«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ اردیبهشت ۳, چهارشنبه

دردِ آدمی

خسته تر از آن بود
که گمانِ پاهایش رقم می زد
و ناتوان تر از آن که
دست‌هایش می‌پنداشتند،
جانش
در زاری باغ
به چنبره‌ی ماتمِ نان
نشسته بود
و در غروبی نفس‌گیر
به بلندای ردیف گل‌های فرو فتاده
خاطر زندگی را
در یادی قدیمی زمزمه می کرد!
در دشت بی‌ثمری
که هیچ وَقعی
بر نفس‌های خسته‌ی او نمی‌نهاد.

انتظار باد
حوصله‌ی زمین خشک را بر نمی‌تابید
و جانِ خسته‌یِ او
در آخرین شعاع آفتاب
سبکبال
غوطه‌ور می‌شد؛
و آنگاه
ستاره‌ای نه،
سنگی از فراز کوه فرو افتاد.

داریوش سلحشور

برگرفته از «تلگرام هنر اعتراضی»  سوم اردی بهشت ماه ۱۳۹۹ (با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!