایان پاییز باید آماده بود. با سرکوب ددمنشانه ی توده های مردم از سوی گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان که شمار
جانباختگان و دستگیر شدگان آن نیز بدرستی روشن نیست و همه ی نمود ها و نشانه ها
گواه جان باختن شمار بسیاری از توده های مردم بویژه جوانان از جان گذشته ی ایران است
و نیز شَوَندهایی دیگر هماوند با این سرکوب بی پیشینه، زمینه برای چنگ اندازی امپریالیست ها به
خاک ایران از هر باره فراهم شده است. روشن است که برجسته ترین و کم هزینه ترین «سناریو»* برای آن ها بجان هم افتادن خلق های ایران زمین در
پی فروپاشی باز هم بیش تر اقتصادی ـ اجتماعی در میهن مان است که با تبهکاری
های بیشمار خرموش های دزد و تبهکار از زمینه های درخوری بویژه در سیستان و
بلوچستان، کردستان، خوزستان و نیز تا اندازه ای آذربایجان برخوردار شده است. از
دید من، چنگ اندازی امپریالیست ها به خاک ایران، در آینده نزدیک در چارچوب سناریوی
یاد شده خواهد بود. برای آنکه نمونه ای هم اکنون نه بیش از یک انگاره بدست
داده باشم، همین بس که سربازان «یانکی» بتوانند پس از یورش به بلوچستان یا
خوزستان، اندکی پای سفت کنند تا فلان رهبر پوشالی خورده خوابیده ی "جنبش آزادیبخش"ی که شاید شمارِ هموندانش از
انگشتان دو دست بیش تر نباشد را در رسانه های همچنان نیرومندشان هوا کنند و آنجا
را چون سرزمینی خواهان آزادی که گویا از آن ها کمک خواسته، بی درنگ برسمیت بشناسند یا به یاری «دولت زهدان اجاره ای» و دیگر مزدوران شان در خیمه و خرگاه بی در و
پیکر خرموش ها چنگ اندازی به سرزمین ایران را پوششی آشتی
جویانه بدهند و چون رژیم گوربگور شده ی گذشته ی ایران و افغانستان کنونی از دستی
باز در میهن مان و از آن میان، پایگاه های نظامی برخوردار شوند که بخودی خود،
زمینه ساز له شدن باز هم بیش تر ایران و ایرانی خواهد بود:
گزینشی ناروا و ناشایست میان بد یا بدتر برای همه ی
ایرانیان میهن پرست! زیرا گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان
نیز سال هاست چون نیرویی بیگانه با توده های میلیونی مردم ایران رفتار نموده اند.** مگر آنکه خیزش توده ای آبان ماه از پای نیفتد؛ دوباره
جان بگیرد و بجلو گام بردارد که
ناگزیر به راهبردهای دیگری از آن میان، کوشش برای خزیدن در زیر پوست جنبش توده ای
و در دست گرفتن اهرم های راهبردی آن شوند. رژیم از درون پوسیده و در کردار فروپاشیده
ای که کلان دزدان تبهکار، آن را روی انگشتان خود به هر سوی دلخواه می چرخانند، کار
را به اینجا کشانده و نیروهای میهن پرست ایران را درتنگنای بسیار باریک و بیم
برانگیزی نهاده است؛ تنگنایی که باریک بینی بیش از اندازه، همبستگی هشیارانه با
دیده بانی باریک همدیگر، سازماندهی و یگانگی هرچه بیش تر را خواهان است. خرموش ها روز
و روزگار ناگواری برای توده های مردم و نیروهای توده ای و خلقی رقم زده اند و با
این همه، جایی برای واپس نشستن و در رفتن از زیر بار کاریایی تاریخی نیست.
ب. الف. بزرگمهر ۱۵ آذر ماه ۱۳۹۸
پی نوشت:
* «یانکی» ها و دیگر امپریالیست ها نیک می دانند که بهترین و کم هزینه
ترین سناریو برای آن ها فروپاشی از درون از راه گسستن پیوندهای تاریخی میان خلق
های ایران است؛ پیوندهایی که با همه ی جداگانگی های
زبانی و خرده فرهنگی در چهار گوشه ی ایران زمین، شکستن آن به شوند همریشگی کم و
بیش همه ی خلق های ایران بسیار دشوار خواهد بود و تنها بر بنیاد جداگانگی زبانی و
خرده فرهنگ ها به آسانی گسستنی نیست. با این همه، چشم اسفندیار جنبش توده های مردم
ایران در روز و روزگار آشوب، همین خواهد بود
برگرفته از نوشتار «در دام سیاست های ملی گرایانه نیفتیم!»
ب. الف. بزرگمهر ۱۳ مهر ماه ۱۳۹۸
** شکست جنبش سال ۱۳۸۸ که در میانه ی کارزار آن، سست و
پوشالی بودن ساختار رژیم نیز بروشنی به نمایش درآمد و افزون بر موش های گریخته از
«کشتی نظام»، دورویان، فرصت جویان و طرفداران «حزب باد»، چون آن یکی برادرِ تازی ـ
انگلیسیِ تمرگیده بر جایگاه ریاست مجلس فرمایشی، پشت به باد داده و سرِ خر را به
سویی دیگر چرخاندند، هم زمینه ی گفتگوهای آشکار با «یانکی» ها را آماده نمود و هم
آن را به رژیم فرسوده و از بنیاد لرزان و سست شده با تن دادن به قراردادهایی ننگین
و ایران بربادده و خواری و سرسپردگی هرچه بیش تر و آشکارتر گرانبار نمود. نشانه های
آن را در وادادگی های "رهبر"، هر دو چشم را فروبستن به رویدادهای ناگوار
و سهمگین، ناسزاگویی های از سرِ بیچارگی وی به زمین و زمان و حتا برخورد
"دلسوزانه" و آبزیرکاهانه ی «برادر بَرَک حسین» به وی گواه بوده ایم!
همه ی این ها از سال ۱۳۸۸ به
این سو، شرایطی برای کشورمان رقم زد که از بسیاری سویه ها در جهان بی همتاست و
شاید از دیدگاه تاریخی نیز بی پیشینه باشد:
کشوری از
درون چنگ اندازی شده که
شرایط اقتصادی ـ اجتماعی آن با کم و بیش هیچ کشوری در جهان، حتا خودکامه ترین شان،
همانند نیست؛ اگر در بسیاری از دیگر کشورها با نادیده گرفتن سمتگیری اقتصادی ـ
اجتماعی هر یک، روند چرخش اقتصادی با روند اجتماعی رویهمرفته سازگار و همراستا
بوده و با فراز و نشیب های ناگهانی و پدیده هابی پیش بینی نشده همراه نیست، در
ایران کنونی با چنین روند و پدیده هایی که گاه چون زمین لرزه تار و پود جامعه را
درمی نوردد، روبروییم که به باور من، پی گرفتن همان راه رویش اقتصادی ـ اجتماعیِ
کهنه و ناسازگار با خواست های انقلاب سترگ بهمن ۱۳۵۷ ایران و فرانروییدن انقلاب
سیاسی به انقلاب اجتماعی، بنیاد و برجسته ترین شَوَند آن است؛ بگونه ای که بسیاری
از آن خواست ها حتا در چارچوب اصلاحات اجتماعی ـ اقتصادی («رِفُرم») نیز جامه ی
عمل نپوشیدند.
برگرفته از نوشتار «ایران، کشوری از درون چنگ اندازی شده!»
ب. الف. بزرگمهر ۱۵ اَمرداد ماه ۱۳۹۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر