«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ دی ۲۱, شنبه

سخنی کوتاه پیرامون هواپیمای فروافتاده ی اکرایینی

همان روز که این پیشامد ناگوار رخ داد و جان همه ی سرنشینان و از آن میان، شمار بسیاری ایرانی یا ایرانی تبار شهروند کانادا و شاید جاهای دیگر را گرفت، دستِکم برای من کم و بیش روشن بود که هواپیما نه در پی چالش فنی در موتور آن، آنگونه که بر زبان کژدم گزیده ی تنی چند از تبهکاران فرمانروا بر ایران آمد که در پی برخورد چیزی آتشزا از بیرون یا ترکشی از درون کابین آن، رخ داده است. گواه آن، ویدئوی کوتاهی کم تر از سی چهل ثانیه بود که یکی از باشندگان شهریار با گوشی خود از آن گرفته بود و می شد تا اندازه ای حتا گمانه زد که آتش، بخش جلوی هواپیما را فراگرفته و گسترش می یابد. از دید من، چنین چیزی نمی توانست موشک های سنگین ضدهوایی باشد که اینک خرموش های تبهکار آن را پذیرفته اند؛ زیرا با چنان برخوردی، هواپیما در همان آسمان، تکه تکه می شد و تکه های آن در پیرامون گسترده تری روی زمین پخش می شد و از روی تصویرهای گرفته شده روشن است که هواپیمای آتش گرفته در برخورد با زمین از هم پاشیده است. این سخن باریک و پاکیزه نیز نیاز به بازگویی ندارد که جان جانداران و از آن میان، آدم ها برای خرموش های اسلام پیشه و گماشتگان شان از کم ترین برجستگی برخوردار است و بجز این نمونه ی همچنان بودار از دید من، زیر دست و پا له شدن و از میان رفتنِ شمار بسیاری مردم در خاکسپاری «شهید کیر خر نظام» در کرمان که همه ی آن ها را نیز می توان «شهید به توان دوی کیر خر نظام» بشمار آورد، آن را نشان داده بود. بنابراین، هنوز چند و چون این رخداد ناگوار و از آن برجسته تر، انگیزه ی تبهکارانی که بگمان بسیار نیرومند از دیگرانی بالاتر آویخته به ریسمان آسمانی، دستور انجام آن را گرفته اند، در پرده ای از دود پنهان است.

اینکه هم اکنون آن مردک مادربخطای دروغگو: امیرعلی حاجی‌زاده در جایگاهِ فرمانده «هوافضای سپاه پاسداران و پاسخگوی پدافند آن نیرو» با بگردن گرفتن نیمچه نیمه ی این تبهکاری شایان درنگ به پیروی از رفتار رهبر کیر خرش به هزار و یک بهانه تراشی، آن را بر دوش دیگران می اندازد،۱ ماجرا را باز هم پیچیده تر می کند؛ ریز و شپش های دیگری که به آن ها دانسته نپرداخته ام نیز هست که پرسش های بسیاری پیرامون این ماجرا چون جریان غم انگیزِ به بیماری «ایدز» دچار شدنِ شمار بسیاری از توده های مردم در لُردگان که سر و تهش را با شتاب هم آوردند و یاوه به مردم گفتند، برمی انگیزد. آنچه برایم روشن است و اینک، رُک و پوست کنده و بی هیچ دودلی می توانم یادآور شوم، دانسته و آگاهانه بودن این تبهکاری بزرگ است. این نیز بماند که ناساز با (برخلاف) بهانه تراشی های این مادربخطای دروغگو، هر گاگول نظامی نیز دستکم باید از این توان برخوردار باشد که هواپیماهای نظامی را از هواپیمای مسافربری بازشناسد؛ آن هم هواپیمایی که نه در آسمان هفتم که هنوز نزدیک بزمین و تازه از باند فرودگاه برخاسته، می پروازد.  

از همه ی این ها که بگذریم، حتا بر بنیاد آنچه این جان ننه اش: «فرمانده ی هوافضا» بر زبان رانده، این پرسش کهنه را پیش می کشد که چنانچه جنگی با «یانکی» ها و دیگر «ششلول بندهای جامعه جهانی» درگیر شود، آیا چنین توله سگ هایی خواهند توانست در برابر آن تاب بیاورند؟ فرماندهی آن پیشکش شان!

بگمانم پاسخ آن از مدت ها پیش روشن است؛ کم ترین دودلی بخود راه نمی دهم که بگویم، یک یک این سرداران ساختگی با همه ی عَرّ و تیزهایی که تاکنون از خود درکرده اند، حتا به اندازه ی آن نیمروز پایداری «طالبان» در برابر سربازان «یانکی» دوره ی «جرج دبلیو سی بوش»، پایدار نخواهند بود و چون شکستِ خوارکننده در برابر واپسین یورش های جنگ با ارتش «صددام» از برابرشان خواهند گریخت و سربازان را تنها و سرگشته، جلوی تیر دشمن و بمباران های هوایی رها خواهند نمود؛ حتا دیگر از آن تنی چند سردار دلاور و راستین آن هنگام، کم ترین نشانی نیست! هنوز پس از سالیان دراز، چهره ی برافروخته ی آن دختر عشایری گردنفراز که بزور جلوی اشکش را گرفته بود، جلوی دیدگانم خیز برمی دارد:
« ... با همین تفنگ جلویشان را گرفتم. همه داشتند فرار می کردند. جلویشان ایستادم و گفتم اگر برنگردید، همه تان را می کُشم ...»۲

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۱ دی ماه ۱۳۹۸

پی نوشت:

۱ ـ .... در این شرایط تعدادی از سامانه های پدافندی به رینگ پدافند تهران اضافه شدند ... در چندین مرحله این آماده باش به بالاترین سطح موجود به همه سامانه‌ها اعلام می‌شود و در مراحل مختلف چندین بار به سامانه‌های مختلف و از جمله سامانه‌ای که درگیر این حادثه شده اعلام می‌شود که موشک‌های کروزی به سمت کشور شلیک شده است. در یکی دو مرحله دیگر تاکید می‌شود که براساس گزارش‌های واصله سامانه‌های پدافندی باید بالاترین سطح آمادگی را داشته باشند و به آنها گفته شده که کروزها شلیک شده و در مسیر هستند. این سامانه‌ای که درگیر شده است و موشک را شلیک کرده که ما پیش‌بینی کردیم، مصاحبه‌ای با خود اپراتور انجام شده و آن هم پخش خواهد شد ان‌شاءالله؛ خود شلیک کننده اظهار کرده است که ما چندین بار درخواست کردیم که فضای کشور از پروازها خالی شود و به اصطلاح «کلیر» [آماج سخن این گوساله از «clear»، یکی از  واژه های پارسی «روشن» یا «آشکار» است.  ب. الف. بزرگمهر] شود و این درخواست‌ها انجام شد به ملاحظه برخی مسائل عزیزان ما این موضوع را دنبال نمی‌کنند. این هواپیما از جایی که بلند می‌شود با توجه به اطلاعاتی که به اپراتور داده می‌شود و گفته می‌شود، وضعیت جنگی است و موشک کروز شلیک شده است، این بنده خدا (شلیک کننده)، هواپیما را «کروز» تشخیص می‌دهد و موظف بوده است در چنین شرایطی تماس بگیرد و تاییدیه را بگیرد؛ ‌خبط اپراتور هم همین است؛ اما ظاهرا سیستم ارتباطی‌اش با اختلال روبرو بوده است و نمی‌تواند تماس بگیرد که شاید به دلیل شلوغ بودن شبکه یا سامانه‌های جنبی بوده است که در نهایت او ۱۰ ثانیه فرصت داشته است که تصمیم بگیرد ... او در این شرایط، این تصمیم بد را می‌گیرد و موشک را شلیک می‌کند و هواپیما مورد اصابت قرار می‌گیرد و در نقطه مشخص شده بر زمین سقوط می‌کند ... بنده وقتی مطلع شدم، صبح روز چهارشنبه این خبر را بلافاصله به مسئولان اطلاع دادم. به من گفتند که هدفی را زدیم، ولی تقارن آن یک مقدار من را به شک انداخت. من غرب کشور بودم؛ ولی بلافاصله به سمت تهران آمدم. ولی بین راه با مسئولان تماس گرفتم و گفتم این اتفاق افتاده و من احتمال بالا می دهم که هواپیمای خودی را زدیم ... صبح جمعه همه اطلاعات جمع و مشخص شد که واقعه چه بوده است. چون بالاخره عده‌ای در این قضیه، خبط و خطا داشتند و اتفاقاتی افتاده است و بعد از آن بود که خود ستاد کل اقدام به رسانه‌ای کردن کرد.

بنده در اولین ساعتی که مطلع شدم آن را به مقامات اطلاع دادم و آنان به واسطه اینکه باید این مسئله را بررسی می‌کردند از اینجا به بعد مربوط به ستاد کل است که واقعا سریع این کار را کردند و ظرف ۴۸ ساعت این کار را انجام دادند ... اگر خبط و خطایی بوده یکی از عناصر ما انجام داده و چون در نیروهای تحت امر ما است مسئولیت آن با ماست و باید جوابگو باشیم ... همانطور که آن شب من در غرب کشور عملیات ضربات موشکی را فرماندهی و کنترل می کردم، در این بخش هم عزیزان دیگری مسئول بودند و آنها باید این کار را می کردند؛ اما این زمینه فراهم شد که این فرد این خطای بزرگ را انجام دهد و متاسفانه این حادثه بزرگ رخ دهد ... [بخدای احد و واحد سوگند!] نیروهای مسلح و سپاه به دنبال پنهانکاری نبوده‌اند و ما از این حادثه متاسف هستیم و مانند خانواده این شهدا خود را غمزده و شریک غم آنان می‌دانیم و ما هم عزیزان‌مان را از دست داده‌ایم و از این حادثه متاسفیم ... اینها هزینه شیطنت‌ها، التهابات و اقدامات آمریکا در منطقه است که واقعا آن شب ما آمادگی درگیری همه‌جانبه را داشتیم. بنده در غرب کشور بودم و هر لحظه احتمال درگیری را می‌دادم؛ چرا که تعداد زیادی هواپیما در منطقه در حال پرواز بود ... ما احتمال شلیک کروز و ورود هواپیماها را داشتیم و خودمان را آماده درگیری همه جانبه کرده بودیم و متاسفانه در اینجا به واسطه تصمیم‌گیری عجولانه یک فرد این اتفاق و فاجعه بزرگ رخ داد. (به پی افزوده در زیر بنگرید!)

برگرفته از تارنگاشت «رادیو تهران»  ۲۱ دی ماه ۱۳۹۸ (بختی برای ویرایش این گزیده گزارش  نداشتم و تنها به اندک ویرایش نشانه گذاری ها بسنده نمودم.  افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ کمتر از یک ماه پس از آن شکست دردناک و تحقیرآمیز، در ماموریتی اداری در منطقه مرزی ایلام بودم. هنوز برآشفتگی و بهم ریختگی اوضاع همه جا و نیز در میان عشایر کرد چادرنشین آن منطقه که مردمانی بسیار مهمان نواز، دلیر و بی باکند، به چشم می خورد. در یکی از چادرها مهمان بودم. گفتگو به جنگ و چگونگی پایان آن کشید. مرد خانوار که آدمی میانسال بود، پاسخ هایی کوتاه به پرسش هایم می داد. روشن بود که از گفتگو در آن باره سر باز می زند. دختر عشایری که به نظرم سن و سالی بیش از پانزده، شانزده نداشت و سرگرم پذیرایی از ما بود در میان گفتگو ناگهان به گوشه ای از چادر رفت؛ تفنگ دولولی از جایی میان بقچه ها بیرون کشید و با چهره ای برافروخته و غروری آشکارا زخم برداشته، در حالی که تفنگ را تا جلوی صورتم پایین آورده بود، گفت:
« ... با همین تفنگ جلویشان را گرفتم. همه داشتند فرار می کردند. جلویشان ایستادم و گفتم اگر برنگردید همه تان را می کُشم ...»

سخن آن دختر عشایری کم سن و سال ظاهرا اثر خود را نهاده و شمار بسیاری از فراری ها در آن جبهه، شرم زده به سنگرهایشان بازگشته بودند. برای من نیز پرسشی برجای نمانده بود. آشکار بود چه چیزی رخ داده است ... آن هنگام معنای سرکشیدن «جام شوکران» را با جان و روحم دریافتم.

برگرفته از پی نوشتِ یادداشتِ «به هوش باشیم!» ب. الف. بزرگمهر  سوم اسپندماه ۱۳۸۹

پی افزوده:

«اگر همینگونه از هرم قدرت پایین بروید و به پایین ترین سطح ممکن که در آنجا به هر رو کاری انجام می شود، برسید، هم «آهنگر بلخ»، هم «مسگر شوشتر»، هم آن پیرزن یا پیرمرد گوزپیچ شده و هم آن دختر یا پسربچه ای که تیزی آن تیز را بر گردن خواهد گرفت، همه را خواهید یافت!»

برگرفته از نوشتارِ «چنین است جان برادر! جان خواهر!»  ب. الف. بزرگمهر   یکم آبان ماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!