این است مزدی كه خدایان سود
بر ما
نازل كردند
بارش دود گرسنگی
در شب بهره كشی
بر این سلوک اعتراض كردیم
در شیكاگو فریادمان را به این توحش مقدس
با گلوله جواب دادند
و در لیون و پاریس با یك خروس قندی
و چتری وارونه بر سر برهنه مان
در برلین با صلیب شكسته و ...
تولد گل سرخ بر لجنزار اشرافیت را افراطی گری نام نهادند
و تابلوی رویش ممنوع بر دروازه های جهان آویختند
تار و پود نقش متحدمان بر دارِ قالیِ زندگیِ جمعی را
برنتافتند
و هر رنگِ مان را بر داری آویختند
فاجعه ی دنیای وارونه را بدیهی ترین نمودِ رشد، نامیدند
جغد های هرزه نویسِ این برده دارانِ عصرِ فروش و قمارِ
بزرگ
طبیعت را فروختند
انسان را فروختند
حقیقت را فروختند
سود كارمان را سرمایه نام نهادند و فروختند
بهشت را فروختند
و در آخر، بر سر سفره و لباسِ تن و سرپناهِ مان با هم به
قمار نشستند
این سوداگران آزپیشه ی یك درصدی
در این شب مهیب بهره كشی
اینك بر چادر نشسته ایم
مقابل دیوار وال استریت در نیویورك
میان میدان التحریر در قاهره
و در همه ی خیابان های لندن, پاریس, آتن, رم, مادرید, لیسبون
... تا سئول
و همه ی كمپ های كارگری
و حلبی آباد های این زمین ناامن
و همچنان به جرم ساختن چتری واقعی
برای رهایی از تگرگ سیاه گرسنگی
باتوم را و گاز فلفل و زندان و مرگ را باز تجربه می كنیم
تا برآمدنِ صبحِ برابری
علی یزدانی
با سپاس از فرستنده: ج. م.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر