آنک بیباده کند
جان مرا مست، کجاست
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست، کجاست
و آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم
و آنک سوگند من و توبه ام اِشکست، کجاست
و آنک جانها به سحر نعره زنانند از او
و آنک ما را غمش از جای ببردهست، کجاست
جانِ جانست وَگر جای ندارد چه عجب
این که جا میطلبد در تن ما هست، کجاست
غمزه ی چشم بهانهست وَ زان سو هوسیست
و آنک او در پس غمزهست دل خست، کجاست
پرده روشن دل بست و خیالات نمود
و آنک در پرده چنین پرده ی دل بست، کجاست
عقل تا مست نشد، چون و چرا پست نشد
و آنک او مست شد از چون و چرا رست، کجاست
مولانا جلال الدین رومی بلخی (دیوان شمس)
از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از
اینجانب؛ گرچه، در درستی یکی دو نشانه، اندکی دودلم. ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر