«هیچ والی* دیگری در گرجستان، آن
همه اسب در خیمه و خرگاه خویش، آن همه گدا بر آستانِ درش، آن همه سرباز در خدمتش و
آن همه دادخواه بر درِ سرای خویش نداشت.» (برگرفته از «دایره گچی قفقازی»، برتولت
برشت)
بگمانم، «بِرِشت» فراموش کرده بود تا بنویسد:
هیچ والی دیگری در آن پیرامون تا آن اندازه بابصیرت نبود!
ب. الف. بزرگمهر ۳۰
مهر ماه ۱۳۹۵
با ویرایش و پارسی نویسی درخورِ متنِ پارسیِ برگردان از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر
* واژه ی «والی» از ریشه ی عربی به آرش «فرمانروا» یا باریک تر: فرماندار یا
استاندار یک استان یا «ولایت» (از همان ریشه) است؛ مانند کشور کانادا که با همه ی
بزرگی آن، همچنان استانی از کشور انگلیس بشمار می رود و فرمانداری (والی) انگلیسی
از سوی دم و دستگاهِ برجای مانده از آن امپراتوری درب و داغان شده در پی پیروزی
اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی در جنگ جهانی دوم بر اهریمن فاشیسم و نازیسم که
ناوابستگی (استقلال) سیاسی بسیاری از کشورهای پیش تر چنگ اندازی شده از سوی
امپریالیست ها بویژه در آسیا و آفریقا را در پی داشت، در آنجا گماشته می شود.
به شَوَندِ بار تاریخی واژه، دانسته از پارسی نویسی آن در
اینجا خودداری ورزیدم. ب. الف. بزرگمهر
زیرنویس تصویر:
بسیاری نمی دانند هنگامی که رژه می روند، دشمن پیشقراول شان
است. ندایی که به آن ها فرمان می دهد، ندای دشمنان شان است. آن که از دشمن سخن می
گوید، خود دشمن است. برتولت برشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر