«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ فروردین ۳۱, جمعه

در دام سیاست های ملی گرایانه نیفتیم! ـ بازپخشش

هر واماندن و درجا زدنی از سرنگونی گروهبندی های خرموش اسلام پیشه، بخت فروپاشی بسود کشورهای امپریالیستی را بیش تر می کند

یادداشتی بایسته

هسته ی نوشتار همچنان نیمه کاره ی زیر که به روند فزاینده ی ملی گرایی در میهن مان و برآمد آن در میان برخی از نیروهای نیمچه سیاسی ایرانی تبار پرداخته از آن بیش از سه ماه پیش است. ده پانزده روز گذشته، تازه هایی بر پیش نویس های گذشته و برگرفته هایی از نوشتارهای پیشین افزوده و تا آنجا که توانسته ام در چارچوبی درخور جُستار این نوشتار آماده نموده ام. تنها بخش بر جای مانده که به برخی ارزیابی ها و برآوردها می پردازد را در روزهای آینده خواهم نوشت یا بهتر است بگویم: خواهم کوشید تا بنویسم و همه ی نوشتار را دوباره در تارنگاشتم درج خواهم نمود.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۳ مهر ماه ۱۳۹۸


***

«یانکی» ها بهتر از تو۱ می دانند که یورش به ایران با پیامدهای هم اکنون مهارناپذیر و بیم برانگیزی روبرو خواهد شد؛۲ نه از آن رو که از رژیم پوشالی و آبروباخته ی خرموش های اسلام پیشه که بخش سترگی از دله دزدی های سردمدارانش نیز در بانک های خود آن ها تلنبار شده، بترسند. این پیامدها از شوندهای برجسته تر سیاسی، اجتماعی و تاریخی از آن میان، برجسته ترین شان: جایگاه جغرافیایی ـ سیاسی ایران در پهنه ی جهان برخوردار است که هرگونه فروپاشی آن از راه چنگ اندازی به دگرگونی یکباره و ناگهانی تراز نیروهای نشانه گذارِ سیاسی با پیامدهای ناروشن در جهان خواهد انجامید؛ بگونه ای که به هیچ رو، روشن نیست که بتوانند تهیگاهِ۳ جغرافیایی ـ سیاسی به یکباره پدید آمده را به آسانی پر کنند.

«یانکی» ها یا باریک تر بگویم: «استراتژیست» های شان، نیک می دانند که چنگ اندازی به سرزمین پهناور ایران و آغاز جنگ می تواند در روندی مهارناپذیر به گسترش کمابیش بی درنگ آن در بخش های بزرگی از آسیا و اروپا بینجامد و به شَوَندِ پیشرفت های فن آوری سنجش ناپذیر با دوره ی واپسین جنگ جهانی در سده ی بیستم ترسایی از آن میان، در زمینه ی نظامی که گام بگام به سپهر پیرامون زمین نیز کشیده می شود، نخواهند توانست خود را چون گذشته از آتش چنان جنگی دامنگیر دور نگاهدارند. در سنجش با آن دوره، جهان کنونی بسیار کوچک تر شده است: دهکده ای جهانی با ناهمتایی هایِ رویهمِ انباشته و فزاینده ی اجتماعی ـ اقتصادیِ و سیاسیِ که سرنوشت همه ی باشندگان آن، ناساز با خواست های بهره کشانِ جهان، بیش از پیش به هم گره می خورد و چشم اندازِ سازی جداگانه برای خود نواختن را از همه ی کوته بینانی که پایداری و جاودانگی سَروری شان بر جهان را خواهانند و برای آن خود را به آب و آتش می زنند، هر روز کوتاه تر نموده، سرانجام کور می کند؛ حتا «بارباروسا»ی نوینی که در پی آنند و زمینه های آن را از هر باره می آمایند، چنانچه کامیاب نیز شود، نه تنها نخواهد توانست جهانی بی سر خر و دلخواه شان فراهم کند که آن ها را نیز بی هیچ درنگی به کام مرگ خواهد کشاند. ترس برخی از سردمداران کشورهای امپریالیستی اروپای باختری از گرایش های تبهکارانه و کوتاه بینانه ی گاومیش های تمرگیده در بالاترین جایگاه های دَم و دستگاه دیوانسالاری امپریالیست های «یانکی» با همه ی دنباله رَوی همچنان ناگزیرشان از آن ها برای هیچ و پوچ نیست. با این همه، نبود چشم انداز تاریخی درخور برای گسترش باز هم بیش تر سرمایه از یکسو و افزایش تنش های اقتصادی و سیاسی میان کشورهای امپریالیستی از سوی دیگر که همچشمان کم و بیش نیرومند دیگری نیز یافته اند، کوته بینی سرشتی بیم برانگیز جهان سرمایه که دو جنگ جهانی نیز در کارنامه ی ننگین خود دارد را بیش تر دامن می زند و جهان را بسوی جنگ دیگری می کشاند که این بار از توان اتمی، هیدروژنی، نوترونی و لیزری شایانی برای نابودی بخش سترگی از جانداران خشکی ها ـ جز شاید برخی از بندپایان سخت پوست چون کژدم ـ برخوردار است.

سخن باریک و پاکیزه ای (نکته) که جای آن در کمابیش همه ی ارزیابی ها و برآوردهای سیاسی تهی است و کم تر اشاره ای در پرگویی های پرشاخ و برگ از رویدادها به آن شده و می شود، آماج بنیادین کلان بهره کشان جهان در کالبد دولت های امپریالیستی و دولت های مزدور و گروهبندی های جیره خوارشان برای سرکوب جنبش های توده ای فزاینده و جایگزینی جنگ های طبقاتی با جنگ های ملی گرایانه از آن میان، زیر پوشش کیش ها و آیین های هوایی (یا همانا آسمانی ـ ریسمانی) در همه جاست؛۴ گروهبندی های خرموش فرمانروا بر میهن مان۵ نیز در این باره تافته ای جدا بافته نیستند؛ آن ها در روندی ناهمتا و ناسازگار با خواست های تاریخی توده های مردم ایران و جهان،۶ سال های سال و بویژه پس از زیر پا نهادن «اصل ۴۴ قانون اساسی» و کوبیده شدن واپسین میخ ها بر تابوت انقلاب شکست خورده ی سال ۱۳۵۷، نه تنها در ایران که در سایر جاهای جهان با امپریالیست ها، همکاری همه سویه ای داشته و همچنان دارند. در سنجش با دوره ی پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و هستی رژیم گوربگور شده پادشاهی در جایگاه پیشکار و همزمان، ژاندارم باتوم بدست امپریالیست ها در آسیای باختری، نقش گروهبندی های خرموش فرمانروا بر میهن مان در روز و روزگارِی که نشانی از «اتحاد جمهوری های سوسیالیستی شوروی» نیز برجای نمانده از نوکری و مزدوری آن کشورها فراتر نرفته و نمی رود؛ بماند که این گروهبندی های تبهکار، افزون بر همه، نقش پلیدی در خودی و ناخودی کردن جنبش های منطقه داشته و هر از گاهی چون سگ های زنجیری نیز در اینجا و آنجا بکار گرفته شده اند.۷  

با آنچه آمد، «یانکی» ها بسرکردگی دیگر امپریالیست ها و نوچه های شان، تنها آنگاه پا پیش خواهند نهاد و خواهند کوشید تا زیر پوست ناخشنودی و برآشفتگی اجتماعیِ به اندازه ای بسنده فراگیر شده ی ایران بخزند که:
الف. جنبش اجتماعی ایران، سمت و سوی سازماندهی شده ی خود در کالبد ساختارهای توده ای (سندیکاها و شوراهای کارگری و دیگر ساختارهای زحمتکشان نزدیک به طبقه کارگر) را از دست داده یا دستِکم به اندازه ای بسنده سر در گم و پراکنده شده باشد. «یانکی» ها و دیگر امپریالیست ها نیک می دانند که آشوب های اجتماعی در ایران به شَوَندهای طبقاتی و تاریخی، ناساز با آنچه به عنوان نمونه در اروپای باختری رخ داده و می دهد، بگونه ای بیم برانگیز به چپ گرایش داشته و در آینده نیز خواهد داشت؛
ب. تا اندازه ای که بتوان جنبش سر در گم و پراکنده را بدلخواه خویش سمت و سو داد، دچار هرج و مرج شده باشد و انبوه توده ی گرسنه و برآشفته، گرایش های هرج و مرج جویانه از خود نشان دهد؛
پ. پراکندگی ها، دو دستگی ها و چند دستگی ها میان خلق های ایران زمین بر بسترهای گوناگونی از جنگ و ستیز بر سر آب و زمین و زبان گرفته تا جنگ های نامور به «حیدری نعمتی» بر بنیاد باورهای آسمانی ـ ریسمانی از زمینه ای درخور برای فرارویاندن و گنجانده شدن در این یا آن سناریو برخوردار شده باشند. «یانکی» ها و دیگر امپریالیست ها نیک می دانند که بهترین و کم هزینه ترین سناریو برای آن ها فروپاشی از درون از راه گسستن پیوندهای تاریخی میان خلق های ایران است؛ پیوندهایی که با همه ی جداگانگی های زبانی و خرده فرهنگی در چهار گوشه ی ایران زمین، شکستن آن به شوند همریشگی کم و بیش همه ی خلق های ایران بسیار دشوار خواهد بود و تنها بر بنیاد جداگانگی زبانی و خرده فرهنگ ها به آسانی گسستنی نیست. با این همه، چشم اسفندیار جنبش توده های مردم ایران در روز و روزگار آشوب، همین خواهد بود؛
ت. "رژیم" خرموش های فرمانروا یا باریک تر: گروهبندی های دزد و تبهکار خرموش های اسلام پیشه، توان فرمانروایی و مهار جنبش توده ای را بیش از پیش از دست داده و شیرازه ی اقتصادی ـ اجتماعی به اندازه ای چشمگیر از هم پاشیده شده باشد.

«یانکی» ها برای دستیابی به آنچه برجسته ترین شان در بالا یاد شد و نیز آسان تر نمودن روندِ چنگ اندازی بگاه بایسته، همه ی کوشش خود را برای جلوگیری از یگانگی نیروهای پیشروی اجتماعی و سیاسی در یک پیشانی و نهادن گزینه و چشم اندازی درخور در برابر توده های مردم، بکار خواهند بست و همزمان خواهند کوشید تا گزینه هایی ناروا و ضد تاریخی چون مترسکِ «نیم پهلوی» به عنوان «مُرده خوار»۸ تاج و تخت از دست رفته و یا «گروهبندی دوزخی قحبه قَجَر» را برکشیده بجلو هُل دهند. استراتژیست های «یانکی» ها و دیگر امپریالیست ها نیک می دانند که چنین گزینه هایی، حتا اگر بگونه ای گذرا و جداگانه در بازه ای از زمان کامیاب شوند از آینده ای درخور برخوردار نخواهند بود؛ با این همه، پیش انداختن شان، چنانچه بویژه سردرگمی یاد شده در یکی از بندهای بالا در میان توده ی مردم چشمگیرتر باشد به گسست و پراکندگی هر چه بیش تر میان نیروهای انقلابی و پیشرو یاری خواهد رساند و یکی از آماج های شان نیز همین است. یگانگی نیروهای پیشروی اجتماعی و سیاسی در یک پیشانی با کمینه برنامه ای برای سرنگونی گروهبندی های خرموش دزد و تبهکار فرمانروا بر میهن مان، همچشمی بنیادین و برخاسته از درون برای امپریالیست ها و دیگر نیروهای اهریمنی همدست شان است که بی هیچ گمان و گفتگو آن را برنخواهند تافت. همینجا این را نیز بیفزایم که پیش تر نیز هر از گاهی به آن اشاره نموده ام:
در بازه ی زمانی کنونی، بخشی از گروهبندی های خرموش اسلام پیشه بویژه گروهبندی های بورژوا لیبرال تمرگیده در دولت نامور به «زهدان اجاره ای» ـ گرچه، نه تنها این گروهبندی ها ـ سزاوارترین نامزدهای کشورهای امپریالیستی برهبری «یانکی» ها برای سرِهمبندی نمودن جریانی پوشالی از درون هستند که بسته به دگرگونی های هم اکنون پیش بینی ناپذیر می توانند با دیگر نیروهای مزدور و سرسپرده ـ از آن میان، یاد شده در بالا ـ جفت و جور شده، دولتی پوشالی، چون آنچه در افغانستان، یمن، لیبی و سایر جاها گواهیم، پسند و دلخواه «ششلول بندهای جامعه جهانی» پدید آورده و با برسمیت شناختن بی درنگ آن از سوی کشورهای امپریالیستی و دنباله روهای شان، پشت و پناهی رسمی به آن ها بخشند. در این باره، «خان گاییده» («خوان گایدو») ی ننگ ونزوئلا با همه ی ناکامی و آبروریزی ببار آورده، نمونه ای شایان درنگ است؛ زیرا آنچه در آنجا تاکنون ناکام مانده، می تواند در جایی دیگر، بی درنگ کامیاب از آب درآید. آخوند دزدِ پستان مادرگزیده ی پفیوز: حسن فریدونِ در حجره های تنگ و تاریک، روحانی شده از دیرزمانی پیش به این سو، برای بر دوش گرفتن چنان نقشی لَه لَه می زند. از دید من، همو کسی است که چنانچه بخت آن را یابد، پای سربازان «یانکی» را بی هیچ چک و چانه زدنی به ایران خواهد گشود:    
نه چک زدیم، نه چانه، «یانکی» آمد بخانه!۹

با این همه، پاسخ به این پرسش که آیا هم اکنون هنگام خزیدن «یانکی» ها و دیگر امپریالیست ها بزیر پوست جنبش هر دَم فزاینده ی اجتماعی ایران فرارسیده یا نه، همچنان با برخی سایه روشن ها همراه است که به گمانه های آن در اینجا نمی پردازم؛ ولی همینکه خرموش ها با همه ی چنگ و دندان نشان دادن های ددمنشانه شان نتوانسته اند، جنبش توده ای و کارگری را سرکوب و خاموش نمایند، امپریالیست ها با شکیبایی چشم براه پایان ماجرا خواهند دوخت و همزمان، روند بی بند و بار و آشفته ی خصوصی شدن اقتصاد که زمینه ساز دله دزدی های باز هم فراوان تر خواهد بود را بیش تر دامن خواهند زد تا هم جنبش توده ای را سست و بیمایه کنند و هم زمینه ی زمین خوردنِ خرموش ها که بُن شاخه ی نشسته بر آن را می بُرّند، فراهم آورند.۱۰

پیش از این، در یکی دو تا از نوشتارها یا یادداشت هایم از آن میان، آورده بودم که رژیم خرموش ها به هر رو، چه با چنگ اندازی از برون، چه فروپاشی یا سرنگونی از درون، از هم پاشیده خواهد شد.۱۱ درباره ی جداگانگیِ بزرگ میان فروپاشی با سرنگونی از درون نیز در یکی از آن نوشتارها، چنین آمده بود:
«این نکته نیز باید، دستِکم برای آگاهان سیاسی، روشن باشد که فروپاشی با سرنگونی رژیم سگ مذهب اسلام پیشه، یکی نیست! هر اندازه که سرنگونی چنین رژیم تبهکاری با همه ی زیان های ناگزیری که در دوره ای کوتاه می تواند در پی داشته باشد، نیاز بی درنگ و روزافزون کشور ماست، چالِ بسیار بزرگی که در پیِ فروپاشی اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی پدیدار می شود، می تواند بسادگی و با کم ترین هزینه جولانگاه هر نیروی نیرومندتر در پهنه ی جهانی و پیرامون ایران شود. با بدیده گرفتن بزرگی و گوناگونی ایران و آن میان، بویژه ناهمترازی رویش اقتصادی ـ اجتماعی که در این چهل سال به گسست های آشکاری نیز در اینجا و آنجا انجامیده، چنانکه کار به فروپاشی انجامد، هرج و مرج بسیار گسترده و فراگیر با بیش ترین زیان برای یکپارچگی ایران و پیوندهای تاریخیِ تک تکِ خلق های آن ببار خواهد آورد. این نکته را نیز همینجا بیفزایم که هر واماندن و درجا زدنی از سرنگونی این رژیم پلید که برخلاف همه ی یاوه گویی های ”ضد استکباری“ اش به پشتوانه ی سرراست و ناسرراست امپریالیست ها و دستیاری نوچگان منطقه ای آن بر سر کارِ است و به زنهارخواهی های کوچک و بزرگی در پشت پرده نیز تن داده و همچنان تن می دهد، هر بار، بخت فروپاشی بسود کشورهای امپریالیستی و نوچه های ریز و درشت آن در پیرامون ایران را بیش تر می کند. این، بدترین چشم اندازِ پیشِ روست که ... بیش از پیش رُخ می نمایاند و نیازمندِ برخوردی باریک تر و همگرایی روزافزون همه ی نیروهای میهن پرست ایران است. در چنان چشم انداز سخت ناگواری، دست امپریالیست ها برای پیشبرد سیاست های دوربردی و راهبردی خود، بگونه ای نسنجیدنی با هر چشم انداز دیگری، باز خواهد شد و افزون بر نهادینه کردن جنگ های برادرکشی میان خلق ها، خواهند توانست بیشمار گروهک های اسلام پیشه و ملی گرایان تندروی منطقه ای در اینجا و آنجا سبز کنند که همگی سر در آخور خودشان داشته و آب به آسیاب آن ها بریزند.»۱۲ همچنین، در واکنشی روشنگرانه به سردرگمی و ناتوانی آشکارِ «حزب کاریکاتورهای سوسیال دمکراسی انگلیسی» در زمینه ی چگونگی مرزبندی میان نیروهای انقلابی و پیشرو با نیروهای ضد انقلابی وابسته به رژیم گذشته، چون مُرده خوارِ یاد شده در بالا و «گروهبندی دوزخی قحبه قَجَر» که (دستِکم) در یکی از نوشتارهای سردرگم شان و سپس در نوشته ی یکی از هموندان یا هواخواهان شان نیز بازتاب یافته بود۱۳ از آن میان، یادآور شدم:
«... آماج آگاه ترین نیروهای پیشرو و انقلابی ایران، کوشش پیگیر برای زایش یک پیشانی با برنامه ای درخور برای سرنگونی رژیم و جایگزینی آن با رژیمی است که به بهبود انقلابی در زمینه های گسترده ی اجتماعی و اقتصادی و از آن میان بویژه ملی کردن بی درنگِ بازرگانی بیرونی از راه بُریدن دست سرمایه داری وابسته به امپریالیسم (کمپرادور) دست یازد و هوده ی برابرِ همه ی خلق های ایران زمین و حتا پذیرش هوده ی جدایی از سایر خلق ها و در پیش گرفتن راهی جداگانه برای هر یک از آن ها را برسمیت بشناسد. به این ترتیب، در آن پیشانی، هیچکدام از نیروهای خودفروخته و از آن میان: سازمان دوزخی نامور به نام ریشخندآمیزِ «مجاهدین خلق» و «سرتَنَت خواهان» که در فروپاشاندن ایران زمین، همسو و همگام با امپریالیست ها گام برمی دارند، جایی نمی ماند؛ مزدورانی که چنانچه کار بالا گیرد و به درگیری بینجامد، چون بُزهای پیشمرگِ «یانکی» ها و روبهکان دنباله روی آن ها در اروپای باختری و سایر جاها بکار گرفته خواهند شد. در اینجا مرز روشنی میان نیروهای خواهان سرنگونی رژیم ایران بربادده با نیروهایی که خواه ناخواه، آگاهانه یا از سرِ ناآگاهی، در رکاب امپریالیست ها گام برمی دارند، کشیده می شود.»۱۴

امپریالیست ها «حاکمیت پلید و نابخردِ کشورمان را در برابر دو گزینه نهاده اند که هر دوی آن ها، هر کدام به شکلی، نه تنها هیچ بُردی برای این حاکمیت و مردم ایران دربرندارد که از هم پاشیدگی سرزمین ایران فرجامین پیامد آن خواهد بود؛ آن دو گزینه که شانه به شانه یکدیگر ساییده و در ستیزی بی فرجام، کارِ نابودی ایران زمین را به سود بهره کشان فرمانروا بر جهانِ سرمایه به پیش می برند در کلی ترین حالت خود، بدینگونه اند:
از سویی، واپسگرایی بیش تر و پرداختن به جُستارهای حاشیه ای چون ”حجاب“ و ”بدحجابی“ که نه تنها هیچگونه هماوندی با دشواری های اقتصادی ـ اجتماعی جانفرسای گریبانگیر مردم ایران ندارد که نشانه ای از نداشتن هیچ برنامه ی روشن و چشم انداز امیدبخش برای برونرفت از بن بست کنونی است و بر هرج و مرج و بدتر شدن اوضاع نابسامان کنونی می افزاید؛ و از سوی دیگر، گردن نهادن بازهم بیش تر در برابر برنامه ها و سیاست های سرمایه داری امپریالیستی در کشورمان که بیکاری بیش تر و تنگدستی گسترده تر و خانمانسوزتر مردم، افزایش شکاف طبقاتی و از همه مهم تر گسستن پیوندهای اقتصادی ـ اجتماعی خلق های کشور را به دلیل نیرو گرفتن و گردنکشی هرچه بیش تر بورژوازی بومی در پی خواهد داشت.»۱۵

با آنچه آمد، همه ی ایرانیانی که درباره ی سرنوشت میهن خود اندیشناکند و بویژه نیروهای سیاسیِ شوربختانه پراکنده ی چپ راستین، پیشرو و میهن پرست با ناهمتایی شایان درنگی پیامد سیاست های اهریمنی امپریالیست ها از یکسو و ناکارآمدی، تبهکاری های پی در پیِ رژیمی از درون فرسایش یافته به گروهبندی های گوناگون دزدان و تبهکاران همچشم و همدست یکدیگر در چپاول و سرکوب توده های مردم و ناتوان و زانو زده در برابر امپریالیست ها و ریزه خواران شان از سوی دیگر روبرو هستند که ایران زمین را گام بگام بسوی نابودی و تکه تکه شدن می کشانند. در چنین روز و روزگاری، هرگونه کمکی به گروهبندی های گوناگون دزدان و تبهکاران فرمانروا بر میهن مان به هر بهانه ای از پند و اندرزهای ملی گرایانه ی پُفکی آن گاهنامه ی وامانده۱۶ گرفته تا پشتیبانی های زبانی و کرداری آشکار و پوشیده، جز یاری به رژیمی پوسیده، ضد ملی، تن داده به ننگ زنهارخواهی بیگانگان و از آن میان به ننگین ترین قراردادهای تاریخ ایران، ضد کارگر، ضد زن، ضد دانش، ضد فرهنگ بویژه ضد فرهنگ پربار و نشانه گذار ایران در تاریخ جهان و بگونه ای فشرده، ضد ایران و ایرانی، بیش نبوده و نخواهد بود؛ رژیمی که دانسته و آگاهانه در کار نابودی بنیان های اقتصادی ـ اجتماعی ایران است. برای آنکه از میان بیشمار تبهکاری های بسیار بزرگ انجام یافته تاکنون از کشت فراسرزمینی گرفته تا خصوصی کردن بنیادی ترین ساختارهای اقتصادی ایران، تنها نمونه ای بدست داده باشم به فروش سنگ آهن دانه بندی شده ی مورد نیاز «کارخانه ذوب آهن اسپهان» اشاره می کنم:
«معاون ذوب آهن اصفهان گفت: برای استفاده از کل ظرفیت خود به حدود شش و نیم میلیون تن سنگ آهن دانه بندی شده و مواد آهن دار نیاز داریم. نعمت الله محسنی نیز در برنامه گفت و گوی ویژه خبری گفت: اکنون به اندازه کافی سنگ آهن در داخل کشور وجود دارد؛ اما متاسفانه صادراتی که در حال حاضر انجام می شود موجب شده که بخش زیادی از صنعت فولاد از جمله ذوب آهن اصفهان خالی بماند و نتوانیم آن بخش را فعال کنیم.

وی اضافه کرد: ذوب آهن اصفهان بر اساس اصل ۴۴ قانون اساسی در سال ۱۳۹۲ به عنوان آخرین واحد فولادی توسط دولت واگذار شده است و دولت بر اساس سیاست‌گذاری اشتباهی که انجام داد ابتدا زنجیره مواد اولیه و بالادستی فولاد را واگذار کرد.

وی با اشاره به اینکه ۱۷ میلیون و ۱۰۰ هزار تن صادرات سنگ داشتیم، افزود: کل بدهی ذوب آهن به معادن سنگ آهن ۴۳ میلیارد تومان است.

معاون بازرگانی ذوب آهن اصفهان گفت: چرا با اینکه سنگ آهن دانه بندی که خوراک ذوب آهن اصفهان است، ۱۱۰ هزار تن سنگ آهن دانه بندی حدود دو هفته پیش از کشور خارج شد؟

امیرحسین کاوه، دبیر سندیکای تولیدکنندگان لوله و پروفیل فولادی نیز در این مورد گفت: در کل زنجیره فولاد، قیمت جهانی حاکم است و سنگ آهن را ارزان تر می‌گیرند و محصول را گران تر می‌فروشند.

وی افزود: کل زنجیره فولاد به خام فروشی عادت کرده است زیرا خام فروشی راحت تر است، همه دنیا مواد خام را لازم دارند و برای آن راحت تر پول می دهند.

دبیر سندیکای تولید کنندگان لوله و پروفیل فولادی گفت: باید ببینیم وقتی در داخل کشور مشتری دست به نقد وجود دارد و حاضر است به قیمت جهانی بخرد چرا مواد اولیه گیر او نمی آید؟ باید به موضوعات، ملی نگاه کرد نه بخشی.»۱۷ هم در این نمونه و هم در دیگر نمونه های بزرگ و کوچک دیگر، روشن است که داد و ستد کالاها از آن میان مواد خام معدنی، برای خرموش های سوداگر و بازرگان از خرد و کلان بس سودمندتر از فرآوری خود کالاها در کشتزارها و کارخانه هاست؛ افزون بر آنکه چرخش مالی آن ها نیز همانگونه که دبیر «سندیکای تولیدکنندگان لوله و پروفیل فولادی» بزبان کنایه و اشاره در چارچوبی بسته تر بر زبان رانده، پرشتاب تر بوده، سرمایه های بادآورده ی هنگفتی دست خرموش های تبهکار را می گیرد و آسوده تر به درگاه الله تازی نماز می گزارند. یکی از شوندهایی که بخش سترگی از این سرمایه ها راهی بانک های کشورهای امپریالیستی می شوند نیز همین است که درباره ی آن بگونه ای باریک تر در نوشتارهای دیگری پرداخته ام.   

به این ترتیب و با هزار و یک شَوَند دیگر که در این نوشتار به آن ها پرداخته نشده، سرنگونی هر بار از زیر آن شانه تهی نموده و به آینده وانهاده شده ی گروهبندی های خرموش فرمانروا بر میهن مان از سوی سازمان ها و گروهبندی های ریز و درشت سیاسی، نیازی روزافزون و کار و کاریایی بایسته است که چنانچه بدست توده های تا اندازه ای سازمان یافته ی مردم ایران در ساختارهای رستایی و سیاسی انجام نگیرد، هنگام رسیدن به «نقطه سربسری»۱۸ که چندان دور نیز نیست بدست کشورهای امپریالیستی با همیاری مزدوران منطقه ای شان به انجام خواهد رسید. روشن است که برای آفرینش زمینه های درخورِ انجام سرنگونی بدست توده های مردم ایران و در کانون آن «طبقه کارگر»، باید از هر باره کوشید و نباید چشم براه آینده ماند یا از آن بدتر با خرده کاری هایی گاه ریشخندآمیز، چون پاک نمودن خیابان های تهران و کوهسارهای پیرامون آن از ته سیگار، دل خوش نمود و ناخواسته سر خود و دیگران کلاه نهاد. باید همه ی کوشش خویش را برای گشودن گرهِ ناهمتایی میان «چگونگی سرنگونی گروهبندی های خرموش فرمانروا بدست توده های مردم ایران» با «چگونگی جلوگیری از جنگ امپریالیستی و چنگ اندازی شان به خاک ایران بگونه ای که برای گروهبندی های خرموش فرمانروا سودی دربر نداشته باشد» بکار بست و توده های کار و رنج که تاکنون، چندین بار با جانفشانی های نمونه وار پا به میدان نهاده اند را بسوی پیروزی رهنمون شد. باید این سخن باریک و پاکیزه را بدیده گرفت که هر بار توده های پا به میدان کارزار نهاده به هر شوندی و از همه برجسته تر: نبود سازمان چپی راستین و سازمانده، نتوانند خرموش های دزد و تبهکار شکمباره را بزیر بکشند، آن ها ایران را بیش تر بسوی پرتگاه نابودی می کشانند.۱۹ 

در اینجا برای روشنگری و شکافتن هر چه بیش ترِ جُستار، یادداشتی رویهمرفته ناگواهمند با مایه هایی پر آب و رنگ از ملی گرایی از گروهی چپگرا را گواه گرفته و به بررسی آن می پردازم که با ای ـ میل بدستم رسیده است. یادداشت، بی هیچ زمینه چینی گواهمندی درباره ی درونمایه و چرایی آنچه می خواهد بگوید با یورش به «... ایرانی های مزدور که حتی نقاب "کمونیست" و "چپ" به چهره زده اند»،۲۰ می آغازد و پس از کلّی گویی هایی که در کم و بیش، همه ی اینگونه نوشتارها از «چپ» و «راست» بکار برده می شود و در کردار، روشنگر سخن باریک و پاکیزه ای نیست به اینجا می رسد که:
«مبارزه بر ضد جنگ و شعار دست ها از ایران کوتاه باد، باید بتواند نقش بازدارنده در انجام جنگ ایفاء کند و به بربرهای جهان بفهماند که برافروختن آتش جنگ هزینه گرانی برای آنها خواهد داشت.»۲۱

درباره ی چگونگی «مبارزه بر ضد جنگ»، جز همان «شعار دست ها از ایران کوتاه باد»، در هیچ جای دیگری از یادداشت، نشانی نیست. بخودی خود روشن است که چنان شعاری، آن هم از سوی تنی چند نشسته در کشورهای اروپای باختری و آمریکای شمالی، نه آبی برای توده های مردم بجان آمده ی ایران گرم می کند و نه به گاو و گوسپند امپریالیست ها کم ترین آسیبی می زند؛ کاری شاید بهتر از آن را مشتی روشنفکر ایرانی تبار در کالبد جریان وامانده ای دیگر که سوراخ دعایی تازه برای پوشاندن سردرگمی و بیکارگی شان یافته اند با همکاری شماری از حرب های نامور به «کمونیستِ» با برپایی همایش ها و نمایش های میان تهی براه انداخته اند که کشورهای امپریالیستی برای هیچکدام شان تَرِه خُرد نمی کنند.۲۲

یادداشت یاد شده، کمی جلوتر یادآور می شود:
«تجاوز به ایران، مترادف با سرنگونی رژیم ایران نیست؛ بلکه تقویت این رژیم و نابودی صدها هزار ایرانی، تجزیه ایران ... و دستاوردهای مردم و آغاز فقر و فلاکتی است که با نمونه هایی از آنها در عراق، افغانستان، یمن، سوریه و لیبی روبرو هستیم.»۲۳ و پس از اشاره به بزدلی ایرانی های مزدور که «... شهامت آن را ندارند به مردم ایران بگویند که خواهان تجاوز امپریالیسم به ایران هستند و بر ضد تجاوز امپریالیستی نه تنها هیچ اقدام مثبتی نخواهند کرد، بلکه برای هرگونه خرابکاری آماده
اند»!۲۴ و پیگیری پرگویی هایی در همین مایه به اینجا می انجامد:
«... ایرانیان میهن پرست و کمونیست های ایران که میهن پرست هستند و جز این هم نمی تواند باشد به مقابله با "میهن پرستی" امپریالیسم و صهیونیسم برخاسته و تلاش می کنند از وقوع جنگ که به فاجعه منجر می شود جلوگیری کنند ولی مزدوران در پی آن هستند تا از این "فرصت طلائی" و "موهبت الهی" تجاوز امپریالیسم و صهیونیسم به ایران استفاده کرده تا آش خود را بپزند. طبیعتا آنها تجاوز و تحریم آمریکا را در خدمت این "فرصت طلائی" دانسته و حامی آن هستند و این سیاست خود را در تمام مبارزات ضد جنگ و همبستگی مردم در سراسر جهان با خرابکاری و تبلیغات ریاکارانه به منصه ظهور رسانده اند. ما بارها گفته و از تکرار آن خسته نمی شویم که یا با مردم ایران بر ضد جنگ، تحریم و فلاکت و یا با امپریالیسم، صهیونیسم و وهابیسم برای تحریم و تجاوز به ایران و کسب "فرصت طلائی" برای ایفای نقش ستون پنجم. آلترناتیو دیگری وجود ندارد.»۲۵ در اینجا با شیوه ی برخورد «ایستا و فراطبیعی» («متافیزیک») چشمگیری که جُستار را در چارچوبِ  «سیاه یا سپید» در میان نهاده، روبروییم؛ شیوه برخوردی که ۱۸۰ درجه با شیوه برخورد «دیالکتیک مارکسیستی» در رویارویی است؛۲۶ شگفتا که خود را «کمونیست» می پندارند و گروهبندی شان را نیز «حزب طبقه کارگر ایران» بشمار می آورند! داو و چالشی که تنها دامنگیر این گروه نیست و بسیاری دیگر از سازمان های با «گرایش چپ» در ایران نیز بی آنکه از اندک هماوندی با «طبقه کارگر» میهن مان برخوردار باشند به همین درد دچارند. در شیوه برخورد «سیاه یا سپید» این گروه که در کم و بیش، دیگر نوشتارهای شان نیز چشم را می آزارد بویژه «... همه چیز تنها در ՛چارچوب منطقی՝ بی هیچ شاخ و برگ تاریخی فشرده شده است! پیامد آن، برخوردی خشک و فرمولوار به آموزه هایی است که بنیانگزاران آن: ՛الف، لام، میم՝ که گویا در قرآن نیز از آن ها یاد شده، بارها و بارها و گاه با پافشاری یادآور شده اند که آموزه های ՛سوسیالیسم دانشورانه՝، پیش و بیش از هر چیز دیگر، رهنمون کردار اجتماعی است؛ و نه حکم های خشک اندیشانه ای یکبار برای همیشه از آسمان فرود آمده!» ۲۷ افزون بر آنکه شیوه برخورد و برداشت بی بر و بار آن، هیچگونه رهنمودی دربر نداشته، گرهِ ناهمتایی میان «چگونگی سرنگونی گروهبندی های خرموش فرمانروا بدست توده های مردم ایران» با «چگونگی جلوگیری از جنگ امپریالیستی و چنگ اندازی شان به خاک ایران بگونه ای که برای گروهبندی های خرموش تبهکار سودی دربر نداشته باشد» را ناگشوده برجای می نهد.

با بدیده گرفتن کندذهنی چشمگیر این گروه چپگرا که شوربختانه در دوره ی کنونی، دیگر نیروهای چپگرا از تندرو گرفته تا کندرو را نیز دربر می گیرد، ناچار به شکافتن بیش تر جُستار هستم.۲۸ با این امید که کم تر سخنی باریک و پاکیزه، ناگفته بر جای بماند. نگاهی باریک تر به یادداشتِ کمی بیش از یک برگی شان، نشان از رویارویی با شعار «سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی» سر داده شده در بیانیه ای از سوی چند گروه ریز و درشت چپ نما و چپ رو دارد؛ بگونه ای که اگر پرخاش های از سرِ برافروختگی آن را نادیده بگیریم، سرتاسر یادداشت را انباشته است؛ واکنشی گمان برانگیز! به این شَوَند که خودشان نیز همین شعار را بگونه ای دیگر، گرچه نارسا و نه چندان دانشورانه، سال ها سر داده اند:
«سرنگون باد رژيم سرمايه داری جمهوری اسلامی، بدست مردم ايران»۲۹ شعاری که از دید من، تنها پس از زیر پا نهاده شدن «اصل ۴۴ قانون اساسی» برآمده از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ از سوی رهبر دَبَنگ کنونی و بویژه با کودتای خزنده از سال ۱۳۸۸ به این سو جان گرفت و پیش از آن از آرش و مانشی درخور برخوردار نبود. خواه ناخواه، این پرسش نیز به میان می آید که شاید آماج سخن نارسا، ناروشن و تا اندازه ای کودکانه ی یادداشت، نه شعار سر داده شده در بیانیه ی آن چند گروه ریز و درشت چپ نما و چپ رو که خود آن گروه هاست که یادداشت در جایی از آن ها چون «این عده مزدور ایرانی که با نقابهای گوناگون پیدا شده­اند ...»۳۰، یاد می کند؛ زیرا چنانچه جز این باشد، این گروه سوپرانقلابی با زیر پا نهادن شعار دوربردی («استراتژیک») خویش بدرازای سال ها، بریشِ خود خندیده است. آنگاه، چنانچه راستگو و درستکار باشند، باید با سری بزیر افکنده پا پیش نهاده و بزبان مارگزیده ی خود به همه بگویند که سالیان آزگار، یاوه بافته، هم خود و هم دیگران را فریفته اند!

اندکی جستجوی بیش تر، کلیدِ گشایش زبان کُلون بسته ی یادداشت کودکانه را بدست می دهد:
«اخیرا چند سازمان همدست آمریکا و بزدل بیانیه­ای صادر کرده­اند که موجب شرم هر نیروی کمونیستی است. آنها در شرایط تهدید و تجاوز دشمنان ایران به کشور ما نوشته­اند:
՛՛سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی، پاسخی کوبنده به تهدیدات و اعمال فشارهای امپریالیستی آمریکا و نیروهای مختلف مدافع وضع موجود اعم از حکومتی و اپوزیسیونی است՝՝»۳۱

به این ترتیب ـ و با سپاسگزاری ناخواسته از خدا! ـ روشن می شود که سخن بر سر «شرایط تهدید و تجاوز دشمنان ایران به کشور ما» است که ناچار شده اند، شعار دوربردی شان را زیر پا نهند! می توانی اندکی هم شده، خودت را جای آن ها بنهی و با خریَتِ آمیخته به سوپرانقلابیگری با خود بیندیشی:
چه گذشت بزرگی!

با این همه، اینکه چرا بگفته ی این گروه سوپرانقلابی«در شرایط تهدید و تجاوز دشمنان ایران به کشور ما»، ناچار به برگرداندن ۱۸۰ درجه ای سرِ خرِ «سرنگونی» بسوی دیگر هستی، ناگفته بر جای می ماند و ناچاری همدردی خریّت آمیز را بی درنگ کنار نهاده، جُستار را بیش تر بشکافی. همینجا، ناگفته ننهم که این نخستین بار نیست که با چنین دوگانگی های گمان برانگیزی در نوشتارهای این گروه که با ای ـ میل برایم می فرستند، روبرو می شوم. در این باره، در یکی از نوشتارهای پیشینم که به شعار نارسا و نه چندان دانشورانه ی «سرنگون باد رژيم سرمايه داری جمهوری اسلامی، بدست مردم ايران» پرداخته بود و در پی نوشت شماره ی ۲۹ همین نوشتار نیز بخشی از آن بازگو شده به نارساییِ زیر نیز اشاره نموده بودم:
«نبود کم ترین هماوندی منطقی و گواهمند میان شعار دوربردی (استراتژیک) با شعارهای راهبردی (تاکتیکی) و بازتاب آن شعار در هر یک از این شعارها که بسته به جُستار و شرایط از گوناگونی نسبی برخوردارند؛ ولی در چارچوب و راستای شعار دوربردی سمتگیری نشده اند. به عنوانِ نمونه با آنکه شعار سرنگونی یاد شده در بالا، همواره آذین بخشِ گاهنامه ی آن گروه سیاسی است، هر از گاهی در برخی از نوشتارهای شان به ارزیابی هایی برخورد می کنی که آشکار یا پنهان، سرراست یا ناسرراست از رژیم دزدان اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان پشتیبانی نموده است: یک ناهمتایی آشکار و تا اندازه ای گمان برانگیز!»۳۲ 

بگمانم تا اینجای کار، باید روشن شده باشد که شعار به میان آمده در بیانیه ی آن چند گروه ریز و درشت چپ نما و چپ رو، در سنجش با شعار اینک زیر پا نهاده شده ی گروه سوپر انقلابی یاد شده که همچنان با خوشبینی، آن را «چپ رو» بشمار آورده ام۳۳ ـ با نادیده گرفتنِ سرشت همگی شان که رویهمرفته انگ و نشانِ گروهبندی ها و سازمان های سیاسی خرده بورژوا بر پیشانی خود دارند ـ باریک تر و دانشورانه تر است و بر آن پایه، نه تنها نمی توان آن ها را کوبید که تفی سر بالاست. چنانچه ریگی به کفش داشته باشند که بیگمان برخی از آن ها دارند، باید آن را با گواهمندی بایسته نشان داد. این نیز بماند که یادداشت کودکانه، همه ی آن گروه ها را با هم در یک جوال ریخته و به چوب بسته است. این گروه سوپر انقلابی نادان درنمی یابد که با چنان قُد قُدهای ملی گرایانه ای، خواه ناخواه، سر از مرغدانیِ «گروهبندی های خرموش اسلام پیشه» در آورده است.

از اینکه بگذریم، می ماند ملی گراییِ فزاینده در رفتار و کردارِ کم و بیش همه ی اینگونه گروه های چپگرا که پیش از این نیز در نارواترین و زشت ترین واکنش ها به رای بیمانند نزدیک به ۹۳ درصدی توده های مردم در بخشی از سرزمین باستانی کردستان برای دستیابی به خواست و آرزوی بزرگِ داشتن کشوری ناوابسته (مستقل)، خود را نشان داده بود.۳۴ در این باره نیز در یادداشتی با اشاره به آماج های چندگانه ی امپریالیست ها بسرکردگی «یانکی» ها در چنگ اندازی به منطقه ی نفتخیز شاخاب پارس و پیرامون آن و «دامن زدن سرراست و ناسرراست به گونه های گوناگونی از ملی گرایی آمیخته به کیش و آیین اسلام، پیشگیری از خیزش های توده ای سراسری و بویژه ناکام نمودن شان در پدیداری پیشانی بایسته و درخور برای سرنگونی رژیم های خودکامه و از آن میان، رژیم خرموشی اسلام پیشگان فرمانروا بر میهن مان»۳۵، یادآور شده بودم:
«بنیاد سیاست امپریالیستی در زمینه ی دستکاری های اجتماعی، نه تنها در ایران که در بسیاری دیگر از ՛՛کشورهای پیرامونی՝՝ که از آمادگی خیزش های توده ای با رویکردی دادخواهانه بسود نیروهای رنج و کار برخوردارند، روی جُستار ملی و دامن زدن به ملی گرایی کانونمند شده است. در نوشتار نیمه کاره ی در دستِ کار (همین نوشتار) تا اندازه ای به آن خواهم پرداخت. به هر رو، شیوه برخورد لنینی در انقلابی که با سیاست درخشان و شعارهای راهبردی سنجیده ی حزب بلشویک برهبری آن فرزانه ی تیزبین انقلابی، در چند گام به انقلاب سوسیالیستی پیروزمند فرارویید به ما می آموزد و هشدار می دهد که چنانچه کار رژیم تبهکار خرموش ها با امپریالیست های ՛՛«یانکی»՝՝ بالا گیرد، در دام سیاست های ملی گرایانه ای که سود سرراست آن بجیب همین رژیم تبهکار ایران بربادده خواهد رفت یا شاید به جان گرفتن نیروهای واپسمانده ی پادشاهی خواهان بینجامد، نیفتیم. شیوه برخورد لنینی، همچنین می آموزد که پهنه ی نبرد را با همه ی نیروهای درگیر در آن با باریک بینی بایسته و ارزیابی سزاوار بدیده بگیریم؛ میان آرزوهایی که در بیش تر باره ها دستِکم در بازه ای زمانی دست یافتنی نیستند با امیدواری به گرفتن سنگرهایی در دسترس بگونه ای مرزبندی کنیم که در آن بختی شایسته برای دستیابی طبقه کارگر و نزدیک ترین زحمتکشان پیرامون آن در شکستن ماشین دولتی بورژوازی و بدست گرفتن فرمان پیشرفت های انقلابی فراهم آید.»۳۶

نمودی آشکار از آن پیش بینی را نه تنها در شیوه ی برخورد ملی گرایانه گروه چپگرای سوپر انقلابی در یادداشت تا اندازه ای موشکافی شده، گواهیم که دامن گروه های وامانده ی دیگری از آن میان، گروهبندی همچنان نامور به «حزب توده ایران» را هر یک بگونه ای دیگر می گیرد و شیوه ی برخوردِ ناروا و نادانشورانه شان به همه پرسی کردستان در کشور از هم پاشیده ی همسایه را با اندک جداگانگی هایی یادآور می شود؛ شیوه برخوردهایی بسیار نادرست از دیدگاهِ «سوسیالیسم دانشورانه» که چنین گروهبندی هایی را در جایگاه سازمان های سیاسی خرده بورژوا می نشاند. در همین باره، یادآوری بخشی از یک نوشتار دیگرم با رویکردی دربرگیرنده تر را نیز سودمند می دانم:
«... کاریای جلوگیری از پیشبرد برنامه ی ՛՛دگرگونی نظام از درون՝՝ برای نیروهای ملی و میهن پرست ایران با دشواری ها و پیچیدگی های چندی همراه خواهد بود که در هر گام آن، بیم غلتیدن یکپارچه یا این یا آن بخش آن به دامن امپریالیست ها و همسویی ناخواسته با سیاست های راهبردی (تاکتیکی) امپریالیست ها را در خود نهفته دارد. روشن است که نخستین پیامد چنان لغزش هایی، از میان رفتن یگانگی و سردرگمی در پیشبرد سیاستی کانونمند و کارآ از سوی نیروهای یادشده خواهد بود؛ زیرا هم پرو بال دادن به بازویی از رژیم تبهکار و هم سرکوب بازوی دیگر آن از سوی امپریالیست ها، سودمندی هایی برای نیروهای ملی و میهن پرست بویژه در بازه های زمانی کوتاه، دربرخواهد داشت؛ ولی به شَوَند واماندگی های اقتصادی ـ اجتماعی و از آن میان، واگشت های نزدیک به چهل سال فرمانروایی وامانده ترین، تبهکارترین و پلشت ترین پسمانده های اجتماعی بر میهن مان، همین بازه های زمانی کوتاه از چاله چوله های فراوانی نیز برخوردار خواهد بود؛ بگونه ای که با کم ترین دگرگونی تراز نیروها یا سمت و سوی دیگر یافتن روندها، هر یک از آن سودمندی ها می تواند با شتاب به روندی زیان آمیز برای همبستگی نیروهای یاد شده دگردیسد و یکپارچگی شایسته و بایسته برای پیشبرد کار را از هم بگسلد.»۳۷

با آنچه آمد، چنانچه سخن تنها بر سر ناآگاهی باشد که به آن بدگمانم، باید هم برای این گروه سوپرانقلابی و هم برای «کاریکاتورهای سوسیال دمکراسی انگلیسی» و دیگر گروهبندی های ریز و درشت اینچنینی که با هواداری آبزیرکاهانه از بازوی بورژوازی نولیبرال گروهبندی های فرمانروا بگونه ای چشمگیر تمرگیده در «دولت زهدان اجاره ای» از سوی دیگر بام زمین خورده اند،۳۸ روشن باشد که رویارویی گروهبندی های خرموش فرمانروا بر میهن مان با امپریالیست های «یانکی»، همچنان به بازی موش و گربه ای می ماند که هر دو در همدستی با یکدیگر، جنبش فزاینده ی توده ای که طبقه کارگر ایران، گام بگام در کانون آن جای گرفته را آماج تیرهای زهرآگین خود نهاده و خواهان فروکش آنند؛ «گربه» با همه ی «کَف گربه ای»۳۹ های بازیگوشانه ای که هر از گاهی بسر «موش» ناتوان شده می زند، نه تنها هنوز خواهان خفه کردن «موش» نیست که به آن در سرکوب باز هم بیش تر جنبش توده ای نیازمند است و ملی گرایی را چه با رنگ و نیرنگ دین و آیینیِ «ضداستکبار جهانی» و چه بدون آن، دامن می زند. آنچه امپریالیست ها از گروهبندی های خرموش فرمانروا بر میهن مان می خواهند، انجام بی چون و چرای همه ی آن چیزهایی است که در کالبد قرارداد ننگینِ نامور به «برجام» بر دوش گرفته و ناچار به «نرمش قهرمانانه» شده اند. رویارویی خرموش های بی پدر مادر با آن ها به هیچ رو از سویه ای توده ای و حتا ملی بگونه ای دربرگیرنده برخوردار نیست؛ و مگر «ملی» و «ملی گرایی» در باور و "فرهنگ" کلان سوداگرانی که جلوی دیدگان توده های مردم ایران، هست و نیست شان را به داد و ستد نهاده و برد و باخت هر چیزی از «کیک زرد» گرفته تا تن و بدنِ خواهر مادرشان، چنانچه سودی دست شان را بگیرد، برای شان یکیست از کدام آرش و مانشی درخور می تواند برخوردار باشد؟ می توانم در این باره باز هم بیش تر و گواهمندتر بنویسم؛ ولی به آن نیازی نمی بینم.

نیک که در همه ی آنچه در بالا آورده ام، باریک شوید، این سخن باریک و پاکیزه با روشنی هر چه بیش تر خود می نمایاند که همه ی اینگونه نوشته ها، در خوش بینانه ترین برخورد، جز هوچیگری مُشتی روشنفکرِ کون تنبلِ بیمایه و تبهکار، زیر پوشش گونه هایی از میهن پرستی دروغین۴۰که کم ترین چشمی به پیکار جانفشانانه ی توده های مردم و در کانون آن، طبقه کارگر دلاور ایران ندارند، چیزی دربر ندارند؛ از پشتیبانی های زیرِ جُلی از رژیم فرسوده و دگردیسیده به گروهبندی های خرموش به بهانه ی رویارویی با امپریالیسم گرفته تا هیاهو پیرامون بیم جنگ افروزی «یانکی» ها و برگزاری همایش ها و نمایش هایی از آن میان با پرده گردانی آن کچلک آبزیرکاهِ: «رفیق دیپلمات» یا بدتر از آن، «رفیق عین الله»؛ بی آنکه دریابند خود نیز به بازی گرفته شده اند!

از این ها گذشته، هستی خودِ خرموش های شکمباره از همان آغاز روی کار آمدن شان در میهن مان تاکنون با هرج و مرج جویی، برانگیختن آشوب، آتش بیاری و جنگ افروزی در اینجا و آنجا پیوندهای ناگسستنی داشته و همچنان دارد؛ پیوندهایی که به هیچ رو نباید، آن ها را سرچشمه گرفته از نادانی و نابخردی به تنهایی انگاشت. آن ها از سال ها پیش به این سو از موش دوانی های هنوز بدرستی ناشناخته در «کوسووُ» و فروپاشاندن یوگسلاوی گرفته تا فروپاشی عراق و افغانستان در همسایگی مان و نیز جاهای دیگر، همدست پر و پیمانِ «یانکی» ها و دیگر امپریالیست ها بوده و همچنان هستند. یک یک گروه های تبهکاری که زیر پوشش میهن پرستی دروغین، در کردار آب به آسیاب امپریالیست ها ریخته و خواه ناخواه برای گروهبندی های خرموش فرمانروا بر میهن مان نیز کار چاق می کنند، باید بدانند ـ و بگمانم نیک می دانند! ـ که ناساز با بهره وری توده های میلیونی مردم ایران به آن تبهکاران کمک می کنند تا سرنوشت شان را هر چه بیش تر به سرنوشت ایران و ایرانی گره بزنند؛ چنین رویکرد و کارکردی، جز تبهکاری نامی دیگر ندارد. در حالیکه باید همه ی کوشش خود را بکار بست تا آن گره را حتا اگر شده با چنگ و دندان گشود و سرنوشت میهن مان را از سرنوشت خرموش های بجان ایران و ایرانی افتاده، جدا نمود. باید همه ی کوشش خود را برای یافتن گزینه ای درخور، در برابر دو گزینه ی بد و بدتر امپریالیست ها که در بالا از آن یاد شده، بکار گرفت؛ وگرنه با پیشرفت باز هم بیش تر روند کنونی به از هم پاشیدگی سرزمین ایران خواهد انجامید.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۳ مهر ماه ۱۳۹۸


پی نوشت:

۱ ـ «جهان با یک رویارویی بزرگ در شاخاب پارس، توان زندگی نخواهد داشت ... دوری از هر گونه تنش در چنین روز و روزگاری [اشاره به تنش های میان «یانکی» ها و سپاه پاسداران گروهبندی های خرموش فرمانروا بر ایران] ، کاری بایسته ا‌ست ... همواره از هر کاری که بیم رویارویی را دور کند، پیشواز می کنم [با اشاره ای آمیخته به اندرز درباره ی گمانه ی دیدار آخوند پفیوز امنیتی: حسن فریدون روحانی شده با لات بی سر و پای «یانکی» برای جلوگیری از شکست پیمان ننگین هسته‌ ای، در نشست پیش روی سران کشورها در سازمان نامور به [ملت های یگانه]»

گفته های «آنتونیو گوترش»، سوسمار پرتغالیِ تمرگیده در جایگاه رهبری سازمانِ نامور به «ملت های یگانه» در گردهمایی و گفتگو با خبرنگاران، برگرفته از «خبرخوان» تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  ۲۱ شهریور ماه ۱۳۹۸ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از سوی اینجانب؛ افزوده های درون [ ] نیز از آن من است.  ب. الف. بزرگمهر)  

۲ ـ برای آگاهی بیش تر بنگرید به یادداشت: «آماج های «یانکی» ها رویکردی منطقه ای و چندگانه، فراتر از نمایش یورش به ایران دارد»، ب. الف. بزرگمهر   چهارم تیر ماه ۱۳۹۸


۳ ـ پارسی نویسی:

این آمیخته واژه ی پارسی را با اندک جشم پوشی بجای واژه ی از ریشه عربی «خلاء» بکار گرفته ام.

۴ ـ «... هنگامی که توده ها به منافع طبقاتی خود بیش تر آشنا شوند، آنگاه که تفاوت جنگ طبقاتی با جنگ های ملی گرایانه (ناسیونالیستی) یا امپریالیستی را که تنها به سود جیب سرمایه داران و چپاولگران و بهره کشان ایران و جهان است، دنباله ی کار را خواهند گرفت و آنچنان کارهای برجسته ای از خود به نمایش خواهند گذاشت که دیدگان همه را خیره کند.»

برگرفته از یادداشت «جبهه ی نیروهای صلح و پیشرفت اجتماعی، جبهه ی نیروهای ضد جنگ را برپا کنیم!»، ب. الف. بزرگمهر   ۲۴ تیر ماه ۱۳۹۲

۵ ـ  «... "رژیم" بی در و پیکری که از چندی پیش به این سو جز همجوشی از گروهبندی های همچشم و همدست یکدیگر در چاپیدن ایران و ایرانی بیش نیست ...» برگرفته از «بیچاره الاغ دهخدا که چوب زبانزدهای جاافتاده مان را می خورد!»، ب. الف. بزرگمهر   سوم اَمرداد ماه ۱۳۹۸

۶ ـ ... همه ی نمودهای تاریخیِ رویش و گسترش سرمایه داری از نمونه ی کلاسیک آن در اروپای سده های شانزدهم تا نوزدهم ترسایی گرفته تا نمونه های رویش و گسترش سرمایه داری وابسته در کشورهای نامور به «پیرامونی» با چندپارگی و سست شدن هرچه بیش تر و پرشتاب ترِ کیش و آیین های هوایی (بجای آسمانی!) همراه بوده و آنچه در نزدیک به چهل سال گذشته در کشورمان گواه بوده ایم، تافته ای جدابافته از چنان روند تاریخی ـ جهانی نیست؛ روندی که با گسترش خود، هر روز سویه ی طبقاتی برجسته تر و آشکارتری بخود می گیرد؛ پوسته ی گاه ستَبرِ کیش ها و آیین ها را می شکافد و چهره ی راستین شان را بی هیچ سپندینگی (تَقَدُّس) به نمایش می نهد. در این باره، آنچه نزدیک به ده سال پیش نوشته بودم را گواه می گیرم:
«... دغدغه و نگرانی عمده لیبرالیسم ایرانی هم اکنون و نیز در آینده، سر و سامان دادن به مناسباتش با سرمایه امپریالیستی بوده و خواهد بود؛ نه حل دشواری های روزمره و کمرشکن اقتصادی ـ اجتماعی توده های کار و زحمت. باید پیروان این لیبرالیسم و دروغ و ریاکاری روشنفکران شکم سیر در خدمت سرمایه را که در کردار کاری بیش از اندوختن سرمایه ندارند، برملا نمود. لیبرالیسم ایرانی سرانجام ناچار خواهد شد صورتک اسلامی را از چهره بردارد. پوسته مذهبی، در روندی دردناک، رفته رفته کنار زده می شود و خواست های طبقاتی این نیروها که با خیانت به منافع ملی ایران و پشت کردن به کارگران و زحمتکشان، به سوی آشتی با امپریالیست ها گام برداشته و بر می دارند، بی پرده رخ می نمایاند.» (برگرفته از نوشتار «درباره وظایف ما!»، ب. الف. بزرگمهر ۳۰ دی ماه ۱۳۸۷

برگرفته از نوشتار «اندکی از واقعیتی کژ و کوله شده»، ب. الف. بزرگمهر   ۲۷ بهمن ماه ۱۳۹۶

۷ ـ با پیدایش و گسترش انحصارها در دوره ی امپریالیستی سرمایه داری، «سرمایه داری ملی» به جز چند «کشور مادر سرمایه داری» («متروپل») در اروپای باختری، آمریکای شمالی و تا اندازه ای ژاپن، کمابیش در هیچ کشور دیگری از رویشی درخور بر بنیادی توانایی های بومی برخوردار نشد و با وابستگی های روزافزون به سرمایه داری امپریالیستی، نتوانست در هیچ جا اقتصادی ملی به آرش راستین آن، پدید آورد. در این کشورها، «انباشت نخستین سرمایه»، آنگونه که در کشورهای اروپای باختری، زمینه و بنیادِ پیوستگی و پیگیری رویش و گسترش بازهم بیش تر سرمایه داری و فرارویی آن به الگوهای برتر اقتصادی بود از بنیاد، کالبد نیافت و سامانه ی سرمایه داری، بیش از پیش با همبودهای اقتصادی ـ اجتماعی کهنه تر از خود بگونه ای درآمیخت که به پیشکار، کارگزار، کارپرداز و در دوره ی کنونی، بویژه کارچاق کن و نوکر دست به سینه ی سرمایه امپریالیستی دگردیسه شد.

برگرفته از نوشتار «مُشت چدنی در دستکش مخملی، نه از برون که از درون آماده ی فرود آمدن می شود!»، ب. الف. بزرگمهر    یکم تیر ماه ۱۳۹۴

«... نیرو گرفتن بازهم بیش تر سرمایه داری وابسته (کمپرادور) که از مدت ها پیش به این سو تار و پود اقتصاد کشورمان را در چنگ گرفته و می رود که همه ی نهادهای سیاسی را نیز سرراست به زیر فرمان خویش درآورد، اگر نگویم روندی ضد تاریخی به هر رو زیگزاگی به واپس است؛ سرمایه داری وابسته ای که در سنجش با همتای خود، پیش از سرنگونی رژیم پادشاهی در ایران از جایگاهی بس پست تر برخوردار است؛ اگر در دوران ستمشاهی به شَوَندِ هستی اتحاد جمهوری های شوروی و اردوگاه کشورهای سوسیالیستی، سرمایه داری امپریالیستی دستی آنچنان گشاده چو امروز در پهنه ی سیاست جهانی نداشت و سرمایه داری وابسته کمابیش در همه جای جهان، در جایگاه پیشکار و کارچاق کن سرمایه داری امپریالیستی نشسته بود، هم اکنون جایی بیش از نوکری فرومایه نزد خداوندان جهان سرمایه ندارد؛ نوکری فرومایه که در شرایط کنونی کشورمان، برای پاسداری از جایگاه خویش به «سگ گَردانی» و جاکشی آن کشورها نیز ناگزیر خواهد بود: نوکری همه فن حریف، بی هیچ نشانی از تبار و ملیت برباد داده ی خویش و بی هیچ پشتوانه ای برخوردار از توده های مردم.»


۸ ـ  پارسی نویسی:
با کمی چشم پوشی، همانا میراث خوار!

۹ ـ نه چک زدیم، نه چانه، عروس آمد بخانه!

۱۰ ـ «... سرنگونی رژیم موش ها که برخی از آن می ترسند و دیگران را نیز می ترسانند، تنها در آن هنگام برای ما از چشم اندازی سزاوار برخوردار خواهد شد که هم بنیه ی اقتصادی آن رژیم به اندازه ای چشمگیر کاهش یافته باشد و هم اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران بگونه ای ناگوار و ناپایدار شود که کم تر زمینه ای برای جنبش های سازمان یافته ی توده ای و کارگری برجای مانده باشد. بجای این ها ما به پیشواز جنبش های هرج و مرج جویانه، جنبش های درهم شکننده ی گرسنگان و جنبش های خواهان جداسری از دیگر ملیت های ایران می شتابیم.

آنچه ما از آن نگرانیم و بی رودربایستی می ترسیم، انقلاب توده های مردم است؛ بویژه آنگاه که از سازماندهی درخوری برخوردار شده باشد. در چنان شرایطی، برای به هرج و مرج کشاندن آن از هیچ کاری روی نخواهیم گرداند. رخدادهای با شتاب برق و باد گسترش یافته ی دی ماه ۱۳۹۶ در ایران، ما را به اندازه ی رژیم موش ها یا شاید بیش تر از آن ترساند. خوشبختانه، آن رخدادها به همان اندازه و کمابیش با همان شتاب فروکاهید و ما نیز بویژه رییس جمهور دلبندمان با پشتیبانی های پرهیاهو از مردم ایران و چپاندن برخی مزدوران مان در برخی پرخاش های خیابانی برای سر دادن شعارهایی به پشتیبانی از رژیم پادشاهی و کار رسانه ای برای بزرگنمایی شان، در فروکاستن آن نقش داشتیم؛ گرچه بی سر و سامانی و رویهمرفته خودجوش برجای ماندن پرخاش ها در اینجا و آنجا نقشی بنیادین در دامنگیر نشدن آن داشت و ما از این سویه، خود را خوشبخت می دانیم. از سویی دیگر، هنگامیکه می بینیم، چنین کیش و آیینی در کشوری با فرهنگ باستانی درخشان و نشانه گذار در جای جایِ جهان و تراز فرهنگی همچنان بالاتر از بسیاری کشورهای منطقه و جهان به چنین کامیابی های چشمگیری در توسری زدن به مردم و پراکنده نمودن روشنفکران به سرتاسر جهان دست یافته، لبخندی بر لبان مان می نشاند و هر کدام از ما، حتا اگر آن را بر زبان نرانیم با خود می اندیشیم:
مغز خر نخورده ایم که از چنین رژیم فرومایه ای پشتیبانی نکنیم!»

از زبان گماشته ی اینک برکنار شده ی «یانکی» ها: «جان بولتون»، برگرفته از نوشتار «ما اسلام بویژه گونه ی ایرانی آن را کیش و آیینی سودمند برای جهان می دانیم»، ب. الف. بزرگمهر  ۱۱ آبان ماه ۱۳۹۷

۱۱ ـ روند پیموده شده در این شش سال، همراه با گواهی های بیشمار و از آن میان، گریزِ حجم گسترده ای از سرمایه به بیرون مرزهای ایران از یکسو و از هم پاشی درونی رژیمی ناسازگار با نیازهای جامعه و ایلخانی که هرچه بیش تر نیازمند پشتوانه ای برونی می شود از سوی دیگر، نشاندهنده ی نیاز فزاینده و ناگزیر جامعه ایران به از میان برداشتن «روبنا»یی پوشالی و از درون پوسیده است که با «پایه» در ناهمتایی بیمانندی درگیر شده و به شَوَند گشوده نشدن گرهِ کار و سمت و سو نیافتنِ جنبش اجتماعی که با دستکاری های زیرکانه ی نیروهای مزدور امپریالیستی از آن میان در جامه ی «چپ سوسیال دمکرات» نیز همراه است، چون آواری بر سرِ توده های مردم ایران فرود می آید و از درون نیز جامعه را می فرساید و به نابودی می کشاند.

برگرفته از نوشتار «همداستانی بر سر برنامه ای کمینه و گرد آمدن در یک پیشانی پیشرو، نیازی درنگ ناپذیر!»، ب. الف. بزرگمهر    سوم شهریور ماه ۱۳۹۴

۱۲ ـ برگرفته از یادداشتِ «منافع ملی، آن میلیاردها تومان سکه ای است که سود آن به جیب کلان سوداگران چپاولگر می رود»، ب. الف. بزرگمهر   هفتم تیر ماه ۱۳۹۷

۱۳ ـ «... طرد رژیم دیکتاتوری ولایت فقیه، دقیقا به مفهوم حذف رژیم دیکتاتوری ولایت فقیه و استقرار یک حکومت ملی و دموکراتیک است؛ اما چرا حزب به صراحت از لفظ سرنگونی استفاده نمی کند؟ البته پاسخ دقیق این سوال را باید از رفقای نگارنده ی برنامه پرسید؛ اما به باور من، حزب به درستی از کاربردِ لفظ ”سرنگونی“ اجتناب می کند؛ زیرا اولا بخش عمده ای از نیروهای اپوزیسیونِ سرنگونی طلب، جریانات هوادار سیاست موسوم به ”رژیم چنج“ هستند و حزب توده ی ایران، همواره با جریانات وابسته و غیر مردمی که برای سرنگونی ”ج. ا.“ خواستار مداخله ی نظامیِ کشورهای امپریالیستی و ارتجاع منطقه ـ اسراییل، عربستان و ... ـ هستند، مرزبندی اصولی و قاطعی داشته و دارد؛ و ثانیا استفاده از این شعار بجای سرنگونی، این حُسن را دارد که امکان تجمیع نیروهای بیشتری را در جبهه ی متحد، دستِکم برای مدتي و تا مرحله ی خاصی از مبارزه، فراهم می آورد.» برگرفته از تارنگاشتی رویهمرفته سردرگم (با اندک ویرایش درخور، تنها در نشانه گذاری ها از اینجانب؛ برجسته نمایی های متن و افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است. دانسته از ویرایش و پارسی نویسی همه سویه ی آن خودداری ورزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر)

یادشده در نوشتار «با سمتگیری برای سرنگونی رژیم سگ مذهب اسلام پیشه از فروپاشی ایران جلوگیریم!»، ب. الف. بزرگمهر   دوم شهریور ماه ۱۳۹۷

۱۴ ـ برگرفته از نوشتار «با سمتگیری برای سرنگونی رژیم سگ مذهب اسلام پیشه از فروپاشی ایران جلوگیریم!»، ب. الف. بزرگمهر   دوم شهریور ماه ۱۳۹۷

۱۵ ـ برگرفته از نوشتار «تا دیر نشده باید حاکمیت پلید جمهوری اسلامی را سرنگون نمود!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۰ اردی بهشت ماه ۱۳۹۳

۱۶ ـ «... مسیر فعالیت‌ها و کانال‌های دیپلماتیک نباید به‌هیچ‌وجه مسدود شوند و مذاکره برای پیشگیری از جنگ و ایستِ فرایندِ نابودی اقتصادی در شرایط حاضر تنها راه ناگزیر است. در این ارتباط در جدول زمانی چند هفته آینده می‌باید از تمامی فرصت‌ها مانند: حضور در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در اوایل مهرماه آینده به‌منظور پایین آوردن میزان تنش‌ها حداکثر بهره را باید جست. همچنین از عملیاتی شدن به‌اصطلاح "گام سوم" در کاستن از تعهدات برجامی پس از ضرب‌الاجل ۱۸ شهریورماه از سوی ایران، باید اکیداً خودداری کرد. اقدام به کاهش از تعهدات برجامی غیر از افزایش سطح تنش‌ها با آمریکا و حتا با اروپا، تأثیر دیگری نخواهد داشت.» از تارنگاشت جریان چپ نمایی وامانده و سردرگم، برگرفته از یادداشت «ما چنین اندرزگویی هایی را یادشان نداده ایم!»، ب. الف. بزرگمهر  ۱۶ شهریور ماه ۱۳۹۸

۱۷ ـ گزیده ای از گزارش «خبرگزاری فارس»  پنجم شهریور ماه ۱۳۹۸ (بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم.  برجسته نمایی های متن نیزاز آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۱۸ ـ «این اصطلاح اقتصادی را در اینجا به مانشی دیگر بکار برده ام:
زمانی که نیروهای دشمن با محاسبه ی توان همه ی نیروهای سیاسی، اجتماعی ـ اقتصادی و سرانجام نظامیِ درون و پیرامون ایران از آنچنان چربشی برخوردار باشند که فروپاشی پرشتاب را با کم ترین هزینه و ریسک پذیری، بر کشور و میهن مان گرانبار نمایند!»

برگرفته از پانوشتِ یادداشتی کوتاه به مناسبت بازانتشار دوباره ی نوشتار «رفقا به وظیفه خود عمل کنیم!»، ب. الف. بزرگمهر ۱۵  اردی بهشت ماه ۱۳۹۲

۱۹ ـ می پندارم آنچه در این نوشتار با کمک برگرفته هایی از نوشتارهای گذشته ام آورده ام تا اندازه ای بسیار به گشودن گره یاد شده، پاسخ داده و همزمان نیازمند بررسی بیش تر و برآوردهای باریک تر، نه برای گفتگوهای کشدار روشنفکرانه و آنچه از سوی روشنفکران تبهکار، «گفتمان سازی» نام گرفته که برکشیدن کارهای برنامه ای بر بنیاد توانمندی ها و ناتوانی های جنبش توده ای در ترازی دربرگیرنده است. در زیر، نمونه ای از بیمایگی و کوته بینی که سرنگونی را یک شعار کاملا عملیاتی انگاشته است را آورده ام:  
«موضوع طرد بیش از هر چیز در بردارنده این حقیقت است که شعار سرنگونی مناسب شرایط انقلابی است که مستلزم برنامه، سیاست ها و تشکیلات و تیم سازی های ویژه ای نیز برای این منظور است و  تا زمانی که این شرایط در جامعه فراهم نشده باشد، باید این تمایل به جایگزینی رژیم ولایت فقیه با یک رژیم ملی و دموکراتیک را با واژه‌ی کلی تری بیان کرد که طرد می تواند بیانگر آن باشد. بر این اساس گمان می کنیم سرنگونی بیانگر یک شعار کاملا عملیاتی است در حالی که طرد بیانگر یک جهت گیری استراتژیک در راستای استقرار یک حاکمیت ملی و دموکراتیک به جای رژیم دیکتاتوری ولایت فقیه است.» برجسته نمایی های متن از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

۲۰ ـ «با مبارزه از بروز جنگ ممانعت کنیم»، «توفان شـماره ۲۳۵ ، مهر ماه ۱۳۹۸ (دریافت شده با ای ـ میل)

۲۱ ـ همانجا

۲۲ ـ چنان کارهایی را سازمان های پیش برنده ی همزیستی آشتی جویانه (صلح) و نهادهای جهانی همسان می توانند بسیار بهتر و با دربرگیرندگی بیش تری در سنجش با شماری از چنان حزب هایی به پیش رانند! و چنانچه کسانی از آن میان، مشتی بیکاره ی ایرانی تبار شهروند انگلیس و دیگر کشورهای امپریالیستی باخترزمین با چنین داوی پاسخ دهند که در اینجا، دور از میهن (؟)، کاری بیش از این نمی توانیم انجام دهیم ـ و ناگفته نگذارم که این خوشبینانه ترین گزینه است و من به هیچکدام از آن ها خوش بین نیستم! ـ پاسخ نگارنده ی این نوشتار چنین خواهد بود:
شما با این موضعگیری، آنهم در شرایطی که بخش سترگی از بازی موش و گربه ی «یانکی» ها با گروهبندی های خرموش شکمباره ی فرمانروا بر میهن مان، برای دگردیسیدن، ترساندن و خاموش نمودن جنبش توده ای و کارگری ایران به انجام می رسد و هر دو سوی بازی نیز از آن بهره ی سرشار می برند، خواه ناخواه در کردار به ابزار سیاسی کوچکی برای پیشبرد آماج های آن ها دگرمی دیسید!

۲۳ ـ «با مبارزه از بروز جنگ ممانعت کنیم»، «توفان شـماره ۲۳۵ ، مهر ماه ۱۳۹۸

۲۴ و ۲۵ ـ همانجا

۲۶ ـ «دشواری بسیاری از انسان ها، نیز دربرگیرنده بسیاری از ما که خود را کمونیست می پنداریم، در شیوه اندیشگی متافیزیکی است که بنا بر عادت، ناخودآگاه و ناگزیر انجام می پذیرد و روندی پیوسته، سازمان یافته و تنیده در تار و پود اندیشه و کردار ما دارد. بسیاری از ما، تنها برشی از مکان و زمان را به شکلی ایستا و بی هیچ پیوندی با مادیت پویا درک می کنیم؛ با افق ناگزیر کوتاه خود که بویژه دربرگیرنده لایه های میانی طبقات اجتماعی در همه جای دنیاست، نداشتن آگاهی های تاریخی ـ اجتماعی کافی و شکیبایی برای خودآموزی و درک دیالکتیکی روندهای پیچیده، دست به تحلیل هایی شتابزده می زنیم و همه چیز را یکجا، در آن واحد  و در اندازه کمال آن می خواهیم. نتیجه پیشاپیش روشن است: ندیدن فرآیند در سیر طبیعی خود، پریدن از روی مرحله ها که هریک زمینه ساز و محمل آن دیگری است، نشناختن کیفیت های نوین یا یکی گرفتن پدیده های ظاهرا همسان با درونمایه های متفاوت بر پایه اصل «اینهمانی» و در پی آن برخوردی اراده گرایانه، حداکثرطلبانه و پندارگرایانه به واقعیت موجود که به هیچ روی در برابر ما سر خم نمی کند ...»

برگرفته از نوشتار «دریافت سوسیالیسم دانشورانه و کاربرد آن با شیوه ی اندیشگی متافیزیکی ناسازگار است!»، ب. الف. بزرگمهر،  ٧ جولای ٢٠٠٨
بازانتشار در پیوند زیر:

۲۷ ـ اگر بزرگ ترین دشواری چپ ساز و برگ یافته به «سوسیالیسم دانشورانه» («مارکسیسم ـ لنینیسم»)، جدا نمودن راه خویش از جریان خیانتکار و وابسته به بورژوازیِ «سوسیال دمکراسی» و بیرون راندن آن ها از میان نیروهای خویش است، پیکار با «چپ روی» و اندیشه های خشک مغزانه ای که در کردار اجتماعی، همواره نازا بوده و آب به آسیاب نیروهای واپسگرای اجتماعی و کشورهای امپریالیستی می ریزند، دشواری دیگری است که گرچه به اندازه ی آن یکی دشوار نیست؛ ولی آن را دستِ کم نیز نمی توان گرفت. اگر «سوسیال دمکرات»، همواره به تاریخ شاخ و برگ بیش تری داده، دگرگونی های انقلابی را هر بار به آینده ای ناروشن وامی گذارد و از دیدگاه «سوسیالیسم دانشورانه»، «تاریخی» را در برابر «منطقی» برجسته می کند، برای این ها، همه چیز تنها در چارچوب «منطقی» بی هیچ شاخ و برگ تاریخی فشرده شده است! پیامد آن، برخوردی خشک و فرمولوار به آموزه هایی است که بنیانگزاران آن: «الف، لام، میم» که گویا در قرآن نیز از آن ها یاد شده، بارها و بارها و گاه با پافشاری یادآور شده اند که آموزه های «سوسیالیسم دانشورانه»، پیش و بیش از هر چیز دیگر، رهنمون کردار اجتماعی است؛ و نه حکم های خشک اندیشانه ای یکبار برای همیشه از آسمان فرود آمده! «سوسیالیسم دانشورانه» و هسته ی فلسفی آن، دانشی کاربردی است و از همین رو با همه ی گونه های فلسفی پیش از خود، چه «ماده گرا» («ماتریالیستی») و چه پندارگرا» («ایده آلیستی») جداگانگی (تفاوت) بنیادین دارد؛ تنها به بازگویی و موشکافی روندها و پدیده ها بسنده نمی کند که از توان نشان گذاری بر آن ها به سود نیروهای کار و زحمت جهان برخوردار است؛ «اهرم ارشمیدس» بزرگی است برای دگرگونی جهان و درست به همین شَوَند، هسته ی فلسفی آن، دانشورانه نیز هست. درست از همین روست که باید آن دانش کاربردی را به عنوان رهنمود کردار اجتماعی بدیده گرفته از برخورد خشک و سیاه سپید به روندها و پدیده ها بپرهیزیم. باید بیاموزیم تا بجای کاربرد شعارهای سرخ میان تهی و بازی با واژه ها از میان «جنگل تاریخی»، تنها آن روندها و پدیده های نوینی را که به سمت و سوی فراز تاریخی آدمی یاری می رساند، برکشیم و برجسته نماییم؛ به آن ها بی هیچ خواست اندیشی بیجا و اراده گرایی، چارچوب منطقی سازگار با واقعیت آن «جنگل» بدهیم و روند «ذهنی» را بگونه ای منطقی، سامانمند، نرمش پذیر و جاندار به روند «عینی» زنجیر کنیم؛ تنها در این صورت است که کاریای آگاهانه ی خویش را به انجام رسانده و می رسانیم!

