یک یادداشت کوتاه درباره ی نوشتاری کم و بیش کهنه
نوشتار زیر یکی از پرخواننده ترین نوشتارهای اینجانب از
هنگام راه اندازی این تارنگاشت کوچک تاکنون بوده است؛ بازانتشار آن، آماج ویژه ای
جز آنکه برای نخستین بار در «گوگل پلاس» درج می شود، دنبال نمی کند.
یک نکته را هم می بایستی بیگمان یادآور شوم که به نوبه ی
خود از اهمیت نسبی برخوردار است. جایی در این نوشتار از «نیرومند ترین حزب چپ در ایران»
سخن به میان آمده است. آروین ها و آزمون های پنج سال گذشته نشان داد که میهن مان و
طبقه ی کارگر سرفراز و فداکار آن، همچنان نیازمند حزبی به آرش راستین، کمونیست است
که بتواند با پیشروترین کارگران و فرزندان این طبقه ی تا به پایان انقلابی، پیوندهای
نزدیک برقرار کرده، نقش بُز زنگوله دار پیشرو را بر دوش بگیرد. شوربختانه، چنین نیست
و همه ی حزب ها و سازمان های کوچک و بزرگ مدعی، رویهمرفته و کم و بیش جز باشگاه های
سیاسی یا فرقه های دربسته ای، انباشته از روشنفکران لایه های میانی به بالای جامعه
ایران، چیزی بیش نبوده، جز پرگویی های پیگیر و شرکت در همایش های حزب ها و سازمان
های همانند در دیگر کشورها و نمایش های سالنی کاری برای طبقه کارگر، دیگر توده های
زحمتکش و بطور کلی جامعه ی خویش انجام نداده و نمی دهند. روند رویدادها در کشورمان
نشان می دهد که در کنار خودفروختگان و مزدورانی به خدمت درآمده از میان نیروهای چپ
پیشین، این حزب ها و سازمان ها، اگر هم جنبشی داشته یا کاری می کنند، بیش تر خرده
کاری و دنباله روی از این یا آن جریان اجتماعی بوده است و بس. هیچیک از این حزب ها
و سازمان ها، کم ترین نشانی از حزبی کارگری ـ کمونیستی به آرش پرولتری آن ندارند.
ب. الف. بزرگمهر
۱۳ تیر ماه ۱۳۹۳
***
نمونه ای از احترام به حقوق بشر سربازان یانکی به مردم
کشور همسایه ما!
تصویری را که می بینید صحنه دلخراش تجاوز چند سرباز یانکی
به دختر نوجوان عراقی را نشان می دهد. آنها، آمده بودند تا به گفته جنایتکاری چون
دیک چنی، به مردم عراق دمکراسی و احترام به حقوق بشر را آموزش دهند. آنها، آماده
اند تا آموخته های خود در عراق، افغانستان را در سایر جاها ازجمله کشور ما نیز به
انجام رسانند.
به کودتاگران و سَر بی کلاه ماندگان حاکمیتی که به جان یکدیگر
افتاده اند، نمی توان چیزی گفت. آنها واعظان غیر متعظی بوده و هستند که راه خود را
رفته و می روند و هم اکنون نیز، بی آنکه بدانند، چون درازگوشان چموشی که تنها گرد
و خاکی در پی برجای می گذارند، با شتاب هرچه بیشتر به سوی پرتگاهی که برایشان
آماده شده، رَه می سپارند. گرچه نگاهشان ـ بویژه آنگاه که درمی مانند ـ به آسمان و
امدادهای غیبی دوخته می شود، ولی برایشان تاکنون حقظ «بیضه اسلام» و معامله های
پرسود با آنها که آن را مستکبرین نامیده اند، از اهم واجبات روزانه (به گفته آنها:
یومیه) بوده است. بر آنها حَرَجی نیست. ولی آنچه، بویژه برای نیروهای چپ که اکنون
وظایف سنگین تری نسبت به گذشته بر دوششان نهاده شده و می شود، شایسته توجه جدی
است، متمرکز نمودن همه نیرو برای سازماندهی توده های مردم و بویژه زحمتکشان در
سازمان های صنفی ـ سیاسی خود می باشد. بدون چنین پشتوانه ای، امر اتحادهای سیاسی
گسترده و کارآ نه آنچنان پیش خواهد رفت و نه تضمین های ضروری برای استواری و گسترش
و ژرفش چنین اتحادهایی به سود توده های زحمتکش وجود خواهد داشت.
