در دوره ی ایلخانان سده های میانی ایران، دورقابچین هایی به
نام سراینده، نخست «کُ. شعر» می سرودند و سپس پاداش می گرفتند؛ نمونه های امروزی
شان چندان با سروده سر و کار ندارند و بیش تر با نام هایی دهان پر کن، چون «پژوهشگر»
و «کارشناس» پا به میدان می نهند تا همان ستایش های چاپلوسانه را برای فلان
سیاستمدار تبهکار که همچنان پهنه ی سیاست را با نمایش های ریشخندآمیز انتخاباتی
جابجا گرفته، سر دهند و برای بَهمان گند و گه کاریِ انجام شده از سوی همو بهانه
بتراشند؛ ستایشگرانی پست و فرومایه که پیش تر دهان شان شیرین شده است. اینگونه که
برمی آید، در روزگار ما، بسی بیش از گذشته های دورتر، بی مایه فطیر است؛ افزون بر
آنکه چنین پدیده ای به نوبه ی خود، بیمایگی هرچه بیش تر دورقابچین ها و «کُ. شعر
سرایان» این دوره در سنجش با دوره ی ایلخانان را نیز به نمایش می نهد.
یکی از آن ها که مدیریت نهادی به نام «هادسون» را بر دوش می
کشد و رسانه ی مزدور، برنامِ «اندیشکده ی نامدار» را نیز به کون آن بسته، در
هماوندی با بمباران پایگاه هوایی سوریه از سوی «یانکی» ها که گویا با دستور سرراستِ
مردک پررو و بی بُته ای به نام «ترامپ» انجام پذیرفته از آن میان، چنین گفته است:
«دوران شکیبایی دوربردی که ویژگیِ
بی کرداری سال های [ریاست جمهوری] اوباما بود به سر آمده است. پرزیدنت
ترامپ مرد کردار است.» و من با خود می اندیشم:
پرزیدنت ترامپ، بیش از آنکه کاری چشمگیر به انجام رسانده
باشد، هرج و مرج در همه ی زمینه ها را دامن زده است؛ هرج و مرجی که از یکسو همه ی نشانه
های بی برنامگی و نبود سیاست های دوربردی و راهبردی یکپارچه را دربردارد و از سوی
دیگر، ناتوانی و ناکارآمدی این پررو در پهنه ی سیاست را نیز به نمایش می نهد ...
چنانچه باریک تر و گویاتر گفته باشم:
"مرد کردار" تا همین جای کار، در تنبانش ریده است!
دیگری بر این باور است که «چون تاکنون هیچ اقدام دیگری
جلوی اسد را نگرفته، تصمیم پرزیدنت ترامپ، تصمیمی درخور بوده است»!
گواهمندی از این بهتر می خواهید؟!
نمونه های دیگری از همینگونه سخنان بیمایه، چاپلوسانه و
ستایشگری هایی که کم ترین نگاهی به زندگی توده های نگونبخت مردم در سوریه و دیگر
جاها ندارد از سوی این یا آن "کارشناس" مزدور و گروه کمابیش بزرگی از
سیاست بازان قد و نیم قد بر زبان آمده که جایی برای شگفتی نیز ندارد. حتا این
رخداد که درست همزمان با آغاز بمباران سوریه، رییس جمهور کاسه بشقاب فروش های
چینی، مهمان آن مردک بی بته است، جای شگفتی ندارد؛ از ادعاهای تند بی پایه که از
آن میان، «یانکی» ها را «ببر کاغذی» می نامید و در نخستین آزمونِ میدان کارزار، بیش
از یک میلیون نیروی پیشرو و از آن میان، شمار بسیاری کمونیست دلخوش به پشتوانه ی
"چین کمونیست" در اندونزی را به کشتن داد تا دوره ی
"کمونیست"های بازرگان پیشه، بیش از پنجاه سال بدرازا نکشید. با همه ی
این ها و دیگر پدیده های منفی که نمودهایی از زیگزاگ های ریز و درشت تاریخی و گونه
هایی از «واپسگرایی» را دربرداشته و دارد، موج بلندِ انقلاب های خلقی با سمتگیری
سوسیالیستی در همه ی جهان، بسی گسترده تر از دوران «انقلاب سترگ اکتبر» و زمین
لرزه های پیامد آن، در راه است؛ موجی که به باور من، این بار، جریان سازشکار «سوسیال
دمکراسی» را نیز همراه با دیگر پلشتی ها تا اندازه ای بسیار خواهد روفت و تندرستی نسبی
را به کالبد نیروهای چپ در همه جا بازخواهد گرداند. جای سخن بیش تر در این باره
اینجا نیست؛ درباره ی آن پیش تر در یادداشت های دیگری، نکته هایی درخور درنگ را
یادآور شده ام و در اینجا تنها به بازگویی اشاره وارِ یکی دو نکته بسنده می کنم:
دشمن ما چپ ها بیش از سامانه ی زمینگیرشده ی سرمایه داری
امپریالیستی، زمان است؛ هیچگونه خودپویی (اتودینامیسم) برای فراروییدن سامانه ی
سوسیالیستی از درون سامانه ی سرمایه داری در کار نیست و به شَوَند پیشرفت های
پرشتاب فن آوری های گوناگون زمانی کم تر از ۳۰ سال برای انجام آن داریم؛ با این
همه، این تنها یکسوی دشواری است. ما نیازمند جایگزینی «جبر اقتصادی» سامانه ی
سرمایه داری با گونه ای خودپویی و ساز و کار برتر در کالبد سوسیالیسم هستیم که بر
بنیاد آن، راهی بی بازگشت بسوی کمونیسم و همبود کمونیستی گشوده شود؛ وگرنه، در کردار، راه را برای بازگشت دوباره ی «جبر غیر اقتصادی» پیش
از سرمایه داری گشوده ایم. دشواری بسیار بزرگ ما در گشودن چنین گرهی است. به
این ترتیب، چنانچه باریک تر بنگریم، دشمن بزرگ تر که دشمن هستی پایدار آدمی و
فرهنگ آن بر روی کره ی زمین نیز هست، نه در پیشانی زمینگیر شده ی رویارو که درون
خود ماست!
ب. الف. بزرگمهر
۲۰ فروردین ماه ۱۳۹۶
برجسته نمایی های متن و افزوده های درون [ ] همه جا از آنِ من است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر