«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ بهمن ۲۲, سه‌شنبه

برای همین ها دخترم در زندان است

دخترم حقوق خوانده بود. آخر هم ترجیح داد از «حق» دفاع کند. البته از آن حقی که حق است! نه آنچه که به نام حق و به کام نامردمان ناحق می‌شود. دخترم معلم بود. به بچه ها درس می‌داد. به همان ها که دست شان به مدرسه ها و کلاس های کمک درسی گران‌قیمت نمی‌رسد و نیمی از روز را کار می‌کنند و اگر خوش‌شانس باشند، نیم دیگر روز را با کتاب و کیف قرضی در ‌کلاس هایی که هیچ شباهتی به کلاس درس ندارد، درس می‌خوانند ... دخترم از تساوی حرف می‌زد و تا آنجا که توان داشت به آن عمل می‌کرد. دخترم از استثمار کارگر می‌گفت؛ از زنانی که دیده نمی‌شوند؛ از کودکانی که در این فرایند عادی شده ی بی عدالتی، دست شان به آینده خوش نمی‌رسد ... برای همه اینها دخترم ۲۸۵ روز است که در زندان است.

مهرانه قاسمی (مادر ندا ناجی)

برگرفته از «تلگرام اتحادیه آزاد کارگران ایران»  ۲۲ بهمن ماه ۱۳۹۸ (برنام را از متن نوشته برگرفته ام.  ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!