برگرفته از یادداشتِ «زنده باد یکم ماه مه، روز همبستگی رزمی طبقه کارگر جهان!»، ب. الف. بزرگمهر    ۱۲ اردی بهشت ماه ۱۳۹۵ (یکم ماه مه ۲۰۱۶)

۲۸ ـ گونه ای پوست کندن هلو و نهادن در دهان نه تنها این گروه که نیز شیرین کردن دهان الف بچه های سیاسی وامانده ی «حزب کاریکاتور سوسیال دمکراسی انگلیسی» و سایر جریان های رویهمرفته کندذهن چپگرا با داوهای بزرگ: «هلو بپر تو گلو»!

۲۹ ـ «... امیدواری به سرنگونی رژیم سگ مذهب اسلام پیشگان از دورنمایی راستین برخوردار است. درباره ی بخش دوم شعار: ՛՛... بدست مردم ایران՝՝، آن امیدواری، جای خود را به آرزویی می بخشد که گرچه کوشش برای به بار نشستن آن، کاریای هر نیروی انقلابی و میهن پرست ایرانی است به شَوَندهای یاد شده و از آن میان، درگیر شدن نیروهای امپریالیستی، همدستان و ریزه خواران شان در روندهای ملی و منطقه ای و از آن میان، خزیدن شان به زیر پوست جنبش های انقلابی از چشم اندازی آنچنان روشن و باریک به آرش دانشورانه ی آن برخوردار نیست. بزبانی ساده تر، آنچه به عنوان نمونه در لیبی روی داد و پیش از آن، در کشورهای خاور اروپا نیز روی داده بود، می تواند در میهن خودمان نیز روی دهد. اینکه بر بنیاد آزمون های تلخ و شیرین تاریخی که ما ایرانیان، بسی بیش از هر ملتی در جهان از آن بهره مند بوده ایم و اندوخته ای گرانبها از این همه چون کوله باری بر دوش داریم، بتوانیم تا آنجا که در توان هست، جلوی چنان خزیدن هایی را بهنگام بگیریم و نگذاریم مهارِ کار بدست چنان نیروهای اهریمنی و ریزه خوارانش بیفتد، تنها یکسوی چالشی دشوار است؛ دشوار بویژه به این شَوَند که همزمان با روندی درگیر می شویم که از زمینه ی عینی بسیار نیرومندی برخوردار است و ما تافته ای جدا بافته از آن نیستیم: جهانی شدن اقتصاد و اجتماع و سیاست و کمابیش هر چیزی با همه ی ناهمتایی ها و درگیری های درونی آن که تنها دربرگیرنده ی «جهان سرمایه» به آرش باریک آن نیز نیست! و این، سوی دیگر چالش و بی هیچ گمان و گفتگو، دشوارتر آن است.»

برگرفته از نوشتار «از ادعا کم کن و بر دانش افزا!»،  ب. الف. بزرگمهر    هشتم آذر ماه ۱۳۹۶

۳۰ ـ «با مبارزه از بروز جنگ ممانعت کنیم»، «توفان شـماره ۲۳۵ ، مهر ماه ۱۳۹۸

۳۱ ـ همانجا

۳۲ ـ برگرفته از نوشتار «از ادعا کم کن و بر دانش افزا!»،  ب. الف. بزرگمهر  هشتم آذر ماه ۱۳۹۶ (برجسته نمایی های متن از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۳۳ ـ چنانچه جز این بود یا از بنیاد به نوشته های شان نمی پرداختم یا بگاه بایسته، تنها به ریشخندشان بسنده می نمودم. به این ترتیب، امیدوارم با همه ی سخنان تند و تیزی که گهگاه در نوشته هایم دیده می شود و تنها این گروه را نیز دربر نمی گیرد، در بهبود نگرشِ چَکشی، افلاتون وار و سیاست کژ و کوله ی خود از جان و دل بکوشند؛ وگرنه، شتاب روندها در روز و روزگار کنونی، چنانچه نارسایی های چشمگیرشان، تنها از سر کمبود دانش و بینش باشد، آن ها را در جایگاه نیروهای مزدور خواهد نشاند. 

۳۴ ـ «... به کوته بینی نمونه وارِ رهبران و زنهارخواهی آشکار برخی از گروه های کرد نیز در اینجا نمی پردازم؛ ولی همه ی تحلیل هایی که در شیوه برخوردی ՛՛ایستا و فراطبیعی՝՝ («متافیزیک»)، گاه سویه ای بسیار کوچک و کمرنگ از واقعیت های اجتماعی و تاریخی بزرگ را برجسته نموده و بُرشی نازک از واقعیت و روندی پویا را بی نشان دادن سمت و سوی بُردار آن بجای واقعیتی همه سویه با لبه ها و گوشه های گوناگون (دوجوانب) جا می زنند را نیز به همان اندازه کوته بینانه و نادانشورانه می دانم؛ تحلیل هایی که با اندک پیشرفت روند و دگرگونی سمت و سوی بردار آن، اندک حقیقت نهفته در خود و باید بیفزایم: سفسطه آمیزِ خویش را در بُرشی تازه از واقعیت از کف می دهند. نمونه ای از چنین تحلیل های آبکی و کودنواری،* برجسته نمودن خواست های کوته بینانه ی فلان رهبر کرد در برابر خواست و آرزوی بزرگ مردم کردستان برای داشتن کشوری ناوابسته (مستقل) و کمرنگ نمودنِ رای بیمانند نزدیک به ۹۳ درصدی مردم در بخشی از آن سرزمین باستانی است.»

برگرفته از نوشتار «رای بیمانند مردم «اقلیم کردستان» به ناوابستگی، رخدادِ تاریخی به حقیقت پیوسته ای است»، ب. الف. بزرگمهر   ۱۴ آبان ماه ۱۳۹۶

* کودنوار در خوش بینانه ترین برخورد! زیرا از دید من، همه ی این نیروها که دامنه ای از سوسیال دمکرات های رنگارنگ تا چپ روهای سوپرکمونیست از آن سوی بام فروافتاده را دربرمی گیرد، بنیادی ترین بنیادهای «سوسیالیسم دانشورانه» در برخورد خود به چالش پیش آمده را زیر پا نهادند. افزون بر آنکه هیچکدام از چنین گروه های انباشته از روشنفکران بیمایه، کم مایه و خشک مغز را کمونیست به آرش راستین آن نمی شناسم به وابستگی های شان به این یا آن کشور امپریالیستی از یکسو و به رژیم دزدان اسلام پیشه (یا بخشی از آن) از سوی دیگر نیز بدگمانم. برای آن گواهی های خوبی از نوشتارهای بیمایه شان دارم:
«خداوند خروس  را شناخت و دُمی بلند به وی بخشید»! ("زبانزد"ی خودساخته)

برگرفته از پی نوشتِ شماره  ۳ همانجا

با آنکه آن هنگام، بخشی از پیش نویس های نوشتاری بلند را نیز آماده نموده بودم، نتوانستم به شَوَند بیماری و افزایش سرگیجه ها، پاسخی به همه ی آن ها از «کاریکاتورهای سوسیال دمکراسی» به نعل و به میخ زن گرفته تا این گروه سوپرانقلابی بس نادان بویژه در زمینه ی «جُستار ملی» بدهم.

۳۵ ـ برگرفته از یادداشت «آماج های ՛՛«یانکی»՝՝ها رویکردی منطقه ای و چندگانه، فراتر از نمایش یورش به ایران دارد»، ب. الف. بزرگمهر   چهارم تیر ماه ۱۳۹۸

۳۶ ـ همانجا

۳۷ ـ برگرفته از نوشتار «نکته ای شایان درنگ درباره ی چگونگی راهبردهای سیاسی در بازه ی زمانی کنونی»، ب. الف. بزرگمهر    ۲۸ دی ماه ۱۳۹۶

۳۸ ـ این نمونه ای از شمار بیش تری از دوپهلوگویی ها و چپ و راست زدن ها در نوشته هایی با نگرش کژ و کوله و یکسویه بسود بورژوازی نو لیبرال است که در آن، کار چاق کنی و و بدست و پای این و آن افتادن های خرموش های تبهکار با پاس و سپاسی درخور، «تلاش‌های کادر دیپلماتیک» وانی پیش به این سو، سرگرم تکه تکه کردن آنند:و مزدوری همان ها  «رایزنی» نام می گیرند و از «گروگان‌گیری اقتصاد ملی کشور» که خودِ خرموش های تبهکار اسلام پیشه ی فرمانروا بر ایران با بر دوش گرفتن نقش پیشکاری یا بهتر بگویم: نوکری و مزدوری امپریالیست های «یانکی» که با نام خُشک و تهی مغزانه ی «آمریکا» از آن ها یاد شده، سرگرم تکه تکه کردن آنند:  
«با وجود تلاش‌های کادر دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران و حضور حسن روحانی در سازمان ملل و به‌رغم رایزنی‌های او با سران کشورهای اروپایی و مصاحبه‌های رسانه‌ای هنوز هم گروگان‌گیری اقتصاد ملی کشور ما توسط خزانه‌داری آمریکا ادامه دارد و چشم‌انداز برون‌رفت از این وضعیت به‌چشم نمی‌خورد.» برگرفته از «نامه مردم»، شماره ۱۰۸۷، دوشنبه ۸ مهر ماه ۱۳۹۸

۳۹ ـ «کَف گربه ای» بر وزنِ «کَف گرگی» که در کُشتی برای پرت کردن و ناکانونمند نمودن سُهِش (حواس) و نیز گاهی برانگیختن کشتی گیر همچشم به سر یا پیشانی وی نواخته می شود. گربه نیز پیش از کشتن موشی که در کُنج جایی در تنگنا انداخته، همین کار را می کند. خودم در کودکی، گواه آن بوده ام که چگونه موش بیچاره با هر کوبه ی آرام یا تلنگر گربه به سرش، چند گامی گیج و ویج، پاورچین به جلو می رود و می ایستد تا کوبه ای دیگر دریافت کند.

۴۰ ـ «ناسیونالیسم» به آرش ملی گرایی است ... و نباید آن را با میهن پرستی و پشتیبانی از حق حاکمیت ملّی اشتباه گرفت.

برگرفته از پانوشتِ نوشتار «زمان را نیک دریابیم و برای آفرینش جبهه ی نیروهای خودی راستین بکوشیم!»، ب. الف. بزرگمهر  ۱۷ امرداد ماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!