... حرفهای تو شعر است؛ شعری بدون حقیقت؛ با این
قیاس، هنرمند زائدهای است منفصل از جامعه؛ مثل یک بُت بازاری. با قطعیت میگویم:
هنر بدون پیوند با مسائل جامعه جز خودفریبی نیست؛ الحان و اصوات خوش آهنگ، فرم های
بی محتوا، لالایی گوش های بورژوازی بی درد است. وقتی که کودکان دسته دسته از بی
دوایی و کمبود تغذیه می میرند، وقتی که زیر فشار فقر، دخترانِ بچه سال را در بدترین
شکل برای تجاوز جنسی میدهند به مردان گرسنهی شهوت، وقتی که کارگران زغال سنگ براحتیِ
آب خوردن، زیر آوار میروند یا در کارگاهها سِل میگیرند، حرف زدن از زیبایی،
وقاحت مطلق است.
غزاله علیزاده، برگرفته از داستان بلند «شبهای تهران»
برگرفته از «تلگرام» ۲۲ اردی بهشت ماه ۱۳۹۹ (با ویرایش درخور،
تنها در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب؛ برنام را نیز از
متن نوشته برگرفته ام. ب. الف. بزرگمهر)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر