«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ اردیبهشت ۳, چهارشنبه

آهنگ «کارخانه» ـ اجرای نخست و دوم

سروده: «جورج سکورتیس»
ساز و آواز (خُنیا): «جیانیس ماکروپولوس»
اجرای نخست: «لاکیس هالیکاس»
اجرای دوم: «سوتیریا بلو»

کارخانه ایست ندارد
شب کار می‌کند؛ روز کار می‌کند

نام کسی که در کنار شماست، چیست؟

... و آن دیوانه ایتالیایی
نمی‌توانم از او بپرسم
حتی نمی‌توانم نفس بکشم

من در برابر دستگاه کار می‌کنم
خم که می‌شوم بر سرش، انگار شیب تند جاده‌ای سربالا

... و از همان نخستین دَم
سرپرست کار آمد به سراغم
برای اینکه درِ گوشی به من بگوید
دو کلمه اتمام حُجّتش را:
«گوش کن مهاجر، دوست من
وقت طلاست
با کارگران گفت و گپ نکن
وقت کشی نکن
پسر خود را فراموش نکن
او گرسنه است و این شوربختی [همراه] دارد»

و خاک مرده پاشیده‌اند در پست من
گفت و گپ از یادم رفته است

من شماره ۸ هستم
همه با این شماره مرا می‌شناسند

و من نامم را پنهان نگه می‌دارم
نامم را به من می‌گویی؟

برگرفته از «تلگرام هنر اعتراضی»  سوم اردی بهشت ماه ۱۳۹۹ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر)


تصویرهای افزوده: نگارگری های کارگران صنعت نفت آبخُست خارک ـ هوشنگ پزشک نیا





هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!