دخترم حقوق خوانده بود. آخر هم ترجیح داد از «حق» دفاع
کند. البته از آن حقی که حق است! نه آنچه که به نام حق و به کام نامردمان ناحق میشود.
دخترم معلم بود. به بچه ها درس میداد. به همان ها که دست شان به مدرسه ها و کلاس های
کمک درسی گرانقیمت نمیرسد و نیمی از روز را کار میکنند و اگر خوششانس باشند، نیم
دیگر روز را با کتاب و کیف قرضی در کلاس هایی که هیچ شباهتی به کلاس درس ندارد،
درس میخوانند ... دخترم از تساوی حرف میزد و تا آنجا که توان داشت به آن عمل میکرد.
دخترم از استثمار کارگر میگفت؛ از زنانی که دیده نمیشوند؛ از کودکانی که در این
فرایند عادی شده ی بی عدالتی، دست شان به آینده خوش نمیرسد ... برای همه اینها
دخترم ۲۸۵ روز است که در زندان است.
مهرانه قاسمی (مادر ندا ناجی)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر