«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ فروردین ۱۹, سه‌شنبه

دیگر روی مان نمی شود چیزی بگوییم! ـ بازانتشار

دیگر نمی خواهم چون دو سه سال پیش برای تان ننه من غریبم درآورم.* روی مان هم نمی شود همه چیز را بگوییم. از آن هنگام که سرِ دوست نازنین مان را زیر آب کردند از دو چیز بیش از پیش خوف داریم؛ یکی آنکه خدای ناکرده بر سر ما هم همان بلا را بیاورند و ناخواسته پرپر بزنیم؛ دوم اینکه به درگاه خدای مان: «بوف بزرگ»، شرفیاب شویم. می دانیم تا پای مان به آنجا برسد، درباره ی روی هم ریختن مان با فرمانروای جنگل و اینا** خواهند پرسید و ما پاسخی برای هیچکدام نخواهیم داشت. درست است که اینجا سر چند تایی بوف را شیره مالیدیم و داستان سر هم کردیم؛ ولی آنجا برای «بوف بزرگ» که نمی شود مزخرف بافت. او بِلانسبت شما از خودمان، تخم حرام تر و هفت خط تر است و همه چیز را پیشاپیش می داند. برای همین، دیگر روی مان نمی شود چیزی بگوییم!

ب. الف. بزرگمهر     ۳۰ اسپند ماه ۱۳۹۵


* «همین سال پیش بود که گفتیم  ...»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۹ بهمن ماه ۱۳۹۴

«انشاء الله، امسال دیگر می رویم!»، ب. الف. بزرگمهر،  ۲۹ اسپند ماه ۱۳۹۴

** این « ... و اینا» دربردارنده ی بسیار چیزهای ناگفته ی دیگری است.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!