مولانا بزرگمهر به عیادت «الامام الخطیبی»* رفت. پرسید كه چه زحمت داری؟
گفت: از آتشِ چهارشنبه سوری، تبم می گیرد و از شکستن خطوط قرمز خدا گردنم درد می كند. شكر كه امروز
تبم شكسته است؛ اما گردنم هنوز درد می كند.
گفت: دل خوش دار كه آن نیز در این دو روزه می شكند.
با دستبرد به یکی از «حکایت» های جاودانه عبید زاکانی
ب. الف. بزرگمهر ۲۶ اسپند ماه ۱۳۹۳
* الامام:
نمازفروش؛ و الخطيب: خر (رساله دلگشا،
عُبید زاکانی) و الامام الخطیب به آرش «نمازفروشِ خر» است!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر