صفحات

۱۴۰۳ مرداد ۳۰, سه‌شنبه

ایکاش در دیزی ما باز نمی ماند ... ـ بازپخشش

هر وعده که دادند به ما باد هوا بود
هر نکته که گفتند غلط بود و ریا بود

چوپانی این گله به گرگان بسپردند
این شیوه و این قاعده ها رسم کجا بود؟

رندان به چپاول سر این سفره نشستند
اینها همه از غفلت و بیحالی ما بود!

خوردند و شکستند و دریدند و تکاندند
هر چیز در این خانه كه بی برگ و نوا بود .

گفتند چنینیم و چنانیم دریغا ...
اینها همه لالایی خواباندن ما بود !

ایکاش در دیزی ما باز نمی ماند
یا کاش که در گربه کمی شرم و حیا بود!

زنده یاد ایرج میرزا

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/07/blog-post_43.html

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از دریافت دیدگاه ها و انتقادهای شما خرسند خواهم شد.