اینکه بحران سراپای رژیمی پوسیده را که به هیچ رو دیگر
پاسخگوی نیازهای جامعه ایران و بویژه زحمتکشان نیست، فراگرفته است، به معنای آن نیست
که بحران حتما و به خودی خود به سود پیشبرد منافع توده ها جلو خواهد رفت. به عنوان
یک نمونه روشن و با نگاهی کمی ژرف تر از خواندن یک داستان معمولی به نوشته بسیار
ارزنده «ده روزی که دنیا را لرزاند» اثر جان رید، می توان دریافت که مدیریت بحران،
آنگاه که در می رسد و اینکه به دست کدام نیروها اداره شود، بالاترین اهمیت را
دارد. همه هنر حزب بلشویک و بویژه لنین ـ بدون بزرگنمایی بیجا ـ در این بوده است
که در لجظه های ویژه و اثرگذار؛ توانسته اند شایسته ترین شعارها را به سود توده های
مردم، در میان گذارند و از آن مهم تر از نیرو و سازماندهی بسیار خوبی برای پیشبرد
شعارهای انقلابی برخوردار بوده اند.
آیا نیرومند ترین حزب چپ در ایران، در لحظه کنونی از هیچکدام
از دو شرط یاد شده در بالا (سازمانی کارآ و نیرومند درون کشور و نیز داشتن برنامه
های روشن تاکتیکی و دوربردی برای مدیریت بحران به سود توده های زحمتکشان) برخوردار
است؟
به نظر نگارنده، در همان هنگام که به رویارویی با رژیم
پوسیده ضد مردمی برمی خیزیم، باید و حتما دروغگویی و بزدلی سَر بی کلاه ماندگان
حاکمیت و برخی نیروهای پیرامون و پیوسته آن را نیز برملا سازیم. در غیر این صورت،
تنها دنباله رویی بیش نخواهیم نبود و نخواهیم توانست حتا نیم گامی کوچک در پیشاپیش
توده ها برداریم. به هیچ انگیزه ای نمی توان و نباید با نیروهای بورژوازی لیبرال ایران
همگام و همسو شد و برای آن بهانه تراشید. چنین کاری، برای یک حزب چپ باورمند به
سوسیالیسم علمی در شرایط کنونی، تنها به معنای فروکاستن خود و همتراز شدن با حزب
های "چپ" همکار سرمایه و «سوسیال دمکرات» هاست.
اینکه «... دستگاه قضایی بویژه دادگاه های انقلاب اسلامی
... برای اثبات امری دروغ به نام "انقلاب مخملی" همه امکانات خود را بسیج
می نماید.» و «... ادعانامه دادستان با صراحت تمام مواضع ولی فقیه و فرماندهان
سپاه و دیگر کودتاچیان مبنی بر تئوری انقلاب مخملی را تکرار و برای کودتای
انتخاباتی جامه قانونی می بافد.» امری کم و بیش روشن است؛ ولی هماندم باید به این
نکته نیز توجه نمود که همه آنها با هم زمینه های فروپاشی ایران زمین را از هرباره
فراهم نموده و می نمایند.
آیا باید خطر دست درازی نیروهای امپریالیستی را که بگونه
ای آشکار در کار مدیریت بحران به سود خود هستند، دستکم گرفت؟
ب. الف. بزرگمهر ۱۱ امرداد ۱۳۸۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر