«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ دی ۱۱, چهارشنبه

جناب آقای ترامپ! شما گُه می‌ خورید ـ بازانتشار

لات بی سر و پای «یانکی» با بر زبان راندن سخنانی آمیخته به جفنگ و هارت و پورت، پیمان ننگین و فراقانونی نامور به «برجام» را زیر پا نهاد؛ پیمانی که هستی ننگینِ رژیم تبهکار اسلام پیشه ی فرمانروا بر کشورمان به آن، بستگی همه سویه ای دارد و خود برای گرفتن پایوری از کشورهای امپریالیستی پیشگام بوده و افزون بر پایمال نمودن ارزشمندترین دستاوردهای دانشورانه ـ فنی ایران، بسیاری تبهکاری های آمیخته به زنهارخواهی بسود خوک های امپریالیست و برخلاف بهره وری های ملی ایران بر دوش گرفتند.

در این یادداشت کوتاه، کاری به گفته های آن لات بی سر و پا که زمانی وی را «ترومپت گوشخراش» و «ترومپت پرهیاهو» نامیدم، ندارم. او زیر پوششی گول زننده و نمایش هایی بیشرمانه، بهره وری هارترین امپریالیست های روی کره زمین که خود نیز یکی از آنهاست را پاس می دارد و خواهان گسترش جنگ در همه جای جهان و نابودی ملت ها و خلق هاست. درباره ی اینکه سیاست های تبهکارانه ی رژیم سگ مذهب اسلام پیشگان، بیش از هر رژیم دیگر در جهان به پیشبرد سیاست های امپریالیستی در منطقه و جاهای دیگر جهان یاری رسانده نیز در اینجا چیزی نمی گویم. سخن بر سر گفته های مردکی دبنگ و نیرنگباز با نام ریشخندآمیزِ رهبر۱ در پاسخگویی به آن لات بی سر و پاست؛ گفته هایی آمیخته به راست و دروغ و از آن برجسته تر، بهانه تراش در ماسمالی گند و گه کاری های خویش در نقش کارگردان «تعامل با شیطان بزرگ» و از سر خویش وا کردن و به گردن دیگران نهادنِ همه ی آن نابکاری هایی که خود وی، خواه ناخواه، در جایگاه نخست پاسخگویی به آن است و از زیر آن، شانه تهی می کند؛ مردکی که اکنون زمینه ای برای میدانداری یافته و از سوی ملتی که در خیزش دی ماه سال گذشته، بدرستی وی را بیش از هر جک و جانور درون خیمه و خرگاهش، آماج خشم و کین خویش نهاد و مرگ وی و رژیمش را خواستار شد به آن «ترومپت گوشخراش» می گوید:
«از طرف ملت ایران می‌گویم، آقای ترامپ! شما غلط می‌کنید.»۲

خنده ام می گیرد. راستش را بخواهید، زهرخندی است. با خود می گویم:
آیا پا در جای پای روح الله خمینی می نهد که در دورانی انقلابی با پشتوانه ی سترگ توده های مردم ایران گفته بود: آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند؟ دورانی که «یانکی» ها براستی هیچ غلطی نمی توانستند بکنند و چنانچه نیروهای انقلابی به بهانه ی دروغینِ خودی و ناخودی، یک به یک سر به نیست نمی شدند، می توانستند دست در دست یکدیگر، ایران را به دادگری سزاوار توده های مردم بپاخاسته که انقلاب بر دوش و شانه شان به پیروزی دست یافت، رهنمون شوند؛ ولی، اینک چه؟ از آن همه نیرو آیا چیزی بر جای مانده است؟ نه! تنها مشتی بوزینه ی جانماز آب کش، دروغگو و دزد بی همه چیز که جان شان به پایداری چنان قرارداد ننگینی بسته بود و اینک، خواهان پاسداری از آن زنهارخواهی بزرگ و گناه نابخشودنی با همکاری امپریالیست های دوروی اروپایی۳، بدون این یکی هستند! ولی مگر چنین پندار کودنواری شدنی است؟! زهی پندار بیهوده! بسیاز زود خواهند دید کار به کجا می انجامد. قراردادی دیگر در کار نیست. باریک تر بگویم:
از همان نخست، قراردادی که دو سوی برابرهوده (برابرحقوق) داشته باشد، در کار نبود؛ قراردادِ دست بالا بردنِ رژیم ضدِّملی و ایران برباددهِ سگ مذهبان اسلام پیشه بود و کم ترین سودی برای توده های مردم و خلق های ایران نداشت؛ قراردادی که از همان نخست از سوی دستگاه دیوانسالاری «یانکی» ها در دوره ی «برادر بَرَک حسین اوباما»ی باهوش و آبزیرکاه زیر پا نهاده شد و این را آن مردک خبرچین: «سیّدِ از خر جسته» و همه ی آن نخودچی کشمش های گروه گفتگوگر با نمایندگان «شیطان بزرگ» نیک می دانستند و به همین شوند، همه شان سزاوار تیرباران یا بدار آویخته شدن هستند. خودِ آقای "کارگردان" که اندیشه ی «تعامل با شیطان بزرگ» را «اصلاح طلبانِ» یکی از دیگری مادربخطاتر در تنبانش انداخته بودند نیز دستِکم از زمانی نزدیک به پایان آن قرارداد ننگین و فراقانونی، هر دو چشمش را بر روندی شوم و زمینه ساز بزرگ ترین سرافکندگی ایرانیان بست؛ زمانی که شاید با خود پنداشته بود:
دیگر کار از کار گذشته است. خدایا پناه بر تو! شاید هم حلوایی در کار باشد ...  

به این ترتیب، خود این "کارگردان" نیز سزاوار گلوله یا دار است ... و چه اندازه حالم از خواندن این گفته ها بهم می خورد:
«مسوولین کشور در امتحان بزرگی هستند. آیا عزت ملت را حفظ خواهند کرد یا نه؟ باید عزت و منافع ملت به معنای واقعی کلمه تأمین شود.»۴

آیا با بستن چنان قراردادی، در همین دو سه سال، توده های مردم ایران زندگی بهتری یافتند؟! یا نه، واژگون آن، اوضاع اقتصادی ـ اجتماعی و کار و بار مردم از آنچه بود، بارها بدتر شد؟

مردک یاوه سرا! سخن بر سر کدام ملت است که «منافع [آن] باید به معنای واقعی کلمه تأمین شود»؟ اگر تو دبنگِ نیرنگباز، تنها کلان سوداگران هست و نیست مردم ایران را ملت می پنداری یا جا می زنی، آن ها نه تنها در این دو سه سال کم ترین آسیبی ندیدند که به پشتوانه ی آن قرارداد ننگین، بسیار بیش تر از گذشته، مردم ایران را چاپیدند؛ سرمایه های ملی را دزدیدند و بار زدند و از کشور بردند. دروغگوی بیشرم و آبرو که خود نیز در این بازی خورد و برد، دستی گشاده و دراز داشته و داری، آیا برای آن ها نگرانی؟!

اینکه این بار تا چه اندازه به خواست های تبهکارانه ی امپریالیست ها و ریزه خوارانش گردن نهاده اند، هنوز روشن نیست؛ گرچه آزمون های گذشته و نمودها و نشانه های چندی گواه بر آن است و موش های اسلام پیشه، باز هم دورِ دیگری از سیاه بازی با مردم ایران را در پیش گرفته اند. با خود می اندیشم:
دور آینده۵ ، آنگاه که پته های باز هم بیش تری از آنچه بگردن گرفته شده روی آب بیاید، مردک زبانباز چه خواهد گفت؟ شاید چیزی در این مایه:
جناب آقای ترامپ! شما گُه می‌ خورید.

گرچه، خِرَد «آقای ترامپ» به اینجاها نمی رسد، من اگر جای وی بودم، پاسخی اینچنین گزنده به این مردک دَبَنگ می دادم:
برادر شما «بَرَک حُسین»، هم خود گُه خورد و هم آن را بخورد همدستان مان در اروپا و سایر جاها داد؛ ما گام نخست برای رها شدن از گُه خوری وی که به ما نیز گرانبار شده را برداشته و بزودی از آن آسوده می شویم. سپس با دوستان خود، حلوا نوش جان خواهیم نمود.۶

ب. الف. بزرگمهر   ۲۰ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۷


پی نوشت:

۱ ـ روح الله خمینی با همه ی نادانی نسبی اش در زمینه های اقتصاد و سیاست از دیدی رویهمرفته ژرف در شناخت آدم ها برخوردار بود. وی ناتوانی سرشتی و ناکارآمدی این مردک عوضی و یاوه سرا را خوب دیده بود که گفت: وی حتا یک نانوایی را نمی تواند بچرخاند.

۲ ـ برگرفته از «پیام آزادگان»   ۱۹ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۷

۳ ـ بس دوروتر و فرومایه تر از امپریالیست های «یانکی»!

۴ ـ برگرفته از «پیام آزادگان»   ۱۹ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۷

۵ ـ اگر چنان آینده ای با چنین جَک و جانواران حرامزاده و تبهکاری، همچنان در کار باشد.

۶ ـ با الهامی دور و نزدیک از داستانک جاودانه عُبید زاکانی:
شنیدم كه در این روزها بزرگی، زنی بدشكل و مستوره داشت. به طلاق از او خلاصی یافت و قحبه ای جمیله را در نكاح آورد. خاتون چنانكه عادت باشد، صلای عام در داد. او را منع كردند كه زنی مستوره بگذاشتی و فاحشه اختیار كردی. آن بزرگ از كمال حِلم و وقار فرمود كه عقل ناقصِ شما بِسرِ این حكمت نرسد. حال آنكه من پیش از این گُه می خوردم به تنها، این زمان حلوا می خورم با هزار آدمی.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!