مرقومه ی حضرتعالی۱ اسباب نگرانی این حقیر را فراهم نمود و وعده و
وعیدهای دیگر مسوولین پاکدست نظام از حل مسائل و مشکلات از آب و هوایی گرفته تا
معادن زیرزمینی را به یادمان آورد که نه تنها گرهِ هیچکدام گشوده نشد که کارخرابی
های فراوان هم ببار آمد. از خودمان هم هیچ نگوییم، بهتر است. نصیحتم به جنابعالی و
سایر همکاران تان در این زمینه این است که گوشزد پیامبر عظیم الشان مان به شتربانش۲ را آویزه ی گوش نموده با توکل به خدای
متعال، نخست زانوی آن «ویروس منحوس»۳ را ببندید و
زمینگیرش کنید تا نتواند هر جایی که دلش خواست، رهسپار شود و مسوولین پاکدست مان
را از تک و تا بیندازد؛ ولی نابودش نکنید؛ بجای آن، باید تحقیق و تفحص نمود که
چگونه می توان از این ویروس بگونه ای آماجمند و سمتگیری شده سود برد تا ازین پس دوست
را از دشمن بازشناسد؛ وگرنه، خدا را چه دیدی؟! کَاَنَّهُ شاید بسرش بزند به بیت ما
هم سرک بکشد که واویلاست. اگر همه ی این کارها را توانستید بهنگام به انجام برسانید،
آنگاه می توانید از شکست «کیر و اینا»۴ سخن
سرایی کنید. البته ناگفته نگذارم که این ویروس در سرشت خود تا اندازه ای دوست و
دشمن را می شناسد و سراغ آن ها که بحمدلله خوب می خورند و خوب می خوابند و خوب می
گایند و مزاج هاضمه شان نیز خوب کار می کند، کم تر می رود. خوب! از همین زمینه
باید برای سمتگیری بهتر آن سود برد و از آن، ویروسی دست آموز بر پایه ی «طبّ
اسلامی» ساخت. به عبارتی دیگر و کوتاه سخن، آنکه باید دشواری پدید آمده را به بختی
خوب و کارساز برای نظام مقدس اسلامی تبدیل نمود. این را هم تا فراموش نکرده، عرض
کنم که در سخن نگاری۵ شما از بحمدلله، انشاء الله و اینا نشانی
نبود! از خدا نترسیدید که ممکن است سر لج بیفتد و همه ی کوشش ها و دستاوردهای تان
را به باد دهد؟ این هم نمونه ی پندآموز آن درباره ی دیوانه ای خیره سر که با یک
انشاء الله نگفتن و فرمان خدا را زیر پا نهادن، برای خرید درازگوشی به بازار رفت و
خر نخریده و زَر از دست داده، دست از پا درازتر به خانه بازگشت:
«روزی جحی برای خرید
درازگوشی به بازار می رفت. مردی پیش آمد و پرسید: كجا می روی؟ گفت:
به
بازار می روم كه درازگوشی بخرم. گفتش: بگوی انشاءالله! گفت: چه جای انشاءالله باشد
كه خر در بازار و زر در كیسه ی من است. چون به بازار در آمد مایه اش را بزدند و
چون بازگشت همان مرد به او برخورد و پرسیدش از كجا می آیی؟ گفت: انشاءالله از
بازار؛ انشاءالله زَرَم را بدزدیدند؛ انشاءالله خری نخریدم و زیان دیده و تهیدست
به خانه بازمی گردم، انشاءالله!»۶ انشاء الله سرشکسته و درمانده نشوید و با دستی پر از ویروسی دست آموز نزد ما بیایید.
ب. الف. بزرگمهر دهم اسپند ماه ۱۳۹۸
پی نوشت:
۱ ـ «پیام امید بخش، پدرانه، مهربانانه و سرشار از صفای حضرتعالی،
همکاران عزیزم را که در سراسر کشور، شبانه روز و بی هراس دل به دریای بلا زده اند
تا هموطنان نازنین گرفتار در گرداب بیماری نوپدید را برهانند، سراپا شوق و امید و
سپاس کرد و خستگی روز و شبهای نفس گیر و جانکاه را از جسم و جانشان زدود و این
فرزند کوچک و سرباز خدمتگزارتان را بیش از پیش شرمسار محبت های بیکران تان نمود.
امسال سربازان و افسران ارشد نظام سلامت با دل زدن به موج
سیلاب های بهاری و جانفشانی در آنفلوآنزای پاییزی، لحظه ای از کنار مردم و بیماران
نیازمند دور نشدند و با تلاشی بی وقفه در کاهش مرگ و میرها افتخاراتی بی بدیل آفریدند
که سازمان های بین المللی را در اوج تحریم های ظالمانه، شگفت زده کرد و این بار نیز
شیرزنان و بزرگ مردان عرصه بهداشت و درمان، جان بر کف می روند تا با شکست هر چه
زودتر بیماری، افتخاری نو در تاریخ کشور عزیزمان بیافرینند و پیام محبت آمیز و
دلگرم کننده حضرتعالی نفس تازه شان بخشید تا آهنگ گامهای شتابانشان تندتر و زمان
سلطه شان بر عامل بیماریزا، کوتاهتر شود.
علیرغم رنجی که از رنجوری مردم میکشیم، وفاق و همدلی ملی
بین همه دستگاههای اجرایی، رسانه ملی، نیروهای مسلح، سازمانهای مردمنهاد و مردم
عزیز کشورمان در کنار خدمتگزاران عرصه سلامت با شعار "کرونا را شکست میدهیم"
جهانیان را شگفتزده خواهد کرد.» (از نامه ی وزیر بهداشتِ نظام خرموشی به «کیر خر نظام»، برگرفته از رسانه
های ایران)
۲ ـ
گفت پیغمبر به آواز بلند با
توکّل زانوی اُشتر ببند! (مولانا جلال الدین محمد بلخی
رومی)
... داستان شتر پیامبر، هنگامی که در بیابان گم شده بود؛ و چون رسول از
شتربان خود پرسید:
«چرا زانوی شتر را نبسته است؟» پاسخ شنید:
«به خدا توکّل کردم!»
آنگاه، رسول شتربان را گفت:
«از این پس، نخست زانوی شتر را ببند و آنگاه توکّل کن!
(اَعقِل و توکّل!)»
برگرفته از «کتاب کوچه»، حرف الف. دفتر دوم، زنده یاد
احمد شاملو، چاپ دوم، تابستان ۱۹۹۵ (با اندک ویرایش و پیرایش
درخور از اینجانب؛ عنوان نیز از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر) و درج شده در یادداشتِ «چاره جویی زمینی؛ نه واگذاشتن به آسمان!» ب.
الف. بزرگمهر هشتم مهر ماه ۱۳۹۲
۳ ـ «... انشاءالله
زودتر کلک این ویروس منحوس گرفته بشود [گرچه، آماج سخن «حضرت بصیرت العظما» کنده شدن کَلَک
ان است؛ پیری است و خرفتی!] انشاءالله ...»
برگرفته از «تارنگاشت مُعَظَّم لله» هشتم اسپند ماه ۱۳۹۸ (افزوده های درون [ ] از آنِ من
است. ب. الف. بزرگمهر) و درج شده در یادداشتِ «کَاَنَّهُ بی بصیرتی مطلق است!» ب. الف. بزرگمهر هشتم اسپند ماه ۱۳۹۸
۴ ـ «این
ویروس، در ممالک محروسه ی ՛شیطان بزرگ՝ با همکاری و راهنمایی انگلیسی ها برای هدف
قرار دادن ولایت مقدس ما ساخته و پرداخته شده و نام کامل علمی آن بر اساس ՛طبّ
اسلامی՝، ՛کیر و اینا՝ست که کوتاه شده ی آن را در رسانه ها بکار می برند.» برگرفته از یادداشتِ «بیخود دنبال منشاء این
ویروس نگردید!» ب. الف. بزرگمهر دوم بهمن ماه ۱۳۹۸
۵ ـ «آقا»
چون هر از گاهی فیل شان یاد هندوستانِ دوران جوانی شان می کند که به پارسی گویی و
پارسی نویسی، اندک دلبستگی داشته اند، در اینجا بجای واژه ی از ریشه عربی «انشاء»،
برابر پارسی آن: «سخن نگاری» را بکار برده و کنایه ای هم زده اند. از شاهکارهای پارسی
گویی و پارسی نویسی شان از آن میان، پیشنهاد کاربرد واژه های ساخته و پرداخته ی
«تلویزان» بجای «تلویزیون» و «رادیان» بجای «رادیو»ست:
«من گفتم ما می توانستیم
مثلاً همینطور که عرب ها وقتی که تلویزیون آمد به آن گفتند ”تِلْفاز“ ـ تلفاز یک
ساخت لغت عربی است ... ـ بگوییم ”تلویزان“ که یک شکل فارسی دارد. ما اصلاً در فارسی
کلمهای شبیه رادیو نداریم، مگر حالا ممکن است بِندرت یک چیزی پیدا بشود؛ چه اشکال
داشت که ما رادیو را می گفتیم ”رادیان“ تا می شد فارسی؛ اشکالی هم نداشت؛ این کار
را هم نکردیم. مرتّب همین طور الفاظ دخیل، کلمات دخیل وارد می شود در زبان فارسی و
همین طور دائم تکرار می شود؛ در مطبوعات می نویسند، در رادیو و تلویزیون تکرار می کنند،
در کتابها می نویسند، حالا که دیگر فضای مجازی هم هست، در فضای مجازی می نویسند؛
من نگرانم.»
برگرفته از تارنگاشت «کیرِ خرِ نظام» به
تاریخ ۳۰ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۸ و درج شده در یادداشتِ «دُلاویزُن
لا پاتِ، دُلاویزُن لا کُنتِ» ب. الف. بزرگمهر
۱۷ خرداد ماه ۱۳۹۸
۶ ـ جاودانه عُبید زاکانی