«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ دی ۱۱, پنجشنبه

... می توانی کمی مغزت را بتکانی تا سبک شود


مریم اکبری منفرد را آزاد کنید!

خواست آزادی مریم اکبری منفرد در یازدهمین سالروز بازداشت این زندانی سیاسی

۱۸ تن از زندانیان پیشینِ «بند زنان اوین» امروز دهم دی‌ماه ۹۹، در یازدهمین سالروز بازداشتِ مریم اکبری منفرد، در بیانیه‌ای خواستار آزادی این زندانی سیاسی شدند:

مریم اکبری منفرد را آزاد کنید

مریم اکبری‌منفرد در تاریخ دهم دی ماه ۱۳۸۸ بازداشت شده و تا امروز بدون حتی یک ساعت مرخصی، با سربلندی در زندان به سر برده است.

یکی از فرزندان مریم در هنگام بازداشت او ۴ ساله بوده و در تمام این سال ها فرزندانش از حضور مادر محروم بوده اند. مریم تحت حکم ناعادلانه‌ی ۱۵ سال حبس تعزیری قرار دارد؛ طبق قوانین جدید، این حکم باید به ۱۰ سال کاهش می‌یافت؛ اما تا امروز این اتفاق نیفتاده است.

ما به عنوان همبندی‌های مریم، قدیمی ترین زندانی سیاسی زن اوین، این شرایط را ناعادلانه و غیرانسانی می‌دانیم و خواستار آزادی بی‌قید و شرطِ مریم اکبری منفرد هستیم.

آنیشا اسداللهی، نسیم اشرفی، مرضیه امیری، نسیم باقری، ژیلا بنی‌یعقوب، فاران حسامی، لیلا حسین‌زاده، آزیتا رفیع‌زاده، مریم شفیع‌پور، مهوش شهریاری، ریحانه طباطبایی، فریبا کمال‌آبادی، مهدیه گلرو، نرگس محمدی، عسل محمدی، صدیقه مرادی، ندا ناجی، شیوا نظرآهاری، بهاره هدایت

برگرفته از «تلگرام»  ۱۱ دی ماه ۱۳۹۹

۱۳۹۹ دی ۱۰, چهارشنبه

راستی! خدا هم تو رو دوست داشته ... ـ بازانتشار

آخ! چه خوب شد از شر اون حرامی آسوده شدیم! این یکی از خودمونه ....

احمدی نژاد به  رفسنجانی (با همان گویش لاتی):
راستی! خدا هم تو رو دوست داشته، بی ریش خلقت کرده ها! اون چند تا تار مو رو هم می تونی با موچین برداری! مگه نه؟!

ب. الف. بزرگمهر   یکم آذر ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/11/blog-post_4925.html



۱۳۹۹ دی ۹, سه‌شنبه

ما هنوز و همیشه می‌توانیم تاریکی را پاک کنیم ...

تمام دریچه‌ها هم‌صدا،
دعوتت می‌کنند
به صبح
و ترانه و نور ...

حتا وقتی که هنوز شب
پاهای سهمگینش را
بر گلوی روز می‌فشارد،
باز هم
طلوع ناگزیر‌ است
و روشنایی به‌یقین
در انتظار ...

زنجیرهای سرمایه و ستم
سالهای درازیست که پوسیده‌اند
و زنگارشان
می‌پراکند
به فضای تب‌آلود عصیان‌زده از رنج ...

خیابان منتظر فریاد است هنوز

ای کاش
بال‌های مجروح پرواز را
مرهم شویم.

ما هنوز و همیشه
می‌توانیم تاریکی را پاک کنیم
تا خورشید بخندد.

ایراندخت

برگرفته از «تلگرام» (برنام را از متن برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر)

... از آنگاه كه ادعای زاییدن خدا كردند

مسیحئی زرتشتی را گفت:
از كِی در كار كشیدنِ مادران را به تَرک گفته اید؟

گفت:
از آنگاه كه ادعای زاییدن خدا كردند.

جاودانه عُبید زاکانی

آنچه در جنگ های چلیپایی به آن دست نیافتند ... ـ بازانتشار

آنچه در جنگ های نامور به چلیپا (صلیبی) به آن دست نیافتند، در اینجا با کشتار ددمنشانه ی سرخ پوستان* و نابودی فرهنگ مردمانی که در برخی جاها با فرهنگ سده های میانی اروپا و آسیا برابری می کرد به چنگ آوردند:
کوچندگانی در بیش تر موردها دله دزد و نابکار و گاوچران هایی ششلول بند از اسپانیا و پرتغال و هلند و سپس انگلیس! 

ب. الف. بزرگمهر    نهم شهریور ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/08/blog-post_64.html

* در آن هنگام که شمار مردمان جهان، رویهمرفته از ۲۰۰ میلیون تن فراتر نمی رفت، نیاکانِ «جامعه جهانیِ» امروز، کمابیش ۲۰ میلیون تن از مردم بومی در سراسر بزرگ خشکی های هم اکنون نامور به «آمریکا» را از دم تیغ گذراندند و بسیاری را به بردگی گرفتند.

۱۳۹۹ دی ۷, یکشنبه

هر روز در پی یک «قایم با شک بازی» تازه اند ... ـ بازانتشار

هر روز در پی یک «قایم با شک بازی» تازه اند. گفته بودیم مذاکره با نمایندگانِ «شیطان بزرگ» ممنوع است؛ می روند در مُستراح سازمان ملل با آن ملعون ها سلام و علیک و اینا می کنند و قرار و مدار می گذارند! یک روز، «برجام» است؛ روز دیگر «سی تُف» و «فاتُف» و چندی پس از آن، باز هم مذاکره برای خواباندن نیروی موشکی اسلام؛ آنهم در حالیکه ما گفته بودیم: هر چه می توانید، موشک بسازید. انگار با ما سرِ لج افتاده اند که هر چه می گوییم، برعکس آن از آب در بیاید. بجای اینکه چرخ شکسته ی اقتصاد را تعمیر و روبراه کنند، پول های کلان بجیب می زنند و می برند. البته به ما هم اندکی از آن همه، خمس و زکات می دهند تا در رو دربایستی قرار بگیریم و ناچار شویم، خدا قُوَتّی هم بدرقه ی دله دزدی های شان کنیم. هر چه پایین بالا می کنیم، می بینیم که ما را تنها به چشم کیر خر نگاه می کنند!

ب. الف. بزرگمهر   نهم بهمن ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/01/blog-post_609.html

کبوترش را دزدیدند و در پای امپریالیست ها سر بریدند ... ـ بازانتشار

یوری گاگارین، نخستین کیهان نورد و یَلِ نخستین کشور زحمتکشان جهان، برخاسته  از تبار کار و کوشش بود؛ پشت کردگان به سوسیالیسم، کبوترش را دزدیدند و در پای امپریالیست ها سر بریدند ...

ب. الف. بزرگمهر   هفتم خرداد ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/05/blog-post_579.html



۱۳۹۹ دی ۶, شنبه

آنچه تا دیروز بسنده بود، امروز بسنده نیست ...ـ بازانتشار

چه کسی باید به داد کارگران هفت تپه برسد؟

ویدئوی پیوست را ببینید! چه کسی باید به داد کارگران هفت تپه برسد؟ از کدام نهاد یا سازمان دولتی می توان چشم انجام کاری کارستان داشت؟ از دولتی پوشالی که بدرستی «زهدان اجاره ای» نامگذاری شده و جز برآوردنِ خواست های کشورهای امپریالیستی و انباشتن جیب خود، کاری بسود توده های میلیونی مردم ایران به انجام نرسانده و در آینده نیز نخواهد رساند؟! یا از رهبری پوشالی تر که آسمان ریسمان ساختِ پله های انقلاب اسلامی در آینده ی دور و نزدیک می بافد و «خمس» و «زکات» از کلان سوداگران و دزدانِ هست و نیست مردم ایران می ستاند؟! و مگر تنها کارگران هفت تپه با چنین دشواری های جانکاهی دست و پنجه نرم می کنند؟ نه! رژیم پوشالی و ابزار دستِ امپریالیست ها در میهن مان، همه ی کارگران و زحمتکشان، همه ی خلق های زیر ستم ایران زمین را در برابر دو گزینه ی یکی از دیگری بدتر نهاده اند:
یا دربدری و خانه بدوشی و از چاله ای به چاله ای دیگر پا نهادن و گام بگام بسوی نیستی و نابودی کشانده شدن در زاد و بومِ خود۱ یا تارانده شدن و کوچ به ناکجاآبادهایی در هر سوی جهان بی هیچ فرجامی روشن و در بسیاری باره ها بیم برانگیز و خانمان برانداز؛ سیاستی همسو با سیاست های امپریالیستی در این بخش از جهان، نه از آنِ امروز و دیروز که در کشور خودمان، دستِکم از ده دوازده سال پیش به این سو همچنان پی گرفته می شود؛ سیاستی که در بخشی از آن بگونه ای چشمگیرتر، سرزمین های پیرامون چاه های نفت از هر جنبنده و سرِ خری تهی می شود تا تبهکاران فرمانروا در سایه ی خداوندان سرمایه در دو سوی «اَبَردریای (اقیانوس) اَتلس»، آسوده تر از گذشته، خاستگاه های درآمدهای ملی را چپاول کنند. به شَوَندِ جهانی شدن شتابنده ی سرمایه («گلوبالیسم»)، طبقه کارگر و زحمتکشانِ پیرامونِ آن، نه تنها در کشورمان که در کم و بیش همه ی کشورهای این بخش از جهان، ناساز با (برخلاف) گذشته ای دورتر، دیگر با کارچاق کنِ ها و پیشکاران بهره کشان جهان در کالبد بورژوازی وابسته («کُمپرادور») ای جاافتاده و رویهمرفته پایدار روبرو نیستند؛۲ جای آن ها را دزدانی کارچاق کن و مزدورانی بی ریشه تر از پیش پر نموده اند که بیش ترشان نیز شهروند کشورهای چپاولگر امپریالیستی اند و به پشتوانه ی همان ها تبهکاری های خود را پی می گیرند: کارگزارانی بی بُته در کشورهای خاستگاه خود که بسیار دشوار بتوان از آن ها چون لایه ای اجتماعی یاد نمود.

با آنچه فشرده و تا اندازه ای نارسا در میان نهاده شد، طبقه کارگر و زحمتکشانِ پیرامونِ آن در پیشانیِ نبرد طبقاتیِ درگیر، کم و بیش سرراست با بنگاه های اقتصادی امپریالیستی رودررو و ناگزیر به رویارویی با گرزهای سرکوبگرشان هستند۳:
نبردی دشوار که تنها و تنها با یگانگی هرچه گسترده تر، آماجمند و خوب سازمان یافته ی طبقه کارگر و سپاهِ زحمتکشان پیرامون آن بر زمینه ای آشوب خیز در درون و پیرامون این یا آن کشور از بخت پیروزی برخوردار خواهد بود؛ زمینه ای خودانگیخته («آخشیج عینی») که به شَوَند زمینگیر شدن بیش از پیش سرمایه داری امپریالیستی از هستی رویهمرفته نیرومند و توفنده ای برخوردار است و بنیادی درخور برای سازماندهی و پیشبردِ دانشورانه ی دگرگونی های اجتماعی بنیادین بسود طبقه کارگر و سپاه زحمتکشان پیرامون آن («آخشیج ذهنی») در همه جا را فراهم می کند. هر جا که این آخشیج بویژه در کالبد سازمان های رَستایی و سیاسیِ کارگری، همسو و همگام با «آخشیج عینی»، خود را سازمان داده و به نیازهای امروز و فردای برآمده از آن زمینه ی خودانگیخته بگونه ای آماجمند پاسخی درخور داده، توانسته افزون بر سازماندهی سزاوار درونی، سپاه کار و رنج را نیز سازمان دهد و همراه با آن، زنجیر هماوندی و نشانه گذاری بایسته میان دو آخشیج را پایدار نگهدارد؛ نمونه های چندی از آن در اینجا و آنجای جهان، گواه چنین کارکردی است؛ کارکردی که سازمان های سیاسی انقلابی راستین و کارآی کارگری ـ کمونیستی که خوب به «سوسیالیسم دانشورانه» ساز و برگ یافته اند، نقشی کانونمند در پیشبرد آن داشته و به آماج های راهبردی ارزنده ای نیز دست یافته اند.

در میهن مان از چندین و چند دهه پیش به این سو با کژی ها و کاستی های «آخشیج ذهنی» و نارسایی های چشمگیر سازمان یا سازمان های سیاسی داویده ی (مُدّعی) رهبری طبقه کارگر در انجام کاریای تاریخی خویش روبرو بوده ایم که گسست های هر از گاهی و دامنه دارِ زنجیرِ هماوندی میان دو آخشیج از برجسته ترین نمودهای آن است؛ سازمان هایی که بجای نزدیکی و پیوستن به یکدیگر بر بنیاد استوار «سوسیالیسم دانشورانه»، در روندی واگرایانه هر چه بیش تر از یکدیگر گسسته و از نشانه گذاری شان در آشوب های اجتماعی ـ اقتصادی بسود طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن، هر بار بیش از پیش کاسته شده است؛ در این زمینه بویژه گرایش های آشکار و پنهان «سوسیال دمکراسی» در میان نیروهای سیاسی با گرایش چپ و غلتیدن شان به دامن نیروهای امپریالیستی، نقشی بس زیانبار در جنبش کارگری و توده ای ایرانِ چهار دهه ی گذشته بازی نموده است. با برآمدهای جنبش کارگری و جانفشانی های گاه بیمانند کارگران، رنجبران و حتا سمتگیری توده ایِ نمایندگانی از میان لایه های میانگین به بالای اجتماعی در ده سال کنونی با آنکه از زیانباریِ آن تا اندازه ای کاسته شده، هنوز از خود جانسختی نشان می دهد. گفتگو در این باره که از دامنه ای گسترده برخوردار است و در برخی نوشته های گذشته ام به آن ها پرداخته ام، در چارچوب این یادداشت نمی گنجد؛ با این همه، برای روشن شدن بیش تر جُستار با سود بردن از گفته های کنشگری فرانسوی به نمونه ای امروزی از آن که دامن بسیاری از سازمان های سیاسی نامور به «کمونیست» در جهان را گرفته و چنین سازمان هایی را در کردار به بخشی کم و بیش ناگسستنی از سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی دگردیسانده، اشاره می کنم:
«اتحادیه‌های کارگری دیگر تنها تشکل‌هایی نیستند که بسیج اجتماعی را سازماندهی و رهبری می‌کنند ... گستره عظیم و عزم محکم اعتصاباتِ مرتبط به حقوق بازنشستگی، بازتاب بسیج‌های جلیقه زردها در یک سال گذشته است ... جلیقه زردها فرانسه را تکان دادند و آنان بودند که برای نخستین بار مکرون را واداشتند امتیازاتی بدهد ... بازسامان‌دهی مشاغل در فرانسه به جنبش کارگری فرانسه آسیب سختی وارد کرده است. از ۱۹۷۵ دولت‌ها یکی پس از دیگری رشد بیکاری انبوه را تشویق کرده‌اند که اکنون بالغ بر ۸٫۵  در صد نیروی کار را در بر می‌گیرد. این امر، توازن قدرت در برابر کارگران را برای همیشه دگرگون کرده است. نتیجهٔ یورش تعرضی سرمایه خصوصی به دستاوردهای اجتماعیِ دوره پساجنگ جهانی دوم، ناپدید شدن تمامی شاخه‌های صنایعی بوده است که اتحادیه‌های کارگری در آن قدرتمند بودند. جنبش اتحادیه‌های کارگری که از پیروزی‌هایی مانند پیروزی  ۱۹۹۵ در برابر آخرین یورش بزرگ به حقوق بازنشستگی خوشحال و باروحیه بود، درباره انجام کارهایی که ضروری بود بطور جدی نیندیشیده بود تا بتواند کارگران بخش خصوصی از پیش سازماندهی نشده را به اهمیت پیوستن به سندیکاها متقاعد کند. اشکال‌ مختلف اشتغال بویژه مشاغلی با قراردادهایی فرعی یا دست‌دوم، تأثیر شیوه‌های سنتی سازماندهی را محدود کرده است. کنش‌های اتحادیه‌های کارگری در شرایط کنونی بیشتر به انجام گفتگو منحصر شده‌اند؛ مانند تلاش‌هایی که برای در هم کوبیدنِ تندیس‌های تجاری شرکت‌ها که با موفقیت‌هایی خوب و بد همراه بوده‌اند. شکست دو پروژه قرن بیستم، بهمراه تغییر سوسیال دمکراسی به لیبرالیسم و فروریزی چشم‌اندازهای کمونیستی با فروپاشی اتحاد شوروی، به‌طور جدی آگاهی طبقاتی در بین قشرهای کار و زحمت را در فرانسه تضعیف کرده است. این آن پس‌زمینه‌ای (backdrop) بود که در زمستان ۲۰۱۸- ۲۰۱۹  جنبش جلیقه زردها را در سراسر فرانسه به طغیان واداشت. در آغاز، فشار دولت برای افزایش مالیات بر سوخت اتومبیل سبب شد این جنبش راه بیفتد. سازماندهی بوسیله ی شبکه‌های اجتماعی، خارج از سازماندهی‌های سنتی و بیشتر بین افرادی بود که هیچ پیوند پیشین با همدیگر نداشتند ...

دولت سعی کرد جنبش جلیقه زردها را به‌عنوان جنبش راست افراطی معرفی کند؛ اما مصاحبه‌ها و اظهارنظرها در جریان تظاهرات به‌طور کاملاً شفاف نشان داد که جنبشی برای دستیابی به عدالت اجتماعی بود. باوجود تلاش‌های فراوان دولت برای بهره‌برداری از نقطه‌نظرهای خصمانه مرتبط با مهاجران و  همچنین یهودستیزی، این نقطه‌نظر‌ها همچون پدیده‌هایی حاشیه‌ای و استثنایی (atypical) باقی ماندند.

با این حال، برای بسیاری از رهبران سندیکایی آسان نبود از جنبشی که بر ضد افزایش مالیات طغیان کرده، پشتیبانی کنند. برخی دیگر بواسطه ی تلاش‌های پیش‌بینی‌پذیر راست افراطی به‌منظور جلب این جنبش به سوی خود یا هم‌نوا شدن با آن، حمایت خود را از جلیقه زردها دریغ کردند ... جلیقه زردها نشان داده‌اند که بسیج اجتماعی دیگر تنها از سوی چپ‌ها و اتحادیه‌های کارگری انجام نمی‌شودآری بسیج اجتماعی بدون ما هم صورت می‌گیرد؛ اما راست افراطی می‌تواند برای حضور و کنترل این عرصه از مبارزه با ما به‌مصاف برخیزد. سندیکاها به شیوه‌های سنتی سازماندهی ادامه می‌دهند و حمله‌ای گسترده از سوی راست‌ها مانند یورش مکرون به حقوق بازنشستگان می‌تواند پاسخی کوبنده‌ از جانب این سندیکاها برانگیزاند. وجود اتحادیه‌های کارگری هنوز برای دفاع از حقوق کارگران ضروری است. چه کسی بهتر از سندیکاها برای رهبری مبارزه کار بر ضد سرمایه در صحنه حضور دارد؟ از محیط زیست تا حقوق زنان و مقابله با نژادپرستی، سندیکاها نشان داده‌اند که می‌توانند کارهایی مؤثر انجام دهند. محیط‌های کاری و کارگاه‌ها میدانی است که در آن، ظلم و بیداد بسیار بی‌پرده و بی‌واسطه و مستقیم خود را نشان می‌دهد؛ اما اصل تئوریک ضرورت وجود و عمل سندیکاها ضمانت کننده این نیست که بازیگری مؤثر آن‌ها همیشه ادامه خواهد یافت. نظام این را دریافته است و به‌عمد ستیزه‌جوترین جریان‌های سندیکایی مانند ՛ث ژت՝ را که از پتانسیل بی‌همتای بسیج مردم فرانسه برخوردار است، هدف قرار می‌دهد ... آشتی میان جنبش کارگری و جلیقه زردها بخودی‌خود روی نخواهد داد. این نیازمند اراده سیاسی‌ای جدی است؛ اما بدون آن، روشن نیست که ما در آینده تا چه اندازه‌ می‌توانیم مؤثر باشیم.»۴ در اینجا به شَوَندهای از دید من نارسا و نادرستی که این کنشگر از آن ها یاد کرده، نمی پردازم. بزبان آوری و پذیرش برخی از نارسایی ها و ناکارآیی ها به اندازه ای بسنده، روشنگر پدیده ای شایان درنگ، نه تنها در فرانسه که در بسیاری کشورهای دیگر است؛ دوپهلوگویی ها و بهانه تراشی های بر زبان آمده از سوی وی در همین برگرفته را نیز نه نشانه ای از نیرنگبازی و خر رنگ کنی که بیش تر، نادانی وی از دریافتِ باریکِ سرشتِ (ماهیت) پدیده هایی که از آن ها یاد نموده، می بینم و ناهماوندی در گفتار وی نیز از همینجا سرچشمه می گیرد.

به هر رو، گفته های کنشگر رستایی ـ سیاسی یاد شده در بالا، باری دیگر سخن یکی از باریک اندیش ترین کمونیست های دوران کنونی به نام «ایگناتسیو سیلونه» درباره ی ساختارهایِ رستایی و سیاسی کارگری را سبز می کند:
«حزب های دمکراتیک و بگونه ای دربرگیرنده سازمان های کارگری، ساختارهایی هستند که برای زمان سازش (صلح) و آماج های سازش آمیز ساخته شده اند. تنها پیکارهایی که این ساختارها توانایی و ابزار همدستی (شرکت) در آن را دارند، پیکارهای انتحاباتی است.»۵ درستی این سخن باریک و پاکیزه را در سال های کنونی و در پیکار جانفشانانه ی کارگران «نیشکر هفت تپه» برای دستیابی به هوده های بنیادین خود در این روزها و هفته ها بخوبی گواه بوده ایم. خواست های هوده مند (بحقّ) آشتی جویانه در برآمدهای فزاینده ی جنبش کارگری در آنجا و بسیاری جاهای دیگر ایران از زمانی به این سو به کوبیدن به درِ بسته ای می ماند که تنها با کاربرد نیرو و بگمان بسیار نیرومند، دستیازی طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن به کاربرد جنگ ابزار، شکسته یا گشوده خواهد شد. اینکه به توده ی کارگران همچنان ناآگاه به بهره وری های طبقاتی خویش که خوشبختانه از دامنه ی آن هر روز بیش تر کاسته می شود، بخت آزمون راه های نادرست داده شود، یک چیز است و آماجمندانه بر برخورد طبقاتیِ آگاهانه و سازماندهی شایسته و بایسته پای فشردن، چیزی دیگر. «آنچه دیروز بسنده بود، امروز بسنده نیست ...»۶ دستگیری و بزندان افکندن یا باریک تر بگویم: شکارِ آماجمندانه ی رهبران کارگری و دیگر گروه های اجتماعی نزدیک به طبقه کارگر، چون آموزگاران، دانشجویان و روزنامه نگاران از سوی کلان خرموش های فرمانروا بر میهن مان نیز در همین چارچوب بهتر دریافته می شود:
کار باید از چارچوب درخواست های آشتی جویانه که گاه به مویه و زاری نیز می کشد، بی آنکه پاسخی درخور یابد، فراتر رفته به پرخاش سراسری و یکپارچه ی طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن فراروید؛ و ناگفته نماند که چون گذشته ای دورتر، همراهی و همگامی کارگران منطقه های نفتی در چنان جنبشی سراسری با سایر کارگران و زحمتکشان بگونه ای که جلوی صادرات نفت و گاز گرفته شود، نقشی بنیادین در بزیر کشیدنِ کلان خرموش های فرمانروا بر میهن مان خواهد داشت. «پیگیری چنان پیکار آگاهانه و برآوردن چنان نیازی، بدون برخورداری از سازمان سیاسی طبقه کارگر که بگونه ای فراخور دوران کنونی به ՛سوسیالیسم دانشورانه՝ ساز و برگ یافته و بخش سترگی از بدنه و رهبری آن را کارگران دربرگرفته باشند، شدنی نیست.»۷

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر  ۳۰ تیر ماه ۱۳۹۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/07/blog-post_56.html

پی نوشت:

۱ ـ «به مرگ گرفته اند که نابود کنند!»  ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ آذرماه ۱۳۸۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2010/12/blog-post_02.html

۲ ـ «... سرمایه داری وابسته ای که در سنجش با همتای خود، پیش از سرنگونی رژیم پادشاهی در ایران از جایگاهی بس پست تر برخوردار است؛ اگر در دوران ستمشاهی به شَوَندِ هستی اتحاد جمهوری های شوروی و اردوگاه کشورهای سوسیالیستی، سرمایه داری امپریالیستی دستی آنچنان گشاده چو امروز در پهنه ی سیاست جهانی نداشت و سرمایه داری وابسته کمابیش در همه جای جهان، در جایگاه پیشکار و کارچاق کن سرمایه داری امپریالیستی نشسته بود، هم اکنون جایی بیش از نوکری فرومایه نزد خداوندان جهان سرمایه ندارد؛ نوکری فرومایه که در شرایط کنونی کشورمان، برای پاسداری از جایگاه خویش به «سگ گَردانی» و جاکشی آن کشورها نیز ناگزیر خواهد بود: نوکری همه فن حریف، بی هیچ نشانی از تبار و ملیت برباد داده ی خویش و بی هیچ پشتوانه ای برخوردار از توده های مردم. نمونه هایی پندآموز از چنین نوکرانی را در کشور همسایه و پاره تن مان افغانستان گواهیم.»

برگرفته از نوشتار «آفتابه دزدانی موی دماغ که از پهنه ی روزگار باید روفته شوند!»  ب. الف. بزرگمهر    ۲۵ فروردین ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/04/blog-post_86.html

۳ ـ این برآیند، در ایران بیش از هر جای دیگر، چشمگیر است.

۴ ـ  گفته های کارل قاضی، کنشگر فرانسوی یکی از گروهبندی های سندیکایی فرانسه در همایشی با برنامِ «مقاومت در فرانسه، رابطه میان جنبش جلیقه زردها و سندیکاهای کارگری»، برگرفته از  «نامه مردم»، شماره ۱۰۹۵، ۳۰ دی ۱۳۹۸ (با ویرایش درخور، تنها در نشانه گذاری ها از اینجانب؛ (برجسته نمایی های متن نیز از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)

۵ ـ با آنچه در سال های زندگی در اروپای باختری از نزدیک به چشم دیده، پژوهیده و آموخته ام، کمابیش هیچکدام از حزب های کمونیست شناخته شده در این کشورها را حزب های راستین کمونیستی بشمار نمی آورم؛ از یکی دو حزب، چون «حزب کمونیست یونان» و شاید «حزب کمونیست پرتغال» و حزب های کوچک و کم جان دیگری که بگذریم، سایرین با اندک دگرگونی هایی، همان حزب های سالیان پیش از فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» و «اردوگاه کشورهای سوسیالیستی» هستند و همچنان در چارچوب گونه هایی کمونیسم دگردیسه شده، نمایشی و جاافتاده در دامن سرمایه داری امپریالیستی، نامور به «یوروکمونیسم»، می گنجند. چنین حزب هایی، همواره نوشته ی ژرف اندیشانه ی «ایگناتسیو سیلونه»، نویسنده ای که بسیار از نوشته هایش آموخته ام را به یادم می آورد:
«حزب های دمکراتیک و بطور کلی سازمان های کارگری، ساختارهایی هستند که برای هنگام صلح و برای آماج های صلح آمیز ساخته شده اند. تنها پیکارهایی که این ساختارها توانایی و ابزار شرکت در آن را دارند، پیکارهای انتخاباتی است.»

از کتاب «مکتب دیکتاتورها» نوشته ی «ایگناتسیو سیلونه» نویسنده ی تیزبین و توانای ایتالیایی (با اندک ویرایش اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)، درج شده در نوشتار و پیوند زیر:
«ما حتا این ها را نیز نداریم!»، هشتم خرداد ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/05/blog-post_4457.html

برگرفته از پی نوشت نوشتار «اگر حزب بلشویک روسیه و رهبر فرزانه و انقلابی آن نیز همینگونه می اندیشیدند ...» ب. الف. بزرگمهر   ششم اَمرداد ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/07/blog-post_738.html

۶ ـ «آنچه دیروز بسنده بود، امروز بسنده نیست. شاید دیروز، خواستِ شناسایی انقلاب به عنوان یک شعار دمکراتیک پیشرفته بسنده بود. امروز، دیگر این بسنده نیست ... کاریای ما هم اکنون این است که به پرولتاریا و به همه ی مردم نارسایی شعار: ՛انقلاب՝ را نشان دهیم؛ ما باید راه بایسته برای داشتن آرشی ارزشمند، بی پوشیدگی، پایور و مشخص از درونمایه ی انقلاب را نشان دهیم؛ و این آرش با یک شعار، نشان داده شده که از توانایی بیان روشن یک پیروزی ՛بُرّنده ی انقلاب՝ برخوردار باشد؛ شعار: دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان!
...
ناهمتایی میان خودکامگی با کلِّ ساختار روسیه ی سرمایه داری و نیاز به گسترش بورژوا دمکراتیک آن با بدیده گرفتن دوره ای دراز که این ناهمتایی بگونه ای ساختگی پایدار بود، فروپاشی آن را در پی داشت. روبنا از هر درزی شکافته می شود؛ کاری که به زور و فشار واگذار می شود و ناتوانی افزایش می یابد. مردم از راه نمایندگان گوناگون ترین طبقات وگروه های اجتماعی باید هم اکنون به کوشش خویش، روبنای تازه ای برای خود بسازند. در پله ای ویژه از پیشرفت، بیهودگی روبنای کهنه بر همگان آشکار می شود. انقلاب را همه برسمیت می شناسند. کاریا هم اکنون، روشن نمودن آن است که کدام طبقه ی اجتماعی باید روبنای تازه را بسازد و چگونه باید ساخته شوند. چنانچه این روشن نشده باشد، انقلاب شعاری هم اکنون، پوچ و بی آرش است.» برگردان از متن انگلیسی کتاب «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک»، و. ای. لنین، ۱۹۰۵ در پیوند زیر و همسنجی آن با برگردان همین متن از زنده یاد رفیق محمد پورهرمزان، انتشارات حزب توده ایران، ب. الف. بزرگمهر  یکم مهر ماه ۱۳۹۴

Two Tactics of Social-Democracy in the Democratic Revolution, V. I. Lenin, Geneva July 1905

http://lenin.public-archive.net/

برگرفته از «شیوه ی برخورد لنین به استراتژی و تاکتیک»  ب. الف. بزرگمهر   دوم مهر ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/09/blog-post_92.html

۷ ـ برگرفته از یادداشتِ «برخورداری از سازمان سیاسی ساز و برگ یافته به ՛سوسیالیسم دانشورانه՝، نیاز روزافزون و درتگ ناپذیر طبقه کارگر میهن مان» ب. الف. بزرگمهر  ۲۷ اسپند ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/03/blog-post_18.html

ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام»؛ برنام از آنِ من است: ب. الف. بزرگمهر): آنچه تا دیروز بسنده بود، امروز بسنده نیست



خدایا، بدین شُکرانه ... ـ بازانتشار

رازی و گیلانی و قزوینی با هم به حج رفتند. قزوینی مفلس بود و رازی و گیلانی توانگر بودند. رازی چون دست در حلقه ی كعبه زد، گفت:
خدایا به شكرانه ی آن كه مرا اینجا آوردی، «بنفشه» و «بلیان» را از مال خود آزاد كردم.

گیلانی چون حلقه بگرفت، گفت:
بدین شكرانه، «سنقر» و «مبارك» را آزاد كردم.

قزوینی چون حلقه بگرفت، گفت:
خدایا تو می دانی كه من نه بلیان دارم و نه سنقر و نه بنفشه و نه مبارك؛ بدین شكرانه، مادر فاطمه را از خود به سه طلاق آزاد كردم!

جاودانه عُبید زاکانی

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/03/blog-post_1694.html

تا به امروز از دمکراسی چیزی کم نگذاشته ایم ... ـ بازانتشار

رجب طیّب:
تا به امروز از دمکراسی چیزی کم نگذاشته ایم و می کوشیم از این پس نیز به هیچ رو از دمکراسی دست نکشیم!

برگرفته از «رادیو فردا»، ۳۱ تیر ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/07/blog-post_35.html



۱۳۹۹ دی ۴, پنجشنبه

پیروزی را برای مان بازگو!

پیروز کیست؟!
و تو دشمن
وقتی که در بلندگو‌ها نعره می‌زنی
و پیروزی خود را اعلام می‌کنی
پیروزی را برایمان تعریف کن
وقتی که تو همواره
از ظلم و زور برای بقا‌ی خود،
از زندان برای امنیت خود،
و از تفرقه برای دوام خود،
استفاده می‌کنی ...

پیروزی را برایمان تعریف کن
وقتی که از میان تمام غم‌های عالم
غم تو،
انباشتن سود هر چه بیشتر
از حاصل کار مشقت بار ماست
و اسب زندگی
چهار نعل
فقط برای تو و نیاز‌های تو می‌تازد
اما تو
نان را به طعم درد،
آب را به طعم رنج،
و زندگی را به طعم مرگ
به ما می‌فروشی.

برای یک بار هم که شده
پیروزی را برایمان تعریف کن‌
وقتی که ما پس از هر افتادن
نوین‌تر از جوانه‌هایی که در جنگل‌های سوخته می رویند
با کوله‌بار اندیشه و رویا‌ها و آرزوهای‌مان
از میان ویرانه‌ها قد بر می‌افرازیم
و یک بار دیگر روبروی تو
صف می‌بندیم
با اندیشه‌ای که هیچ گلوله‌ای
قادر به از پا در آوردنش نیست
با آرزوهایی که هیچ جنگی
قادر به ویران کردن‌شان نیست
و رویاهایی که هیچ طناب‌داری
قادر به خفه کردن‌شان نیست.

وقتی که در بلندگو ها نعره می‌زنی
و پیروزی خود را اعلام می‌کنی
بگو که پیروز کیست
وقتی که مدام
جنگ و سرکوب
و خشونت و کشتار را
اعلام می‌کنی
اما هرگز نتوانسته‌ای
حتی برای یک‌ساعت
«آزادی» را اعلام کنی؛
زیرا تو خوب می‌دانی
که همان یک ساعت وقت
برای نابود کردنت کافیست
پس به ما بگو که در این میان
پیروز کیست
و شکست خورده کیست؟!

ناهید وفایی

برگرفته از «تلگرام»   چهارم دی ماه ۱۳۹۹

برنام را از متن برگزیده و اندکی دستکاری نموده ام.  ب. الف. بزرگمهر

۱۳۹۹ دی ۳, چهارشنبه

... شما هم به جان ما مرغ ها دعا کنید


نمودی دیگر از «اسلام ناب» در ولایت خرموش پرور دزدان اسلام پیشه

ناسزاگویی و سیلی زدن فرماندار شهر نقده به رخسار یکی از شهروندانِ آن شهر

داده ها و ویدئوی پیوست، برگرفته از «تلگرام»  سوم دی ماه ۱۳۹۹ (برنام از آن من است.  ب. الف. بزرگمهر)



بگذار این تفاله ها توده های مردم افغانستان را با شیرین زبانی به بازی گیرند ... ـ بازانتشار

چند بند زیر که به انتقادهای آبکی عبدالله عبدالله در جایگاه «رییس اجرایی» دولتی پوشالی، نامور به «وحدت ملی افغانستان» به دست نشانده ای دیگر، همچشم وی به نام «اشرف غنی» در جایگاه رییس جمهوری همان "دولت" پرداخته از برخی سویه ها چشمگیر و پندآموز است. اوضاع اقتصادی ـ اجتماعی توده های مردم افغانستان که پاره تن ما ایرانیان هستند، نیازمند بازگویی نیست و آنچه در "انتقاد"های این دست نشانده ی «یانکی» ها در دولت پوشالی آن کشور بازتاب یافته، تنها بخشی از دشواری های بسیار بزرگ مردم کشور آریانا با فرهنگی باستانی و ریشه دار را بازمی تاباند که خود وی و دم و دستگاه همان دولت پوشالی و سرسپرده ی «یانکی» ها در آن بیش ترین نقش را داشته و دارند.

آنچه در این گفته ها بیش از پیش چشم را می آزارد، همچشمی آن دو همچشمِ دست نشانده بر سرِ جای و جایگاهی است که چنانچه نیک نگریسته شود، مرده ریگی بیش نبوده و از هیچگونه ارزشی راستین برخوردار نیست؛ مرده ریگی که چون رژیم دزدان اسلام پیشه و «دولت زهدان اجاره ای» اش در میهن خودمان، نه تنها کوچک ترین نقشی در بهبود اوضاع اقتصادی ـ اجتماعی آن کشور بداختر ندارد که تنها بازیچه ی دست «یانکی» ها و دیگر همدستان امپریالیست آن ها برای پیشبرد آماج های اهریمنی شان است:
جایی خوب، چون تخته پرشی برای چنگ اندازی به ایران، آسیای میانی، چین و جاهای دیگر!

بگذار این تفاله ها توده های مردم افغانستان را با شیرین زبانی به بازی گیرند ...۱ 

***

«کسی که حوصله بحث را ندارد، لیاقت ریاست ندارد، کسی که حوصله شنیدن ندارد ... حکومت وحدت ملی نتیجه بزرگواری یک شخص به شخص دیگر و خیرات (صدقه) یک نفر به نفر دیگر یا گروهی به گروه دیگر نیست. نتیجه قربانی بود که ما دادیم. این قربانی برای به دست آوردن پستی نبود بلکه به خاطر نجات افغانستان بود ... وضع مملکت [با اشاره به افزایش ناامنی‌ها] به این شکل است؛ اما شوق (آرزوی) کلان‌ها (بزرگان)، دیگر چیز است؛ انگار برگی از درخت تکان نخورده است ... باید تصامیم را با مشورت بگیریم. با تصمیم بدون مشورت تمام حکومت وحدت ملی زیر سوال می‌رود، مردم همین توقع را از ما دارند. اگر موافقتنامه حکومت وحدت ملی به معنای وتوی امر رئیس جمهوری نیست به معنی خودسری هم نیست ... امیدوارم عقل سلیم حاکم باشد و درک از واقعیت های افغانستان حاکم باشد. حالا زمانی که کسی را با کلوچه و شیرینی بازی بدهیم یا با حرف بازی بدهیم، گذشته است.»۲

«حکومت وحدت ملی نزدیک به دو سال پیش، پس از جنجال‌های فراوان بر سر شفافیت انتخابات ریاست جمهوری، در نتیجه توافقنامه‌ ی دستینه شده میان دو نامزد حاضر در دور دوم گزینش ها پدیدار شد. بر بنیاد این توافقنامه، این دو نامزد به عنوان رییس جمهوری و رییس اجرایی گماشته شدند.

رییس اجرایی ”دولت وحدت ملی افغانستان“ از تروریسم، کشت و قاچاق مواد مخدر، تنگدستی و بیکاری و دشواری های اقتصادی یاد کرد و گفت، ”حکومت وحدت ملی“ باید اولویت‌های کاری‌اش را بدیده بگیرد.

یک خبرچین در دفتر ریاست جمهوری افغانستان که نخواست از او نام برده شود به خبرنگار بی‌بی‌سی فارسی در کابل، گفت با همه ی این سخنان، ”آقای عبدالله بیشترین همسویی را با رئیس جمهور غنی دارد.“ این خبرچین افزود که سخنان آقای عبدالله در آستانه ی برگزاری ”کنگره حزب جمعیت اسلامی“ (حزبی که آقای عبدالله هموند آن است!) به میان آمده و با بدیده گرفتن اینکه ”حزب جمعیت اسلامی“، ”بیشترین انتقادات“ را از آقای عبدالله دارد، ”بیشتر مصرف داخلی“ و حزبی دارد.۳

ب. الف. بزرگمهر      ۲۲ امرداد ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/08/blog-post_12.html

پی نوشت:

۱ ـ از اندیشه و زبان سردمداران، عروسک های خیمه شب بازی و کلان سرمایه داران کشورهای امپریالیستی!

۲ ـ چکیده ای از گفته های انتقادآمیز دست نشانده ای به نام عبدالله عبدالله در جایگاه «رییس اجرایی» دولتی پوشالی، نامور به «وحدت ملی افغانستان» به دست نشانده ای دیگر، همچشم وی به نام «اشرف غنی» در جایگاه رییس جمهوری همان "دولت"!

برگرفته از گزارش «انتقاد شدید عبدالله از غنی: کسی که حوصله بحث ندارد، لیاقت ریاست ندارد»، رسانه ی مزدور امپریالیست های انگلیسی: «بی بی سی»، ۲۱ امرداد ماه ۱۳۹۵

افزوده های درون [ ] و برجسته نمایی های متن همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

۳ ـ همانجا (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب؛ برجسته نمایی های متن نیز همه جا از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر)

آهی که باید به مشتی گره کرده دگر شود ...

جان آدمی را به مفت گرفته و به شیوه ها و ترفندهای گوناگون، توده های مردم را به کشتن می دهند. پَرتورِ پیوست، «طاهر عچرش از جانباختگان آبان ماه ۱۳۹۸، کارگر ساختمانی، زاده ی سال ۱۳۷۰ خورشیدی و پدر فرزندی هفت ساله»*، تنها نمونه ای از بیشمار ایرانیان دادخواه دیگری است که خرموش های فرمانروا بر میهن مان، جانش را ستاندند و خانواده ای را بدبخت کردند. به چهره اش که می نگری، آه از نهادت برمی خیزد؛ آهی که باید به مشتی گره کرده دگر شده، یکبار برای همیشه دَمار از روزگار ستمگران و تبهکاران فرمانروا برآوَرَد ...

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر   سوم دی ماه ۱۳۹۹

* بنیاد داده ها برگرفته از «تلگرام» با ویرایش و بازنویسی درخور از اینجانب است.  ب. الف. بزرگمهر

زیرنویس تصویر:

طاهر عچرش از جانباختگان آبان ماه ۱۳۹۸، کارگر ساختمانی، زاده ی سال ۱۳۷۰ خورشیدی و پدر فرزندی هفت ساله

۱۳۹۹ دی ۲, سه‌شنبه

بی هیچ نام می‌آیی ...

بی هیچ نام
می‌آیی
اما تمام نام‌های جهان با توست.

وقت غروب نامت
دلتنگی‌ست

وقتی شبانه چون روحی عریان می‌آیی
نام تو وسوسه است.

زیر درخت سیب نامت
حَوّاست
و چون به ناگزیر
با اولین نفس که سحر می‌زند
می‌گریزی
نام گریزناکت
رویاست ...

حسین منزوی

برگرفته از «تلگرام» ۲۹ آذر ماه ۱۳۹۹

برنام را از متن برگزیده ام. ب. الف. بزرگمهر

ما و شکنجه؟! اصلا و ابدا! ـ بازانتشار

«آنچه من مطلع شدم و سوال کردم، این است که هیچ شکنجه‌ای در کار نبوده و رویه ما با این مسأله نیز به صورت اجتماعی و کارگری است و اگر چنین نبود که برخوردهای دیگری با وی صورت می‌گرفت ... من امروز موضوع شکنجه را از دستگاه‌های ذیربط جویا شدم؛ آنها به شدت چنین مسأله‌ای را تکذیب کردند و گفتند که مدارک و مستنداتی در اختیار دارند که شکنجه‌ای در کار نبوده و دلیلی هم برای شکنجه شدن او وجود ندارد؛ زیرا شکنجه از لحاظ شرعی و قانونی در تمامی دستگاه‌های جمهوری اسلامی مردود است و من از آنجا که اطلاع دارم، چنین چیزی وجود ندارد، از این رو، اگر مدارکی در دست دارند، می‌توانند ارائه کنند.»*

دنباله ی گفته های این مادربخطای دروغگو که ناخواسته به برخوردهای تند و فراقانونی با زندانیان اشاره نیز نموده و اگر اشاره نیز نمی کرد نیز هزاران گواهی از گذشته تاکنون درباره ی آزارهای بدنی و روانی زندانیان حتا در پای چوبه ی دار هست، چنین از آب درمی آید:
برادران گفتند، ما کاری نکردیم؛ ما نازک تر از برگ گل، چیزی به وی نگفتیم؛ تنها دستی به سر و گوشش کشیدیم و حتا تخمش را با دستمال یزدی یکی از برادران اصلاح طلب زندانی سال ۸۸ که جا گذاشته بود، کمی مالاندیم تا سر حال شود. ما و شکنجه؟! اصلا و ابدا! درباره ی گذشته ها هم دروغ می گویند؛ ما نه کسی را کهریزکی کردیم و نه اساسا دستگاه شکنجه و اینا داریم. شکنجه از لحاظ شرعی و قانونی روا نیست. قرار بگذارید! خبرنگار و عکاس و هر کس که دل تان خواست اینجا بیاورید؛ اگر توانستند حتا یک ناخنگیر اینجا پیدا کنند ...

ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ دی ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/01/blog-post_6.html

* گفته های بیشرفی به نام غلامرضا شریعتی در جایگاه استاندار خوزستان، در گفتگو با خبرنگار «جماران»   ۱۵ دی ماه ۱۳۹۷

۱۳۹۹ دی ۱, دوشنبه

به تنها چیزی که نمی اندیشد ... ـ بازانتشار

بیچاره پیرزن به تنها چیزی که نمی اندیشد، آن چند نایلون سبزی و میوه هایی است که چنانچه خریداری در کار نباشد، زیر باران می لنجند و می گندند. او به چیزهای دیگری می اندیشد: به بدبیاری؛ به سرنوشت؛ شاید قرض و قوله های پرداخت نشده و چیزهای دیگری از این دست. آنجا نشسته است؛ ولی دیدگان زل زده اش، نشان از خودی بیخود دارد ...

ب. الف. بزرگمهر   سوم اسپند ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/02/blog-post_96.html



آش نخورده و دهان سوخته! ـ بازانتشار

پاس کاری آنچه برای پوشاندن بیش تر گند و گه بالا آمده ی به اصطلاح «توافق هسته ای»، «برجام» نامگذاری شده از آن توپی ساخته که با هر لگد نهادهای رویهمرفته پوشالی و بیکاره ی «نظام»، دربرگیرنده ی دولت در ظاهر «کارگزار خیمه و خرگاه رهبری» و در واقع «زهدان اجاره ای» یا «اسب تروا»ی امپریالیست ها، «شورای به اصطلاح عالی امنیت ملی» و مجلس فرمایشی به آن، هر روز گردتر و گُنده تر۱ می شود. این پاسکاری ها که هر بار ماجرا را در چشم بیننده ی بیرون گود، پیچیده تر می کند، نشانه هایی از بر دوش یکدیگر افکندن گند و گه بالا آمده و در رفتن از زیرِ بارِ پاسخگویی به مردم و تاریخ ایران درباره ی آن قرارداد ننگین، فراقانونی و در بخشی همچنان پوشیده و پنهانِ تاریخی را نیز به نمایش می نهد.

رییس دولت «زهدان اجاره ای» آن را به بهانه ای ناروشن دستینه نکرده است؛ مجلس فرمایشی نیز با بدیده گرفتن اینکه ممکن است خدای نکرده در رای گیری، مشتی مَشنگ تمرگیده در آن، سیاه بازی را بیش از اندازه جدی گرفته و با رای شایست یا ناشایستِ خود، کار دستِ «نظام» بدهند با هزار نیرنگ و ترفند یکی از برادران تازی ـ انگلیسی جا خوش کرده بر جایگاه ریاست آن و همپالکی های دو یا جند ملیتی در آن شورای "امنیت ملی" در کردار، کنار نهاده شد و سر و صدای مشتی «خوش چُس دلواپس» را درآورد تا با هیاهویی در بخشی ساختگی و دانسته تن داده به سیاه بازی راه اندازی شده پیرامون ماجرا به گرد و قلنبه تر شدن توپ، گلوله یا تاپاله ـ هرچه آن را نام می نهید! ـ یاری رسانند. همه ی این بازی های گاه خنده دار مشتی بوزینه ی شکمباره و بیکار که پول های مفت و گزافی زیر برنام هایی چون وکیل و وزیر و ده ها برنام پوچ دیگر از کیسه ی مردم ستمدیده ی ایران می ستانند، سرانجام توپ را به همانجایی پاس داد که از همانجا آغاز شده بود؛ گویی در پاسخی بر زبان نیامده به رهبری کوته بین، نابخرد و خرمردِرند که می خواهد تخم حرامی گذاشته شده از سوی خود را در دامن آن ها افکنده تا در برابر خیانت سترگ به انجام رسیده، ناپاسخگو باشد۲، می گویند:
مال بد، بیخ ریشِ صاحبش! و این در حالی است که رهبر پوشالی، پیش تر چیزی در این مایه گفته بود:
من، این تخم را کاشتم و آن را بزرگ کردم؛ بفرمایید! هر کار می خواهید با آن بکنید!

یکی از برادران تازی ـ انگلیسیِ تمرگیده بر کرسی ریاست مجلس فرمایشی از زبان وی گفته است:
«من درباره برجام نظری ندارم و در رای نمایندگان دخالت نمی کنم»!۳ (برجسته نمایی های متن، همه جا از آنِ من است.)

شگفت کشوری است اینجا که نامش نه ایران که «ولایت آقا بیشعور»ی است که خود آغازگر گفتگوهایی ننگین برای گرفتن پایوری از «شیطان بزرگ» زیر پوششِ «گفتگوهای هسته ای» در کشور عُمان بوده و سپس نه تنها در جریان سایر کارهای انجام شده تاکنون بوده که آن را با مغز چلاق و خِرَد وامانده اش کارگردانی کرده و اکنون که کار نزدیک به فرجام است، خواهان از سر وانمودن کار نابکارانه ی خویش و افکندن آن بر دوش دیگران است!

آخوند همزاد «آدم و حوا» در نیایش آدینه ی دو روز پیش با فراخواندن همه ی آن ها که همچنان سرگرم پاسکاری توپ یا تاپاله اند، گویی سرراست از زبان «آقا بیشعور مُعَظّم» می گوید:
«... به نظرم بهتر است موضوع برجام را دیگر تمام شده تلقی کنیم و در محافل عمومی آن را مورد بحث قرار ندهیم؛ اینکه خیر بود یا شر، خوب بود یا بد، هرچه بود تمام شده بدانیم و سراغ پیگیری حقوقمان از سند توافق هسته‌ای برویم و مراقب شیطنت طرف مقابل باشیم.»۴ وی در همین نیایش آدینه، همچنین گفته است که رهبر هنوز توافق اتمی را «امضاء‌ نکرده است.»۵

همه ی این ها در شرایطی رخ می دهند که در کردار، دست ایران را از آن میان به کوشش سرراست پادوی ایرانی تبار «یانکی» ها در جایگاه وزیر امور خارجی رژیم تبهکار۶ زیر ساتور «قطعنامه فصل هفتم منشور سازمان ملت ها» برده و پرده ی تازه ای از سناریوی امپریالیستی با آماج از کار انداختن توان موشکی ایران، کمابیش بسان بلایی که به بهانه ای دیگر بر سرِ صددام آوردند، خودنمایی می کند. این سرنوشت رژیمی سزاوار سرنگونی است که چون چوب دو سر گُه، نه از پشتوانه ی توده ای برخوردار است و نه هیچگونه پایوری از سوی «شیطان بزرگ» و دیگر کشورهای امپریالیستی دشت کرده است:
آش نخورده و دهان سوخته! دستاورد ارزشمند دانشورانه و فن آورانه ی هسته ای لگدمال شده، اورانیوم پرچگال بربادرفته یا در حال برباد رفتن، نیروگاه هایی که باید با بِتُن پر شوند و ...

آنگاه، دنباله ی یاوه گویی آن اَنچوچک به اندازه ای ریشخندآمیز و برانگیزاننده است که اگر دستت به وی برسد، نیازی به «ریسمان گره دار الهی» نخواهد بود:
«... سراغ پیگیری حقوقمان از سند توافق هسته‌ای برویم و مراقب شیطنت طرف مقابل باشیم.» 

ب. الف. بزرگمهر   ۲۶ مهر ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/10/blog-post_18.html

پی نوشت:

۱ ـ چنانچه «گَنده» نیز خوانده شود، نادرست نیست؛ چیزی بسان تاپاله های بزرگ که روستاییان بسیاری از جاهای ایران با گردآوری و کمی خیساندن سرگین گاو، گلوله های کمابیش بزرگی برای سوخت زمستان خویش فراهم می کنند.

۲ ـ چون کمابیش همه ی نابکاری ها و نابخردی های کوچک و بزرگ دیگر که وی دست اندر کار آن ها بوده است!

۳ ـ «رییس مجلس شورای اسلامی با اشاره به این که طرح اقدام متناسب و متقابل جمهوری اسلامی ایران در اجرای برجام به اطلاع رهبر معظم انقلاب رسیده است گفت: ایشان فرموده اند من درباره برجام نظری ندارم و در رای نمایندگان دخالت نمی کنم.»

«لاریجانی: طرح برجام به اطلاع رهبر معظم انقلاب رسیده است»، ۱۹ مهر ماه ۱۳۹۴

۴ ـ گفته های آخوند احمد جنتی در نیایش آدینه، ۲۴ مهر ماه ۱۳۹۴

۵ ـ همانجا

۶ ـ جای هیچگونه شگفتی نیست:
آن رژیم سرسپرده ی ضد ایرانی و این وزیر امور خارجی خبرچین و گماشته!

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!