پیشکش
به توده های زحمتکش مردم ایران
روستایی، ماده
گاوی داشت و ماده خری
با كُرّه. خر بمرد. شیر گاو
به كُرّه خر می داد و ایشان را
شیر دیگر نبود و روستایی ملول
شد و گفت:
خدایا تو
این خر كُرّه را مرگی بده تا عیالان من،
شیر گاو بخورند.
روز دیگر
در پایگاه رفت. گاو را دید مرده.
مردك را دود از
سر برفت و گفت:
خدایا
من خر را گفتم؛ تو
گاو از خر باز
نمی شناسی؟
جاودانه عُبید زاکانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر