«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ فروردین ۱۹, سه‌شنبه

هستی ناسازگار سامانه ی سرمایه داری با زندگی توده های مردم جهان ـ بازانتشار

کارل مارکس و فردریش انگلس، دو دانشمند بزرگ انقلابی دوران ما در «مانیفست حزب کمونیست» از آن میان، چنین آورده اند:
«... بورژوازی برای طبقه فرمانروا بودن در همبود (جامعه) و گرانبار نمودن چند و چون (شرایط) خویش به عنوان قانونی برتر بر فراز همبود، دیگر هیچ شایستگی ندارد. سزاوار فرمانروایی نیست؛ زیرا برای بیمه کردن زندگی برده اش در بردگی خویش ناکارآمد است؛ زیرا نمی تواند بگذارد وی تا جایی فرو رود که بجای آنکه از سوی وی پرورده شود، خود ناگزیر به خوراندن وی شود. همبود دیگر نمی تواند زیر بار این بورژوازی زندگی کند؛ بزبانی دیگر، هستی آن با همبود سازگار نیست.» (برگردان از متن انگلیسی به پارسی از ب. الف. بزرگمهر)*

چگونگی زیست سرمایه داری امپریالیستی در دوران کنونی را می توان بگونه ای نمادین با شیوه ی زیست این جانور یکی پنداشت؛ با این انگاره که مرداب پر از لای و لجن که هر روز بدبوتر و نازیستمندتر می شود و زیست سایر جاندارانی که در آن هنوز دست و پایی می زنند نیز به آن وابسته است. مرغان نشسته بر پشت وی، بردگان یاد شده از سوی آن دو دانشمند انقلابی نیستند؛ آن ها که دامنه ای از لیبرال دمکرات ها تا سوسیال دمکرات ها را دربرمی گیرند، نخبگان مُرداب و مُبلّغان زندگی مردابی اند. کاریای آن ها پاک کردن پوست جانور از انگل های ریزی است که خوراک خودشان نیز هست و با این کار از رنج جانور تا اندازه ای می کاهند و نیز نغمه سرایی برای سایر جانداران  مُرداب، بویژه خوشبخت ترین شان در لایه های بالای مُرداب است که نوای دلنشین و گوشنواز آن ها را بهتر می نیوشند. جای آن بردگان، درون لای و لجن ته مرداب است.

ب. الف. بزرگمهر   هفتم تیر ماه ۱۳۹۵

http://www.behzadbozorgmehr.com/2016/06/blog-post_88.html

پی افزوده:

* متن انگلیسی برگردان از بخش برجسته نمایش داده شده:

Hitherto, every form of society has been based, as we have already seen, on the antagonism of oppressing and oppressed classes. But in order to oppress a class, certain conditions must be assured to it under which it can, at least, continue its slavish existence. The serf, in the period of serfdom, raised himself to membership in the commune, just as the petty bourgeois, under the yoke of the feudal absolutism, managed to develop into a bourgeois. The modern labourer, on the contrary, instead of rising with the process of industry, sinks deeper and deeper below the conditions of existence of his own class. He becomes a pauper, and pauperism develops more rapidly than population and wealth. And here it becomes evident, that the bourgeoisie is unfit any longer to be the ruling class in society, and to impose its conditions of existence upon society as an over-riding law. It is unfit to rule because it is incompetent to assure an existence to its slave within his slavery, because it cannot help letting him sink into such a state, that it has to feed him, instead of being fed by him. Society can no longer live under this bourgeoisie, in other words, its existence is no longer compatible with society.

Manifesto of the Communist Party
by Karl Marx and Frederick Engels February 1848
Written: Late 1847; First Published: February 1848; Source: Marx/Engels Selected Works, Vol. One, Progress Publishers, Moscow, 1969, pp. 98-137; Translated: Samuel Moore in cooperation with Frederick Engels, 1888; Transcribed: by Zodiac and Brian Baggins; Proofed: and corrected against 1888 English Edition by Andy Blunden 2004; Copyleft: Marxists Internet Archive (marxists.org) 1987, 2000, 2010. Permission is granted to distribute this document under the terms of the Creative Commons Attribution-Share-Alike License.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!