بخشی از بیانیه ی انجمنی نامور به «صنفی» است که دانسته
از آوردن نام آن خودداری می ورزم:
«دولت تدبیر و امید به
خوبی پاداش حامیان خود را در ستاد فرهنگیان انتخابات سال ۹۶ پرداخت و همه فعالان آن
را جهت قدردانی به مراجع قضایی و هیات های تخلفات اداری سپرد.
انتخابات سال ۹۶ آوردگاهی بود که جمعیت کثیری از معلمان را بنا به مقتضیات زمان و شعارهای تبلیغاتی
حسن روحانی به ستاد انتخاباتی او کشاند تا اندک اعتبار و آبروی بجا مانده خویش را
بر سر روی کار آمدن دولت اعتدال صرف نمایند.
دولتی که پس از انتخابات و سوار شدن بر خر مراد نشان داد
که نه تنها اعتدال و منطقی در کار ندارد بلکه به اقتضای زمان چهره ای امنیتی و
سرکوبگرانه در بطن خویش دارد که نه به معلم رحم می کند و نه به کارگر و نه دبیرکل
و اعضای تشکل های صنفی و سیاسی.
متاسفانه در دور دوم روی کار آمدن دولت روحانی شاهد بیشترین
سرکوب ها و گسترش فضای اختناق و امنیتی بر مجموعه آموزش و پرورش کشور بودیم و بر
خلاف ادعای بسط و اقامه حقوق شهروندی، حتی اصول روشن قانون اساسی مانند اصل ۲۷ و ۳۰ را نیز در جهت
تامین اهداف امنیتی خویش قربانی نمود.
امنیتی کردن فضای آموزش و پرورش به جای تامین امنیت شغلی
و اجتماعی برای فرهنگیان در دستور کار دوایر حراستی آموزش و پرورش و نهادهای امنیتی
قرار گرفت و حتی منتقدان و فعالان رسانهای نیز که فقط با قلم خویش نقد و پیشنهاد
ارایه می نمودند به مراجع قضایی کشانده شدند. در این میان محمد حبیبی معلم آزاده و عضو کانون صنفی معلمان تهران نیز
از این سفره بی نصیب نماند.»۱
با خود می اندیشم:
از کدام آوردگاه سخن می گوید؟ آوردگاهِ گزینش (انتخابات)؟
کدام گزینش؟ آیا در بنیاد خود، گزینشی در کار بود؟ و اگر بود، میان تنی چند بد و
بدتر و نابدترِ پیشاپیش دست چین شده و برگزیده ی خیمه و خرگاهی پوشالی و بی سر و
سامان ... حتا اگر گزینشی در بهترین نمونه های "آزاد" آن در دمکراسی
بورژوازی در کار بود، آیا می توان از آوردگاه سخن راند؟ آیا نمونه ای از چنین
آوردگاهی در جایی سراغ دارید که در آن زد و خورد طبقاتی میان نمایندگان فرودستان
با نمایندگان فرادستان انجام پذیرفته و در آن، فرودستان از بختِ برگزیده شدن
نمایندگان شان و دستیابی به فرمانروایی برخوردار شده باشند؟ شاید نه حتا به اندازه
ی انگشتان یک دست که تنها یکی دو نمونه ی تاریخی چون سربرآوردن «سالوادور آلنده»
در شیلی که به آن نیز نمی توان براستی آوردگاه نام نهاد ...
از کدام «مقتضیات زمان» سخن می رانَد؟ آیا کوته بینی و
فرصت جویی را زیر چنین عبارت ناشایستی پنهان نمی کند؟! آیا آن کوته بینی، نشانه و
پیامد تن دادن به سیاستِ گرانبار شده از سوی همان خیمه و خرگاه بی در و پیکر از
یکسو و دامنه ی رنگارنگی از جریان ها و گروهبندی های وامانده ی "سیاسی"
از آن میان با گرایش های چپی دروغین از سوی دیگر نیست که کارگران و زحمتکشان پیرامونِ
آن را بسوی سازش با دشمنان طبقاتی خود می رانند و کلاه گشادی سرشان می نهند؟
آیا نباید سر خود را دستِکم به اندازه ای که توان نیم
نگاهی به چشم انداز داشته باشی، بالا گرفت و گام های خویش را با آن همسو و هماهنگ
نمود؟ آیا سراشیبی پیموده شده از کودتای خزنده ی سال ۱۳۸۸ به این سو گواه «...
از هم پاشی درونی رژیمی
ناسازگار با نیازهای جامعه و ایلخانی که هرچه بیش تر نیازمند پشتوانه ای برونی می
شود»،۲ نیست؟ «مقتضیات زمانِ» چنین "رژیم"ی از سال های آزگار و بویژه
از آن کودتای خزنده به این سو که در دوره ی گماشتگیِ آخوند پفیوز امنیتی: حسن
فریدون روحانی شده، نمودِ باز هم آشکارتری یافته، کنار آمدن با امپریالیست ها برهبری
«یانکی» ها به هر بهایی بوده است و بس! با چنین رژیمِ (و نه تنها دولت!) سرکوبگری
که «... نه به معلم رحم می کند و نه به کارگر و نه دبیرکل و اعضای تشکل های
صنفی و سیاسی» را برسمیت می شناسد و همه ی کوشش خود را برای هرز بردن جنبش
توده ای و پراکنده نمودن کُنش های رستایی که از سیاست جدا نیست، بکار می
گیرد، تنها و تنها با زبان زور باید سخن گفت!۳
ب. الف. بزرگمهر پنجم اردی بهشت ماه ۱۳۹۹
پی نوشت:
۱ ـ برگرفته از «تلگرام» پنجم اردی
بهشت ماه ۱۳۹۹ (برجسته نمایی های متن از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)
۲ ـ «روند پیموده شده در این شش سال، همراه با گواهی های
بیشمار و از آن میان، گریزِ حجم گسترده ای از سرمایه به بیرون مرزهای ایران از
یکسو و از هم پاشی درونی رژیمی ناسازگار با نیازهای جامعه و ایلخانی که هرچه بیش
تر نیازمند پشتوانه ای برونی می شود از سوی دیگر، نشاندهنده ی نیاز فزاینده و
ناگزیر جامعه ایران به از میان برداشتن ՛روبنا՝یی پوشالی و از درون پوسیده است که
با ՛پایه՝ در ناهمتایی بیمانندی درگیر شده و به شَوَند گشوده نشدن گرهِ کار و سمت
و سو نیافتنِ جنبش اجتماعی که با دستکاری های زیرکانه ی نیروهای مزدور امپریالیستی
از آن میان در جامه ی ՛چپ سوسیال دمکرات՝ نیز همراه است، چون آواری بر سرِ توده
های مردم ایران فرود می آید و از درون نیز جامعه را می فرساید و به نابودی می کشاند.»
برگرفته از یادداشتِ «همداستانی بر سر برنامه ای کمینه و
گرد آمدن در یک پیشانی پیشرو، نیازی درنگ ناپذیر!» ب. الف. بزرگمهر سوم شهریور ماه
۱۳۹۴
۳ ـ «... همه ی کنش های رستایی ـ سیاسی کوچک و بزرگ دیگر را در
چارچوب آماج دوربردیِ بزیر کشیدنِ رژیم خرموش های تبهکار باید دید و جای داد؛
وگرنه، دچار گونه های بسیار گوناگونی از کژدیسگی ها و کژروی هایِ پیامد کوته بینی
سیاسی شده، راه بجایی نخواهیم برد.
سخن بسیار باریک ՛ارستو՝ که سده ها پیش گفته بود: ՛آدمی،
جانوری سیاسی است՝ را از یاد نبریم و در دام نیرنگبازی های کلان خرموش های رژیم
توسری خور از بیگانه ی دزدان اسلام پیشه نیفتیم که همراه با واپس نشینی ناگزیر
در برابر فشار نیرومند توده های بجان آمده، بر کشاندن کارگران و زحمتکشان و و
ساختارهای رستایی ـ سیاسی شان به پذیرش چارچوب تنگ رستایی و مهار نمودن آن پامی
فشارد که دستِ بالا و در خوش بینانه ترین برخورد در چارچوب ՛آنارکو
سندیکالیسم՝ مانده، شکست خواهد خورد.»
برگرفته از یادداشت «هر روز مات می مانی، چه بگویی و چه
بنویسی؟» ب. الف. بزرگمهر ۲۹ اُردی بهشت
ماه ۱۳۹۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر